خدا،پرواز مأموریت

غفوریان- 48 سال دارد، می گوید: الان به ما می گویند جوان اما به نظر در گذشته و دوران دفاع مقدس، فرماندهان جوان تر از سن و سال کنونی من بودند. مثلاً، شهید بزرگوار، سپهبد علی صیاد شیرازی، با درجه سرهنگی و حدود 45 سالگی، فرمانده نیروی زمینی ارتش بوده است. این فرمانده جوان که اهل خرم آباد است، از سال 72 لباس سربازی وطن را به تن دارد و می گوید: از روزی که این لباس را به تن کردم تا امروز حتی یک لحظه هم از این انتخابم پشیمان نبوده ام بلکه همیشه خداوند را شاکرم که توفیق خدمت و سربازی وطن را به من عطا فرمود و دعایم این است که در همین لباس نیز، اگر لیاقتش را داشتم، شهادت را نصیبم کند. این ها جملات آغازین گفت و گویم با سرهنگ ستاد، خلبان رحیم عینی، فرمانده پایگاه پنجم هوانیروز مشهد مقدس بود. در یکی از واپسین روزهای گرم شهریور مهمان این فرمانده جوان در پایگاه هوانیروز می شوم و صحبت هایش را درباره خانواده اش، مشهد و امام رضا(ع)، بالگرد، پرواز و اقتدار و آمادگی هوانیروز جمهوری اسلامی ایران می شنوم. او از حدود سه ماه قبل، از کرمانشاه برای مسئولیت جدید به مشهد آمده است و می گوید: یکی از خواسته هایم از آقا امام رضا(ع)، این بود که روزی بتوانم در جوارش، در این شهر خدمت کنم.
خلبانی انتخاب اول
می گوید: از ابتدا با عشق و علاقه وارد ارتش شدم و اگرچه امکان خدمت در یگان های دیگر هم وجود داشت، اما اولین انتخابم خلبانی بود. در همه این سال ها، توفیق داشته ام در مسیر خدمتم، سطوح مختلف مسئولیت را از پایین ترین سطح، تاکنون که مسئولیت فرماندهی پایگاه را عهده دار هستم، تجربه کنم. عینی که تاکنون 950 ساعت تجربه پروازی بالگرد دارد، می گوید: طبیعتاً اگر مسئولیت هایم کمتر می بود، بیشتر می توانستم پرواز کنم.
رفقای شهیدم ...


از سرهنگ می خواهم از دوستان و همرزمان شهیدش برایم بگوید. او از شهید نمازیان، شهید اسماعیل زاده، شهید جهانبخش مرادی، شهید حسین پور، شهید پروینی و شهید سلیمان منش نام می برد و می گوید: این دوستانم، خلبان و مهندس پرواز بودند که در درگیری با اشرار، در ارومیه به شهادت رسیدند. با شهید اسماعیل زاده به دلیل این که هم خدمتی بودیم، صمیمیت بیشتری داشتم و البته هم پروازی خودم، «پیمان فرهنگی» بود که در یک ماموریت امدادرسانی، به شهادت رسید. همیشه در ذهنم هستند و امیدوارم آن ها که شهیدان راه وطن و دین اند، روزی شفیع ما باشند.
من و پرواز
حُسن پرواز چیست؟ این پرسش بعدی ام از فرمانده بود. این طور پاسخ می دهد: حتی برای کسانی که به عنوان مسافر، سوار هواپیما یا بالگرد می شوند، پرواز نوعی احساس نزدیکی بیشتر به خدا ایجاد می کند. من خودم هر وقت پرواز کرده ام، در مدت پرواز، به هیچ چیز جز خدا، پرواز و مأموریت فکر نمی کنم. اساساً به طور ناخودآگاه در پرواز، همه تعلقات مثل خانه و کاشانه و مال و... از ذهن و ضمیر خلبان دور و انگار همه چیز فرد به خدا، پرواز و ماموریت معطوف می شود. به علاوه، از پیش کسوتانمان هم آموخته ایم که با وضو وارد بالگرد شویم.
بالگردها؛ فرزندانم!
این که یک فرمانده اشتغالات زیادی دارد و نگاه و واکنش اعضای خانواده به این اشتغالات چگونه است، دغدغه ای است که آن را با آقای عینی در میان می گذارم و این گونه می شنوم: خانواده های ما پذیرفته اند که ما به عنوان یک نظامی، تنها متعلق به خودمان نیستیم؛ بلکه به وطنمان و جمهوری اسلامی تعلق داریم و باید تا آخرین قطره خون، از این آب و خاک و حریم ولایت دفاع کنیم. من همیشه بالگرد را به فرزند خودم تشبیه کرده‌ام. همان طور که من به فرزندانم توجه می کنم، همان اندازه هم باید بالگرد را تر و خشک کنم.
همسرم می گوید از بچه هایت چه خبر؟
وقتی فرمانده، بالگردها را به فرزندانش تشبیه می کند، از او می پرسم: این جمله را تاکنون به همسرتان هم گفته اید؟ پاسخ می دهد: بله، خیلی زیاد و گاهی هم همسرم می گوید: از بچه هایت چه خبر؟ بالگرد هم نیاز به تقویت و رسیدگی و نگهداری دارد. در واقع، فرمانده گردان پروازی، همچون یک مهره چین، باید بداند تک تک بالگردهایش در چه موقعیتی از نگهداری و پرواز هستند که در شرایط عملیاتی، بتواند بهترین عملکرد را داشته باشد. برای نمونه، سال 96 که من در کرمانشاه به عنوان فرمانده گردان خدمت می کردم، با برنامه ریزی دقیقی که در کوتاه ترین زمان، به همت فرماندهان محترم صورت گرفت، توانستیم در ماجرای زلزله، فقط در یک روز، 180 ساعت پرواز امدادی انجام دهیم که زمان قابل توجهی به شمار می رود؛ این از آمادگی یک یگان پروازی حکایت می کند که در پرتو مراقبت و رسیدگی به موقع به بالگرد، محقق می شود. وقتی از سرهنگ می پرسم: آیا همسرتان با ماموریت ها و از این شهر به آن شهر رفتن و شرایط سخت کاری‌تان کنار آمده است؟ خیلی صریح پاسخ می دهد: خدا را شکر همسرم از ابتدا، این کار و شرایط من را پذیرفته و همواره یاری دهنده‌ام در امور زندگی و تربیت فرزندانم بوده است.
دیروز و امروز هوانیروز
از این فرمانده جوان می خواهم درباره دیروز و امروز هوانیروز برایم بگوید. به قول خودش، صحبت های او فقط گوشه ای از حماسه امروز و دیروز این نیروی قهرمان است: در زمان دفاع مقدس، هیچ عملیاتی نبود که در آن نقش عملیاتی برای هوانیروز طراحی نشود؛ مواردی از جمله پشتیبانی نزدیک آتش، از یگان‌های زمینی، اسکورت ستون های زمینی، حمل بار و مهمات و پرواز در مناطق صعب العبور و انتقال رزمندگان و آذوقه و... نقش ها و ماموریت هایی بود که برعهده هوانیروز گذاشته می‌شد. به یاری خداوند، پس از پایان جنگ، برای احیای دوباره وسایل و تجهیزات و به همت فرماندهان محترم، صنایع «یا علی» در هوانیروز شکل گرفت که این صنایع قادر است تمام نیازمندی‌های فنی بالگردها را فراهم کند؛ ضمن این که به دیگر یگان های پروازی نیز، برخی خدمات و قطعات ارائه می شود. ما موفق شدیم بالگردهایمان را به سامانه های دید در شب مجهز کنیم. به علاوه، توانسته ایم بالگردها را به موشک های دوربرد نقطه زن مجهز کنیم که در گذشته، به این صورت وجود نداشته است. در واقع این توفیقات، با همت تمامی کارکنان و مساعدت سلسله مراتب فرماندهی به ویژه فرماندهی محترم کل ارتش جمهوری اسلامی ایران، فرماندهی محترم نیروی زمینی محوری و فرمانده ولایت مدار هوانیروز به دست آمده است و روز به روز نیز بر این موفقیت ها افزوده می شود. در بُعد عملیات نیز، بالگردهای 214 که قبلا هیچ سیستم دفاعی از خود نداشت، امروز این قابلیت را دارد که ضمن حمل بار، به عنوان یک بالگرد شکاری مورد استفاده قرار گیرد. به لطف حضرت حق، امروز بیش از هر زمان دیگری در آمادگی لازم به سر می بریم.