روایتی تاریخی از آخرین روزهای حیات امام حسن مجتبی(ع)

جواد نوائیان رودسری – باورش سخت است؛ اما باید پذیرفت که نواده رسول‌خدا(ص) و فرزند زهرای اطهر(س)، در آخرین روزهای حیات مبارکش، در غربتی سخت گرفتار شده بود. طی 10 سال پیش از شهادت حضرت مجتبی(ع)، امویان از هیچ اقدامی برای ضربه زدن به جایگاه اهل‌بیت(ع) در جامعه اسلامی، خودداری نکرده بودند. معاویه که با بی‌شرمی تمام و در حضور مردم عهدشکن کوفه، عهدنامه صلح خود با امام حسن(ع) را زیر دو پایش گذاشته بود، برخلاف مفاد قراردادی که با فرزند رسول‌خدا(ص) منعقد کرد، سبّ امیرالمؤمنین، امام علی(ع) را در جامعه به صورت یک دستورالعمل حکومتی درآورد و جاعلان حدیثی را به خدمت گرفت تا مطابق با خواست و میل نفسانی او، به جعل روایات پیامبراسلام(ص) بپردازند و مسلمانان را در خواب غفلتی که فرو رفته بودند، نگه دارند. در این بین، آفت شک و تردید به صلح امام حسن مجتبی(ع)، حتی یاران باوفایی همچون حجر بن عدی را درگیر خود کرده بود و آن حضرت، باید سختی و توان فرسایی تشریح دلایل این اقدام راهبردی و تأثیرگذار را برای یارانش به جان می‌خرید. معاویه، در اقدامی ننگین، دست به انتشار روایت‌ها و داستان‌های دروغینی علیه امام مجتبی(ع) زده و حتی توانسته بود، از طریق مروان و با واسطه اشعث کندی که دخترش جعده، همسر امام(ع) بود، از اتفاقات درون بیت آن حضرت نیز، اطلاعاتی به دست آورد و در نهایت، از همین طریق، مقدمات به شهادت رساندن سبط اکبر(ع) را فراهم کند.
هدایت مردم در هر حالت
امام حسن مجتبی(ع) در دوران 10 ساله پس از انعقاد عهدنامه صلح و اقامت در مدینه، افزون بر رسیدگی به امور املاک وقفی امیرالمؤمنین(ع)، قسمتی از اوقات روزانه خود را به پاسخگویی به پرسش‌های شرعی مردم اختصاص می‌داد.
ابن سعد در «طبقات» به این موضوع اشاره کرده و افزوده‌است که امام(ع)، هر روز صبح، پس از اقامه نماز در مسجد پیامبر(ص)، مشغول دعا می‌شد و بعد، حاضران در مسجد، اطراف او می‌نشستند و پرسش‌هایشان را مطرح می‌کردند. آن حضرت، با وجود محدودیت‌هایی که برایش ایجاد شده بود، از هیچ فرصتی برای بیان دیدگاه‌ها و دلایل اقداماتش، غفلت نمی‌کرد. با این حال، دستگاه اطلاعاتی امویان، چنان بر جامعه احاطه پیدا کرده بود که به امام مجتبی(ع)، فرصت تعامل بیشتر با مردم را نمی‌داد.


تلاش برای حذف امام(ع)
طبری در تاریخ خود، «تاریخ الرسل و الملوک»، به نقل از ام‌بکر دختر مسور آورده‌است که معاویه بارها و از طُرُق مختلف، سعی کرد امام حسن مجتبی(ع) را مسموم کند؛ اما هر بار آن حضرت، به صورت‌های گوناگون، نجات پیدا می‌کرد. مدینه، در روزهای پایانی حیات امام مجتبی(ع)، به شدت توسط عمّال بنی‌امیه کنترل می‌شد. هر چند که سعید بن عاص، حاکم منصوب معاویه، سعی می‌کرد در امور مربوط به بنی‌هاشم، زیاد مداخله نکند، اما مروان بن حکم که دشمنی‌اش با خاندان رسول‌خدا(ص)، شهره خاص و عام بود، از هیچ کاری برای ایذا و آزار امام مجتبی(ع) خودداری نمی‌کرد. امویان که از ارتباط میان امام حسن(ع) و شیعیانی که عموماً از عراق و ایران به مدینه می‌آمدند، بیمناک بودند، سعی می‌کردند به روش‌های مختلف، مانع از برقراری این ارتباط شوند و حتی، افرادی را برای توهین کردن به نواده پیامبر(ص) به مدینه می‌فرستادند. استاد رسول جعفریان در کتاب «حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(ع)»، به نقل از «الکامل فی الادب»، به گزارشی در این باره و توهین مردی شامی به ابامحمد(ع) در مدینه اشاره کرده است؛ اتفاقی که در نهایت با شرمندگی مرد شامی خاتمه یافت.
آن زهر قتّال ...
دختر اشعث، مدت‌ها بود که با عوامل حاکم مدینه ارتباط داشت و اخبار خانه امام حسن(ع) را، از طریق پدرش به آن ها می‌رساند. به نوشته شیخ مفید در «الارشاد»، معاویه که می‌خواست برای فرزندش یزید بیعت بگیرد و پادشاهی را در نسل خود موروثی کند، در پیغامی محرمانه به مدینه، حاکم را واداشت به جنایتی هولناک دست بزند و سبط اکبر(ع) را به شهادت برساند. مروان، مأموریت تطمیع جعده را برعهده گرفت؛ مال فراوان و ازدواج با یزید که ظاهراً، قرار بود بعد از معاویه، بر سریر قدرت تکیه زند، آن زن بی‌استعداد را که در داغ فرزند نداشتن می‌سوخت، قانع کرد که با قاتلان، همکاری کند. او زهری قاتل را از مروان گرفت و در انتظار فرصتی برای جنایت نشست. تا آن‌که روزی از روزهای ماه صفر فرا رسید؛ آن روز، روز گرمی بود. طبق روایت اسناد تاریخی، امام مجتبی(ع)، خسته از کار روزانه به خانه برگشت تا دمی بیاساید؛ تشنه بود؛ آب طلب کرد و جعده، در کوزه‌ای، برای امام(ع) آب آورد؛ آبی که به آن زهر قتّال آلوده بود. امام مجتبی(ع) آب مسموم را نوشید و شد، آن‌چه نباید می‌شد. طبق گزارش مسعودی در «مروج‌الذهب»، فرزند زهرای اطهر(س)، سه روز پس از مسموم شدن در قید حیات بود و سپس، شربت شهادت نوشید. می‌خواستند آن حضرت را در کنار جدش، به خاک بسپارند، اما امویان مانع شدند و حتی تابوتی را که پیکر مطهر امام حسن(ع) در آن حمل می‌شد، تیرباران کردند. امام حسین(ع) و بنی‌هاشم، به اجبار، امام حسن مجتبی(ع) را در قبرستان بقیع و در کنار مرقد مطهر مادر امیرمؤمنان، فاطمه بنت اسد(س)، به خاک سپردند.