مارادونا و امید به روزهای تازه

نوید صراف

«یک پسر کامل و بی‌نقص، با موهایی فرفری و ژولیده، چشمانی درخشان که از آن شرارت می‌بارید و البته خنده‌ای شاید گستاخانه!»
اینها توصیف «بوروکوتو» خبرنگار اروگوئه‌ای ساکن آرژانتین، در 30 اکتبر 1992 از تولد کودکی بود که 32 سال پیش از آن در بیمارستان «اویتا پرون» در شهر «لانوس» در جنوب «بوینس آیرس» چشم به جهان گشود، کودکی که اکنون مردی 58 ساله شده و دیگر هیچ انسانی در کره خاکی او را «کامل» و «بی‌نقص» نمی‌داند و حتی بسیاری از نقطه مقابل چنین تعریفی برای توصیفش استفاده می‌کنند. با این حال همگی بر روی «امید به او» اتفاق نظر دارند؛ اسطوره‌ای به نام «دیگو مارادونا» که نامش مترادف است با «عشق فرازمینی به فوتبال» و «جنون» و البته امید به بازگشت، موفقیت و درخشش مجدد.


دیگو حالا تنها چند ماه پس از جدایی از باشگاه «دورادوس» مکزیک، هدایت تیم «خیمناسیا» آرژانتین را بر عهده گرفته و امیدوار است این‌بار سرانجام کار نسبت به گذشته متفاوت باشد؛ متفاوت از دوران حضورش روی نیمکت تیم‌های دیپورتیوو ریسترا، الوصل، الفجیره، دورادوس و حتی تیم ملی آرژانتین.
به نظر می‌رسد مارادونا اکنون متقاعد شده که همه چیز برای بردن دارد و اکنون زمان آن فرا رسیده که به امید چنگ بزند و از ناامید کردن هوادارانش دست بردارد.
با این حال او در حالی روی نیمکت خیمناسیا نشسته که این تیم در پایان هفته پنجم لیگ برتر آرژانتین با یک تساوی و 4 شکست، در رده بیست‌ و چهارم و پایانی جدول ایستاده و تنها امید اسطوره آرژانتینی هوادارانی پرتعداد، پرشور و البته بعضاً افراطی این تیم است. هوادارانی که تیم محبوب‌شان را «گرگ‌های جنگل» صدا می‌زنند و آماده هستند تا هر حریفی را در هر زمان و مکانی تکه و پاره کنند. هوادارانی که استقبالی 30 هزار نفری از سرمربی جدیدشان ترتیب دادند تا در همین ابتدای کار انگیزه‌های لازم را به رگ‌های اسطوره تزریق کنند و حالا با حضور دیگو برای هواداران جدید نیز فرش قرمز پهن کرده‌اند.
حالا مارادونا مانده و جعبه پاندورا، او مانده و امیدِ رسیدن از ورطه شقاوت به اوج سعادت. موفق می‌شود؟ کسی چه می‌داند! در ته این راه یا همه چیز طلایی می‌شود یا این امید واهی پایان می‌یابد.