خزانه ملی‌مان در‌حوزه موسیقی تعزیه است


ندا سیجانی
خبرنگار
موسیقی‌ آیینی، گنجینه میراث معنوی ماست که درگوشه‌های پنهان نواهای قدیمی قراردارد و به‌صورت سینه به سینه به نسل امروز منتقل شده‌ است. آنچه اما امروز زیر این عنوان به‌گوش می‌رسد آواهایی متفاوت از روایت موسیقی آیینی است که با گذشت زمان، تغییر نسل‌ها و سیاست‌های حاکم شکلی دیگرگون پیدا کرده است. هنر تعزیه هم جایی همین حوالی قرار می‌گیرد. بهروز غریب‌پور خالق «اپرای عاشورا» در این گفت‌وگو تأکید می‌کند که «دولت‌ها و ملت آن اندازه که باید نسبت به پدیده تاریخی و فرهنگی عاشورا اعتنا نکرده‌اند. خزانه ملی ما در حوزه موسیقی تعزیه است اما متأسفانه شرایط خوبی وجود ندارد و نه بخش موسیقی آن مورد توجه بوده و نه بخش نمایشی.» غریب‌پور می‌گوید «امروزه نام و هنر تعزیه کاملاً از بین رفته؛ بنابراین باید کاری می‌کردم تا بار دیگر این نام احیا شود و تلاش من این است تا بار دیگر ارزش‌های این پدیده فرهنگی منحصر به فرد خودمان را یادآور شوم. اینکه هرسال اپرای عاشورا را اجرا می‌کنم عمدی‌ است تا بگویم هسته اصلی شکل گرفتن این تفکر یعنی اپرای عروسکی، مدیون تعزیه است.» این گفت‌وگو را با بهروزغریب‌پور نویسنده و کارگردان تئاتر و سینما و استاد نمایش عروسکی اما، از جایی پیش از این حرف‌ها آغاز کردیم.



فلسفه عاشورا ریشه در باور و اعتقادات مردم دارد و جزئی از فرهنگ دینی و هویت ملی ما ایرانیان محسوب می‌شود. چه انگیزه‌ای سبب ساخت این باور ملی در قالب یک اپرا بود؟
«اپرای رستم وسهراب» نخستین تجربه کاری من در زمینه ساخت اپرای عروسکی است و «اپرای عاشورا» سومین اثرم است. اما درخصوص ساخت این کارباید بگویم، با نگاه به خاطرات اغلب سیاسیون یا افراد شاخص خواهید دید، درنقل قول‌ها و روایت‌های این افراد بندرت نامی از تعزیه برده شده یا به مراسم آیینی ماه محرم اشاره شده، این درحالی است که از منظر صاحب‌منصبان خارجی یا سیاحان غربی که به ایران سفر کرده‌اند کمابیش و به‌طورمفصل از سوگواری‌ها و اجراهای تعزیه یاد کرده‌اند. فلسفه عاشورا بسیار مورد توجه چنین افرادی بوده و تماشای مراسم آیینی که در ماه‌های محرم و صفرانجام می‌شده، بسیارشگفت‌انگیز بوده؛ این اتفاق بیانگر آن است که واقعه عاشورا از طریق این سفیران فرهنگی توانسته فرهنگ عاشورایی ایرانیان را انتقال بدهد، اما متأسفانه این اتفاق مهم با گذشت زمان برای تحصیلکردگان و اهل نمایش و موسیقی به یک امرعادی تبدیل شد. نکته دیگر اینکه در دوران مشروطیت تصور بر این بود که این نوع آیین‌ها با تمدن و فضای مدرن سنخیتی ندارند و آن را به غلط ادامه یک رشته خرافات می‌نامیدند اما در نگاه غربی‌ها این شگفتی همچنان دیده می‌شود. تا آنجا که بخشی ازخاطرات خودشان را به توصیف مراسم محرم اختصاص می‌دهند. برای من هم که یک کرد اهل تسنن هستم این مراسم از آغاز تا به امروز شگفتی ساز بوده و به‌دلیل اینکه تا 20 سالگی‌ام در بطن چنین اتفاقاتی نبودم نه مراسمی برایم عادی شده بود و نه شگفتی‌های آشکار آن برایم عادی شده است. به یاد دارم آن زمان که درسنندج زندگی می‌کردم دو خانواده بزرگ اهل تشیع بودند که سال‌های بسیار ماه محرم و مراسم سینه‌زنی و روضه‌خوانی را به‌صورت محدود اما با شکوه برگزار می‌کردند. تمام آن روزها درخاطر من مانده است و درواقع جرقه‌های فکری این ایده به‌همان دوران برمی گردد.
از آن روزها تا شکل‌گیری اپرای عاشورا چه گذشت؟
سال 1349 بود؛ به‌عنوان دانشجوی رشته تئاتر به تهران آمدم و تصمیم داشتم 20 سال بی‌اطلاعی، کم‌دانشی وکم‌تجربگی خود را جبران کنم، تمام وقت خود را صرف تماشای خیمه‌شب‌بازی‌ها، مراسم تعزیه و تخت‌حوضی کردم و درواقع این شگفتی‌ها و تازگی‌ها این تعهد و مسئولیت‌پذیری را در من ایجاد کرد تا تجربه فعالیت و جست‌و‌جو درهرسه مورد را داشته باشم. نخست به‌دنبال خیمه‌شب‌بازی رفتم آن هم در زمانی که درحال احتضار بود (1349)؛ درآن روزگارهفت شب نمایش خیمه‌شب‌بازی را دردانشگاه راه‌اندازی و اجرا کردم و به سهم خودم تلاش کردم تا مانع این اتفاق تراژیک شوم و همه جانبه تلاش کردم که آن را حفظ کنم. درمورد تعزیه هم همین‌طور و همواره دراین فکر بودم که تجربه تعزیه را معاصرسازی و امروزین کنیم. ویژگی‌هایی چون متن منظوم، استفاده از موسیقی که به‌عنوان یکی ازعناصراصلی و کلیدی است و دیگر اینکه خواننده به جای بازیگرها ایفای نقش داشته باشند. درواقع سه مؤلفه‌ای که مابین همه اپراهای جهان و ازجمله تعزیه مشترک بودند. من ضمن تقدیراز کسانی که به یاد تعزیه بودند باید بگویم همیشه به این موضوع می‌اندیشیدم که چرا کاربرد تعزیه تنها به لحاظ فاصله‌گذاری و به‌عنوان یک تکنیک و روش مد‌نظر قرارگرفته و سایر مؤلفه‌های آن، چون موسیقی یا شعر به فراموشی سپرده شده است و دغدغه‌ام این بود شرایطی را فراهم کنم تا بار دیگر ارزش‌ها و امتیازات تعزیه مورد‌توجه قرار بگیرد. در همان سال‌ها برنامه‌هایی در قالب اپرا و باله‌ در تالار رودکی برگزار می‌شد و برایم جای تعجب بود که چرا در بین همه اپراها فقط برخی از آثار شاخص غربی که جزو رپرتوارهای تالار رودکی است اجرا می‌شود اما هرگز به آثاری چون «لیلی و مجنون» یا داستان‌های «رستم و سهراب» توجهی نمی‌شود. آن زمان شنیده بودم یکی از مسئولان ارشد وزارت فرهنگ و هنر گفته بود نباید به سراغ این دهاتی‌بازی‌ها و کارهای پیش پا افتاده رفت! البته این همان دیدگاه‌های غلطی بود که پیش‌تر نسبت به گلستان و بوستان، تعزیه و سایر مراسم محرم داشتند و در دوران مشروطیت رواج پیدا کرده بود و در واقع این صحبت‌ها ته‌مانده همان عقایدی بودند که می‌گفتند نباید این دهاتی‌بازی‌ها یا کارهای خرافاتی ادامه پیدا کند تا اینکه سال 1382 ازسوی مسئولان وزارت ارشاد به من پیشنهاد شد تا اپرای «رستم و سهراب» را کارگردانی کنم و درتالار وحدت روی صحنه ببرم و البته تأکید داشتند این اثر به‌صورت اپرای زنده اجرا شود. مدت زمان کمی فرصت برای پاسخگویی بود؛ همان شب با خود اندیشیدم با توجه به علاقه‌مندی‌ام به اپرا و اینکه می‌دانم غیبت اپرا چه لطمه بزرگی برپیکره موسیقی‌ و شعر ایران است، چرا باید کاری را به‌صورت زنده کارگردانی کنم که پیشاپیش می‌دانم به‌دلیل مختصات یک اجرای زنده تأمین‌کننده اهداف من نیست و ساز و کار دیگری می‌طلبد که از هر لحاظ به تربیت نیروی کارآمد بپردازیم و مخاطب‌سازی کنیم؛ پس با اجرای یک اثر درکوتاه مدت و دراین شرایط مدیریت فرهنگی چنین کاری راه به جایی نمی‌برد! همواره به این موضوع فکر می‌کردم که باید مخاطب‌سازی کنم و هنر اپرا را به‌عنوان یک جریان فرهنگی بار دیگر معرفی کنم. فردای آن روز جلسه‌ای با حضور آقای مسجدجامعی و دیگر دوستان برگزارشد و اعلام کردم اپرای «رستم و سهراب» را به‌صورت زنده اجرا نخواهم کرد به این دلیل که اپرا مدت زمان کوتاهی می‌تواند روی صحنه باشد و نکته دیگر اینکه باید میلیاردها تومان هزینه شود و خواننده‌های ایرانی که از کشور مهاجرت کرده‌اند یا سال‌ها درایران فعالیتی نداشتند باردیگر آموزش ببینند؛ درواقع چرخه جدیدی از فعالیت آغاز شود و این امر مستلزم ایجاد تشکیلات منظم و مستقر «سازمان اپرا» است بنابراین اعلام کردم این کار به‌صورت عروسکی اجرا شود. همان سال مشاور جشنواره بین‌المللی تئاتر عروسکی بودم و پیشنهاد کردم گروه «مارنیتن تیاتر» به ایران دعوت شوند تا ببینند ایده من چقدر نزدیک به یک واقعیت است و می‌تواند سالیان سال به‌عنوان یک زبان بیان برای ما مورد استفاده قراربگیرد. این گروه در جشنواره هشتم بین‌المللی تئاتر عروسکی حضور پیدا کردند و بلافاصله با عقد قرارداد با آقای لوریس چکناواریان برای ضبط مجدد و کامل کردن موسیقی، قراردادی هم با گروه‌های سازنده عروسک‌ها بسته شد و سرانجام بعد ازحدود یک سال و نیم تلاش و فعالیت شبانه‌روزی اپرای «رستم و سهراب» را روی صحنه بردم. این اپرا به لحاظ خوانندگی، ایفای نقش وهمچنین از نظر زبان موسیقایی به یک اپرای غربی شباهت داشت و آرزو داشتم اپرایی بسازم که متناسب با فرهنگ ملی کشورمان باشد تا سرانجام «اپرای عاشورا» که سومین اثر گروه تئاترعروسکی «آران» بود تولید شد. ناگفته نماند مؤلفه‌هایی که پیش از این عنوان کردم درساختار تمامی اپراهایی که بعداً آنها را تولید کردم وجود داشته و دارد و ازنظر تولید هم ابتدا اغلب عروسک‌ها در وین تولید شد که نمونه‌ای شبیه اپرای عروسکی غربی‌ها بود اما از دومین اثر «مکبث» و سومین اثر«اپرای عاشورا» توانستیم به‌عنوان یک اثر و یک زبان جدید در خانواده نمایش عروسکی جهان عرض اندام کنیم.
هنر آیینی و نمایشی تعزیه، دارای سه مؤلفه خواننده، موسیقی و متن منظوم است؛ مؤلفه‌هایی که در اپرا هم وجود دارد. با این تفاسیر چرا برای این کار نام اپرا را انتخاب کردید!
درست است، وقتی ازتعزیت نام می‌بریم یعنی سوگواری کردن و این واژه نمایشی مبتنی بر وقایع کربلا بوده و اینگونه شناخته شده است. بنابراین انتخاب نام دیگر آثار با عنوان تعزیه برای اپراهای مولوی، رستم و سهراب و... منافات داشت. من اپرا را به‌عنوان یک واژه علمی متداول به کار برده‌ام و نسبت به این نام متعهد هستم وتأکید دارم از گنجینه ای بزرگ به‌نام تعزیه غفلت کرده‌ایم. لازم به ذکراست اجرای اپرا دردوران قاجار هم برگزار می‌شد و اواخر این دوره به اپراهای کمیک (بوفا) توجه بسیاری بود و البته تعزیه‌های کمیک هم برگزار می‌شد اما به‌دلیل مباینتی که وجود داشت این موضوع چندان خوشایند خیلی‌ها نبود. بنابراین واژه اپرا درعین حال که نام علمی است ذهنیت افراد را به اتفاق خاص مذهبی معطوف نمی‌کند و قطعاً آنچه که اززندگی خیام، حافظ، مولوی یا سایر آثار روایت می‌شود سوگواری برای شعرا نیست بلکه یک اثر نمایشی است که پس از معرفی شدن، مخاطب نسبت به آن آگاه می‌شود و می‌اندیشد... این تجربه در مورد فیلم و تئاتر هم صورت گرفته که عناوین علمی و پذیرفته شده جهانی را به کار می‌بریم اما آثارمان دراین حوزه اگر اصالت داشته باشند و تقلید و کپی نباشند تألیف یک فرهنگ خاص به حساب می‌آیند.
پرده‌خوانی و اجرای تعزیه هر کدام نمادی از فرهنگ عاشورا است؛ در «اپرای عاشورا» به کدام‌ یک از مضامین پرداخته شده است؟
اپرای عاشورا شامل اجرای تعزیه، پرده‌خوانی، مقتل‌نویسی و مرثیه‌خوانی است و در واقع روایتگر بخش‌های بسیاری از فرهنگ عاشورا است. متن این اثر کاملاً مستند و بر‌اساس واقعیت بوده و درواقع روایت نعل به نعل تعزیه است. در این اثر همچنین از مرثیه دوازده‌بندی محتشم کاشانی نیز الهام گرفته‌ایم و همان‌طور که می‌دانید این مرثیه بسیار مهم، علاوه بر شعر و موسیقی بر هنرهایی چون خوشنویسی، نقاشی و... نیز اثرگذار بوده است. بنابراین تلاشم براین بود از نگاهی دیگر شاعر قرن دهم هجری قمری را که در دوره شاه طهماسب اول اینگونه و با احساس و عواطف خود شعر سروده است به سال 61 هجری قمری ببرم. محتشم کاشانی از مریدان امام حسین‌(ع) است تا آنجا که در این متن و این اپرا به جنگ با شمر می‌رود تا مانع آسیب به امام حسین(ع) شود. من او را از تونل زمان می‌گذرانم تا به معبودش برسد.
تعریف شما از اپرا چیست؟ با توجه به محدودیت‌های اجرایی این هنر در کشور ما، آیا توانسته‌اید آن را با اصول درست روی صحنه ببرید؟
«اپرا» اثری است دراماتیک که در آن خواننده به جای بازیگر ایفای نقش می‌کند. متن آن منظوم است و برای بیان لحظات و تقویت تأثیر بازیگران، موسیقی در تمامی ساختار کار مورد استفاده قرار می‌گیرد و البته گاهی ادغام‌شده در هنر باله است و تقریباً اکثر این مؤلفه‌ها در اپراهایی که در ایران اجرا می‌شود به چشم می‌خورد. به‌طور مثال در اپرای «لیلی و مجنون» یا «رستم و سهراب» حرکات رقص دیده می‌شود. حتی در اپرای عاشورا نیز زمانی که ابن زیاد از در کاخ بیرون می‌آید با حرکات رقص‌گون همراه است. البته ناگفته نماند تمامی این اتفاقات در نمایش عروسکی رخ می‌دهد که درغیر این صورت قابل اجرا نخواهد بود.
انتخاب اجرا به‌صورت نمایش عروسکی جدا از محدودیت‌هایی که اشاره کردید دلیل خاص دیگری داشت؟
با وجود درنظر گرفتن همه محدودیت‌ها، متوجه شدم که فرصت مخاطب‌سازی و ایجاد تشکیلات منحصر به فرد برای این کار وجود ندارد و احساسم این بود اگراین کار به شکل زنده اجرا ‌شود باید کاملاً آن را کنار بگذاریم. خوشبختانه می‌بینیم که امروز واژه اپرا مرسوم شده وخیلی‌ها به غلط یا درست درآثارشان آن را به کار می‌برند اما اگرهمه مطبوعات را تا سال 82 زیر‌و‌رو کنید خواهید دید واژه‌ای به‌نام اپرا وجود نداشته است؛ چرا که نام و هنر آن کاملاً از بین رفته بود. باید کاری می‌کردم تا بار دیگر این نام احیا شود و این راه ادامه پیدا کند. عقیده و روش کاری من این بوده که همیشه تبدیل ویرانی به آبادانی را در صدر کارهایم قرار بدهم که در‌مورد برخی از کارهایم چون خیمه‌شب‌بازی، تعزیه و فضاهایی مثل خانه هنرمندان این موضوع به چشم می‌خورد. به یاد دارم زمانی که فرهنگسرای بهمن را راه‌اندازی کردم حتی به کار بردن این واژه (فرهنگسرا) تابو بود؛ در حالی که امروزه اگر شهری فرهنگسرا نداشته باشد به رسمیت شناخته نمی‌شود و باید بگویم شهری که اپرا نداشته باشد نیز رسمیت ندارد.
ارزیابی شما از جایگاه اپرای عروسکی در کشور ما چیست؟
اپرای عروسکی ما در دنیا منحصر به فرد است اما تفاوت آن با اپراهای عروسکی در پراگ یا سالزبورگ این است که آنها برای آشنا کردن کودکان و نوجوانان با اپرای زنده، عروسکی این کار را انجام می‌دهند اما ایده ما از اجرای اپرای عروسکی درایران به‌عنوان یک مدیوم تمام‌عیار و گویاتر از فیلم و تئاتر انتخاب شده است و هر اثری که روی صحنه می‌رود بیانگر یک زبان بسیار متفاوت بوده است.
متأسفانه در این سال‌های اخیر به لحاظ شعر و ادبیات، موسیقی و حتی هنرهای نمایشی به واقعه عاشورا کمتر پرداخته شده است. به لحاظ جامعه‌شناسی علت آن چه چیز می‌تواند باشد؟
در یک دوره تاریخی پرداختن به واقعه عاشورا درکشور ما متوقف می‌شود. آن زمان نسبت به اجرای تعزیه مخالفت‌های بسیاری بود و دو دسته مخالف وجود داشت؛ نخست برخی از علما و دیگر دسته روشنفکرها. علما براین نظر بودند که حرمت ائمه در تعزیه رعایت نمی‌شود و عقیده روشنفکران براین بود که اجرای تعزیه یک تبلیغ و نشان دهنده افکار خرافی است. حتی در یک دوره به دستور امیرکبیر متون تعزیه تنقیح می‌شود و 120 اثرنسبتاً قابل اعتنا را که منافاتی با تاریخ نداشته باشد تنقیح کردند. مخالفان علاوه براینکه نگذاشتند نوآوری دراین کار انجام شود آن را مطرود هم دانستند. این درحالی است که خود تعزیه‌خوان‌ها ازهرنظر به‌دنبال توسعه این کار بودند. به طور مثال تعزیه «بازار شام» به لحاظ کیفی و نوع اجرا نشان‌دهنده آن است که تعزیه‌نویس‌های ما به‌دنبال تغییر مضامین بودند و این تحول در حال شکل‌گیری بود که ناگهان با حوادث تاریخی و ظهور پدیده‌هایی چون سینما و تئاتر امروز، هنر تعزیه در چشم‌ها کمرنگ و کمرنگ‌تر می‌شود. تلاش من این است بار دیگرارزش‌های این پدیده فرهنگی منحصر به فرد خودمان را یادآور شوم.
دلیل فاصله یا کم‌توجهی هنرمندان با این آیین‌های ملی چیست؟
تصور آنها این بود که ساختار و فرم تعزیه قدرت بیان ندارد مانند موضع‌گیری درمقابل شعر کلاسیک. درواقع براین نظر بودند تعزیه نمی‌تواند با مضامین نو و زندگی معاصر ما نسبتی داشته باشد در حالی که من معتقدم اینگونه نیست و امیدوارم یک زمان فرصتی به وجود آید تا بتوانم اپرای «کاوه ناتمام» را که بر‌اساس اتفاقات 28مرداد سال 1332 است روی صحنه ببرم. بنابراین برای از بین بردن این ذهنیت‌های نادرست بایست الگوهای صحیح داشته باشیم و من بر این باورم باید به انواع سوژه‌ها در حیطه اپرا یا تعزیه پرداخته و توجه شود و نباید منحصر به شکل خاصی از اجرا باشد.
امروز چطور؟ شرایط چه میزان تغییر کرده است؟
متأسفانه شرایط خوبی وجود ندارد. نه بخش موسیقی آن مورد توجه بوده و نه بخش نمایشی. به یاد دارم یک زمان در فرهنگسرای بهمن و با تلاش بسیار تعزیه اجرا کردیم که به‌همراه یک ارکستر هفتاد نفری و سازهای بادی برنجی بود که چند نفر تعزیه‌خوان بزرگ با ارکستر روی صحنه رفتند و به شیوه تکیه دولت کار را اجرا کردیم که اتفاقاً بی‌نهایت تأثیرگذار بود. شاید باورتان نشود آنقدر نغمه‌های زیبا در تعزیه وجود دارد که هر کدام آن یک روایت است. بنابراین افسوس می‌خورم چرا این‌ هنر را فراموش کرده‌ایم.
گفته می‌شود هنر «اپرا» برخاسته از غرب است. با این حساب چطور توانسته‌اید آن را با زبان فارسی تلفیق کنید؟
خیر. خاستگاه اپرا از شرق است. به‌طورمثال اپرای پکن عمرهزار ساله دارد. درواقع بسیاری از پدیده‌ها برای شرق است اما متأسفانه به‌دلیل بی‌تفاوتی کمتر پرداخته شده یا فراموش شده است. حتی در مورد تعزیه هم این نکته وجود دارد؛ به‌طورمثال در شکل‌گیری اپرا در غرب یک نمایشنامه‌ یونان باستان را کشف کردند و دیدند که متن آن دارای وزن است و برای ایفای نقش باید خواننده بازیگری این کار را انجام بدهد؛ به همین دلیل من براین نظرم غربی‌ها از تعزیه مطالب بسیاری نوشته‌اند. در حالی که آنها در قالب تعزیه‌ کارهای آیینی و مسیحی بسیاری داشتند اما این سنت را برداشتند و روی آن تمرکز کردند و تبدیل کردند به چیزی که ما حالا تصور می‌کنیم متعلق به آنهاست. در صورتی که قدمت آن در شرق بیشتر است.
می‌دانیم که احیای تئاتر ملی از جمله فعالیت‌های مهم و مورد تأکید شماست. روند این کار چطور پیش رفته است؟
اپرای ما در ادامه یک سنت ملی است و درواقع یک حرکت ملی هم تلقی می‌شود. بنابراین نسبت به سایر آثار باید به آن نگاه ملی داشته باشیم. من معتقدم اپرای ملی، الزاماً تنها سوژه‌ و موضوعات ایرانی نیست. به طورمثال زمانی که اپرای «مکبث» را ساختم تلاش کردم با نگاه ایرانی، ظرفیت‌های پنهان یک زبان را آشکار کنم و این اپرا و اپرای بینوایان نخستین بار در جهان با عروسک‌های نخی روی صحنه رفتند. البته اینگونه تصور می‌شود که یک اثر غربی را کار کرده‌ام، اما تلاشم براین بود از مجرای تفکر و اندیشه ایرانی عبورش دهم و رنگ ایرانی داشته باشد. کوشش من این است از امکانات و قابلیت‌های پنهان شده یا مطلقاً کشف نشده استفاده کنم اما در عین حال بخشی از نیرو و توان تئاتر ملی را در جهت آشکار‌سازی قابلیت‌های متون ادبی حتی غربی به‌کار ببرم تا اثبات کنیم ما نیز می‌توانیم همچون غربی‌ها که از نگاه شرقی‌ها به جهان نگاه می‌کنند از دید خودمان به آثار غربی نگاه کنیم.
‌ اجرا و استقبال از این آثار در غرب چگونه بوده؟
هیچ شناختی نداشتند. جالب اینکه گاهی تصور می‌کردند این شیوه نمایش عروسکی که اجرا می‌کنیم متعلق به چهارصد سال قبل است. آنها باور نداشتند این اثر جدید است و در ادامه سنت‌های 500-400 سال پیش بوده است... استقبال از اجرای «اپرای عاشورا» در فرانسه، ایتالیا، لهستان و... بی‌نظیر بود.
برخی از بزرگان موسیقی براین نظرند اگر تعزیه نبود موسیقی دستگاهی از بین رفته بود.
بله درست است اما باید گفت در عین حال آنها هم توجه کمتری به مسائل آیینی و مذهبی داشته‌اند. به‌طور مثال جشن هالووین از جمله مراسمی است که مسئولان فرهنگی ما با آن مخالفت دارند اما متأسفانه در جامعه ما نفوذ کرده است. ما می‌توانیم با هر وسیله‌ای مانع این نفوذ شویم بنابراین باید تلاش کنیم پدیده فرهنگی خودمان را جهانی کنیم.
حفظ و تبیین فرهنگ عاشورا می‌تواند بخشی از این پروسه باشد؟
به اعتقاد من بخشی از کسانی که ادعای مذهبی بودن دارند بدترین ضربه‌ها را به مراسم و آیین‌های فرهنگی زده‌اند. به بعضی از هیأت‌هایی که در دهه محرم برپا می‌شود خوب نگاه کنید. خیلی‌هایشان سرپرستی و مدیریت نمی‌شود. انجام این کارها جز اینکه باور می‌کنیم شکل گذران اوقات دارند چیز دیگری نیست. اما اگر مدیریت درستی برآن انجام گیرد تأثیرات بسیاری خواهد داشت؛ بخصوص در انتقال پیام عاشورا. من در «اپرای عاشورا» خطبه حضرت زینب(س) را که خطبه‌ای علیه استبداد و دیکتاتوری است بار دیگر برای مخاطبان روایت کردم و به گوش دنیا رساندم. عاشورا را می‌توان دید و گریه کرد، اما عاشورا را می‌توان دید و احیا شد و بیدار شد و به فکر تغییر رویه ظالمانه‌ای بود که امروز در کره زمین حاکم شده است.
فرهنگ تعزیه به بخش آموزشی‌مان هم وارد شده است؟
متأسفانه خیر. تعزیه مطلقاً مورد بی‌مهری بوده و هست. در مورد اپرای عروسکی هم همین بی‌توجهی را می‌بینیم؛ وقتی که ارمنستان تلاش کرد تا نان لواش را به نام خود ثبت کند ما به آنها خندیدیم درحالی که ثبت جهانی یک میراث فرهنگی دولت‌ها و ملت‌ها را موظف به انجام یک رشته مسائل مرتبط با موضوع می‌کند تا آن میراث حفظ بشود، رشد بکند و خرافه زدایی بشود. درمورد اپرای عروسکی ملی هم متأسفانه همین غفلت صورت گرفته و می‌گیرد.