خود ویرانگری قطبی کردن


هیچ‌چیز برای یک جامعه بویژه جامعه در حال تحول خطرناک‌تر از کوشش برای دوقطبی کردن نیست. در فرآیند قطبی شدن حرف‌های میانه شنیده نمی‌شود، هرگونه سخن از اعتدال و میانه‌روی یا صلح و تفاهم، از هر دو سوی قطب مورد تهاجم قرار می‌گیرد. در این ساختار بازی سیاست به‌گونه‌ای طراحی و اجرا می‌شود که به نفع قطب‌های دعوا و به زیان معتدلین است. کافی‌ است که در سخنرانی یا نوشته خود یک کلمه تند به‌کار ببرید تا دیده شوید، اگر کل جملات‌ شما تند و هتاکانه و تخریبی باشد، می‌تواند یک هفته‌ خوراک مناسب برای جدل و دعوا باشد. حتی اگر یک جمله منطقی هم نداشته باشد. هنوز چند روز از اظهارات تند و عجیب فلان سخنران نگذشته که دوباره توپخانه خود را از سخنان پیش از خطبه های نماز جمعه آتش می‌کند و برکوره نفرت و بدبینی می‌دمد. پشت‌بند آن نیز تعدادی افراد آماده هستند تا برای یک هفته یا بیشتر پا منبری کنند و این تنور اختلافات را روشن نگهدارند تا نان نامشروع خود را در آن بپزند و به‌خورد دیگران دهند.
اگر در این میان کسانی باشند که از میانه‌روی و تفاهم حرف بزنند. و با جملاتی آرام بخش سخن بگویند، اصلاً حرف آنان بایکوت می‌شود تا شنیده نشود. مشکل این فرآیند در این است که توقف‌ناپذیر است. هنگامی که جامعه را به دو قطب سازش‌ناپذیر تقسیم کردیم، هر کدام از دوقطب که پیر‌وز شوند، تازه اول ماجراست، چرا که دوباره باید درون خودشان این قطبیت را ایجاد کنند و این‌نگاه حذفی و تقسیم بر دو کردن پایانی ندارد و عوارض آن هر روز بیش‌از پیش دامن جامعه و مردم را خواهد گرفت. در این بازی و در نهایت هیچ کس برنده نیست.
نکته مهم این است که بسیاری از این قطبی‌کردن‌ها با سوءاستفاده از مناسبات‌های دینی انجام می‌شود. شبیه‌سازی‌های ساده لوحانه تاریخی جانشین تفکر و تحلیل می‌شود و به جای آنکه این مناسبت‌ها فرصتی برای همدلی و ایجاد وحدت و یگانگی نیروها شود، منشأ بدترین خصومت‌ها و تندی‌ها علیه یکدیگر می‌شود. یکی شمر و یکی حُرّ و یکی ابن‌زیاد و دیگری اصحاب امام حسین(ع) معرفی می‌شوند! اتفاقاً به‌میزانی که این مناسبت‌ها بازیچه امیال سیاسی بویژه از نوع قطبی‌سازی آن می‌شود، مردم و جامعه را نسبت به این مناسبت‌ها و شعائر بدبین می‌کنند و ضربه چنین سوءاستفاده‌هایی به نهاد دین منتقل می‌شود. اگر فساد مالی به معنای دزدی و برداشتن به‌ ناحق اموال عمومی است، فساد رفتاری و فکری نیز همین است که منابع فکری و عقیدتی جامعه را مورد سوءاستفاده برای بالارفتن فرد از نردبان قدرت قرار دهیم. در همین رابطه است که آقای رئیس‌جمهوری بدرستی متذکر می‌شود که «در شرایطی که دشمن همه فشارهای اقتصادی را به‌کار گرفته است. نباید برخی از تندروی‌ها و مسیرهای غیردقیق که مردم را آزار می‌دهد در جامعه اجازه بروز پیدا کند، چرا که مردم به اندازه کافی با غصه و سختی مواجه هستند و نباید اجازه داد که براساس بی‌دقتی‌ها غصه جدیدی بر مردم وارد شود... همه باید آگاه باشیم که اگر خدای ناکرده دچار اختلاف و دوقطبی شویم، راه برای پیروزی دشمن هموار و آسان خواهد شد.»
ولی به‌نظر می‌رسد گوش شنوایی هست و نه کسی اقدام به آرام کردن آنان می‌کند. آنان به هر اندازه که حیاتشان درگِرو تندتر و قطبی کردن فضا است، به همان میزان نابودی آنان نیز تحت تأثیر این دو قطبی کردن است. زیرا اگر حتی در کوتاه‌مدت شکست نخورند، در میان مدت دچار مشکل خواهند شد. زیرا هیچ تجربه بشری نشان نمی‌دهد که با تندروی و حذف دیگران بتوان جامعه‌ای همراه با رفاه و آرامش ایجاد کرد. بنابراین پرخاشگران همزمان با کوشش برای قطبی کردن جامعه و حذف دیگران خود را نیز به فنا می‌دهند.