بازخوانی زندگی شهید محمد بروجردی معروف به مسیح کردستان فرماندهانی که کار نظامی را فرهنگی کردند

نصرت اله محمود زاده از نسل نویسندگان و محققانی است که در زیر آتش نویسنده شده‌اند و به قول ظریفی آثار این نویسندگان رنگ و بوی دیگری دارد. گویی دیدن صحنه های جنگ، زبان روایتگری و به تصویر کشیدن را بر آنان گشوده است. وی برای کمک به نویسندگی اش بعد از جنگ در مقطع کارشناسی ارشد رشته جامعه شناسی در دانشگاه شهید بهشتی به تحصیل پرداخت. او که در اولین روز تهاجم عراق به ایران، داوطلبانه به خوزستان رفت، در عملیات هویزه در محاصره دشمن قرار گرفت و با وقایعی مواجه شد که بعدها منجر به نوشتن اولین کتابش با نام «حماسه هویزه» گردید.
از وی تاکنون هفده اثر به چاپ رسیده است که از جمله آنان می توان به «رقص مرگ»، «سنگرساز بی‌سنگر»، «حماسه هویزه»، «مرثیه حلبچه»، «عقیق»، «سفر سرخ»، «مسیح کردستان»، «شب‌های قدر کربلای پنج»‌ و «بام کردستان» اشاره کرد. جلد اول کتاب «مسیح کردستان» سال گذشته توسط انتشارات ملک اعظم پنج بار تجدید چاپ شده است. یادآور می‌شود، سردار شهید «محمد بروجردی» بنیان‌گذار ستاد عملیات غرب کشور ، سپاه منطقه 7 و قرارگاه نجف اشرف بود.
* * *
نصرت اله محمودزاده گفت: بروجردی یک بار با اسلحه بین زندانیان کُرد می‌رود و بعد همان جا می‌خوابد! یعنی بروجردی این را نمی‌فهمیده که نباید چنین کاری بکند؟ کسی که با ساواک مبارزه کرده است، نمی‌فهمیده؟ آن جا بین زندانیان اختلاف می‌شود که الان او را بزنیم یا نه؟ که خودشان می‌گویند ما اگر این کار را بکنیم خیلی نامردیم. بروجردی کسی نیست که عواقب کارش را نداند. برخی کسانی که بروجردی بعد از انقلاب را دیده‌اند، فکر می‌کنند او ساده‌لوحی کرده است؛ اما او می‌خواهد اعتماد خودش به آن‌‌‌ها را نشان دهد.


این نویسنده و پژوهشگر حوزه دفاع مقدس درگفت‌وگو با پایگاه اطلاع‌رسانی نهضت خاطره‌گویی دفاع مقدس اظهار داشت: شهید بروجردی کردستان را مسئله‌ای می‌دید که باید در درازمدت روی آن وقت گذاشت. به‌خاطر این که مردم کردستان در طول ادوار همیشه به حکومت مرکزی بدبین بودند. دشمن گسستی بین مردم کردستان و حکومت ایجاد کرده بود که شاه با قلدری و کنار آمدن با خوانینی مثل قاسملو آن را هدایت کرد. بروجردی فهمید اولین کارش این است که به مردم بفهماند ما با بقیه فرق می‌کنیم. به همین خاطر روند و شیوه مبارزه‌اش را عوض کرد. در بحرانی‌‌ترین نقطه کشور مستقر شد و به بچه‌هایی که می‌خواستند به کردستان بروند می‌گفت اگر می‌خواهید کمتر از شش ماه بیایید اصلاً نیایید. حتی به بچه‌‌‌ها پیشنهاد می‌داد با دختران کرد ازدواج کنید. حتی خوزستان هم وسوسه‌اش نکرد. در حالی که، خیلی‌‌‌ها از کردستان به خوزستان رفتند. حتی وقتی مسئولیت از او سلب می‌شود همان جا به عنوان نیروی عادی خدمت می‌کند.
نویسنده کتاب «مسیح کردستان» با اشاره به برخورد شهید بروجردی با جدایی‌طلبان کُرد، افزود: بروجردی‌ای که اعصاب بچه‌‌‌ها از صبر و متانت او خرد می‌شد، حتی در برخورد با ضد انقلاب! بروجردی همه کینه‌‌‌ها نسبت به خود را تحمل می‌کرد. وقتی بروجردی سازمان پیشمرگان را راه انداخت، کسانی را جذب کرد که هنوز عاشق «مفتی‌زاده» بودند. می‌گفت این‌ها خودشان باید ماهیت ضد انقلاب را بشناسند. به او می‌گفتند از تفکرت سوء استفاده می‌شود؛ اما او می‌گفت باید مردم را بیدار کنیم. این یک شخصیت چند لایه است که در داستانی کردن، کار را خیلی مشکل می‌کند. فردی را که اعدامی بود بعد از بیست روز متحول کرد و آن فرد چندین محل مهمات کومله را لو داد و خودش در درگیری شهید شد.
محمودزاده ادامه داد: بروجردی خودش را آن قدر تغییر داد که کسی با بیشترین کار نظامی پیش از انقلاب تبدیل به عنصر فرهنگی - نظامی می‌شود و تاکید می‌کند: تا من صف مردم را از ضد انقلاب جدا نکنم، هیچ کاری نمی‌کنم. به همین دلیل تبدیل می‌شود به مسیح کردستان.
وی در خصوص توانایی‌های شهید بروجردی اظهار داشت: من در یک مصاحبه با دکتر محسن رضایی به ایشان گفتم که من به این نتیجه رسیده‌ام که بروجردی در سال ۵۷ یک ژنرال است. شاهد مثال هم این که او چرا برای عملیات مسلّحانه به سراغ آمریکایی‌‌‌ها می‌رود؟ چرا سراغ نخبگان آنها می‌رود؟ چرا سراغ ارتشی‌‌‌ها نرفت و با امام رابطه برقرار کرد؟ او فهمید اگر دست به اسلحه می‌برد، چگونه ببرد. چرا انحراف منافقین را سال ۵۴ متوجه شد و آلوده‌شان نشد؟ چرا از آن‌‌‌ها اسلحه نگرفت و تشکیلات ویژه‌ای درست کرد که ساواک هیچ وقت از آن سر در نیاورد؟ در منطقه‌ای از تهران مستقر است که اندرزگو هم هست، ولی لو می‌رود و شهید می‌شود، خیلی از خانه‌‌‌های تیمی منافقین هم آنجاست و لو می‌روند ولی او چه کار می‌کند که تا آخر هم به او دست پیدا نمی‌کنند؟ این سوالات برای کسانی که کار چریکی می‌کنند، مهم است؟
محمودزاده از پیشینه شهید بروجردی گفت و افزود: چه می‌شود که شهیدان عزیزی چون مفتح، بهشتی و طالقانی در جریان ورود امام به کشور به بروجردی،که شش کلاس سواد هم بیشتر ندارد، می‌گویند تو به ما راهکار بده؟ آدمی که تا چهار سال قبل از آن یک تشک‌دوز بیشتر نبود، دنبال گم شده‌اش در سینماهای لاله‌زار می‌گشت و عاشق چارلز برانسون بود، چرا این چنین متحول می‌شود؟ او نوجوانی است که از روستا آمده و دنبال گمشده‌اش بود و در نوجوانی روح سرکشی داشت که نمی‌دانست چه بکند. این‌‌‌ها را که کنار هم بگذاری تا به هم وصلش نکنی نمی‌توانی در تحقیقات به جایی برسی!
نویسنده کتاب «مسیح کردستان» خاطرنشان کرد:‌ به محسن رضایی گفتم پایه‌گذاری گردان‌‌‌های سپاه را ایشان انجام می‌دهد و بعد شما می‌شوی فرمانده چهارم آن سپاه. چرا بروجردی با تفکر آدم‌‌‌های بزن برویِ آن وقت اختلاف داشت و اجازه نمی‌‎داد این تفکر غالب شود؟ تفکری که از امام(ره) گرفته بود این بود، یک پاسدار باید اول تقوا داشته باشد تا بعد که اسلحه به دست می‌گیرد، طاغی نشود. محسن رضایی گفت: درست می‌گویی. من گفتم می‌خواهم جلد دوم کتاب را مستقل کار کنم تا بگویم آدم‌‌‌هایی که سپاه را تشکیل دادند، بچه نبودند که ندانند چه می‌کنند. این لایه‌های پنهانی است که وجود دارد. چرا این آقا در جریان ورود امام می‌گوید من مسئولیت امام را برعهده می‌گیرم ولی دو شرط دارم که درست متضاد شرط سازمان منافقین است.
محمودزاده با بیان شروط شهید بروجردی گفت: آن موقع هنوز بختیار سر کار بود و اوضاع ناامن. شورای انقلاب فکر می‌کرد هیچ گزینه‌ای جز سازمان منافقین نداریم. دوتن از مسئولان ارشد آنها به جلسه شورای انقلاب می‌روند و می‌گویند ما چون در زندان بودیم، اسلحه نداریم، اول اسلحه می‌خواهیم، دوم فقط ما امام را تحویل می‌گیریم و تحویل می‌دهیم و فقط عکس و آرم سازمان منافقین باید در مسیر باشد. شهید مطهری می‌گوید معلوم است این‌‌‌ها می‌خواهند ما را وامدار کنند. بروجردی یک روز وقت می‌خواهد و یک طرح ارائه می‌کند که ما چهار هزار نیروی مسلح داریم، آرپی‌جی وارد فرودگاه می‌کنیم و.... فقط شرطش این است که هیچ کس نفهمد ما این کار را کرده‌ایم و اسلحه هم نمی‌خواهیم. این شخصیت تا چند سال پیش تشک‌دوز بود و سران سازمان در زندان بودند؛ ولی بروجردی با یک ملاقات با نماینده سازمان این‌‌‌ها را می‌شناسد و می‌گوید این‌‌‌ها خطرناک‌اند؛ زیرا نماینده‌‌‌های سازمان در آنجا شرط می‌گذارند که ما می‌گوییم چه کسی را، کجا و چرا بزن. این‌‌‌هاست که پشتوانه نظامی جمهوری اسلامی و پایه‌گذار سپاه می‌شود.
وی ادامه داد: بروجردی در مدرسه رفاه اشتیاق زیادی به دیدن چهره‌ امام(ره) داشتند، با امام دم‌خور بود. او آنجا می‌گوید من احساس می‌کنم الان باید برای حفظ انقلاب از امام دور شوم و بنیان اولین گردان‌‌‌های سپاه را در پادگان ولیعصر(عج) می‌گذارد که همین نه گردان سپاه، حفاظت از نهادهای انقلاب را به عهده می‌گیرند. او بلافاصله بعد از بحران‌‌‌های کردستان راهی آن دیار می‌شود و این قدر کردستانی می‌شود که وقتی به او می‌گویند فرمانده کل سپاه شو، می‌گوید به یک شرط و آن این که فرماندهی سپاه به کردستان منتقل شود.
محمودزاده در پایان یادآور شد: می‌دانید که او شش کلاس بیشتر سواد نداشت. یک مقدار حوزه علمیه رفت و در آنجا با اکبر گودرزی رهبر فرقان به اختلاف خورد و دیگر نرفت. بعد از انقلاب هم همین گروه شهید بروجردی بودند که گروه فرقان را دستگیر کردند. بروجردی بسیار تفکر می‌کرد و در تک تک جملات امام ساعت‌‌‌ها فکر و تحلیل می‌کرد. کتاب شعرهای اقبال را می‌خواند. بروجردی به دلیل طعنه‌ یکی از علما با این مضمون که این سیگاری‌ها حتی قدرت این را ندارند که سیگارشان را ‌‌ترک کنند، پیپ کشیدن را ‌‌ترک کرد. تاریخچه و پیشینه‌ کردستان را از کردها گرفت و فهمید امثال قاسملو دیگر درست شدنی نیستند، ولی خیلی از دموکرات‌‌‌ها درست شدنی‌اند.