دیپلماسی مار و پله

دکتر صلاح‌الدین هرسنی‪-‬ درست یک روز بعد از اظهارات حسن روحانی بابت آنکه حاضر است برای حل مشکلات مردم و منافع ملی با هر کسی به مذاکره بنشیند، موج‌های مخالفت و حملات سازمان یافته علیه مواضع او به راه افتاد، به گونه‌ای که سبب شد تا خودش به همراه دستگاه دیپلماسی در چرخش 180درجه‌ای از مواضع خود عقب‌نشینی کند. همچون گذشته این گونه حملات از سوی جریان‌های رادیکال و تندرو و سپس جریان معاند و اپوزیسیون خارج از کشور علیه او و راهبرد جدید دستگاه دیپلماسی طراحی و به راه افتاد. در این ارتباط برخی نفس مذاکره با ترامپ و واشنگتن را دستمایه‌ای برای گرفتن عکس‌های یادگاری دانسته و صریحا به روحانی متذکر شدند که مملکت با کار و کوشش آباد می‌شود نه با فتودیپلماسی یا گرفتن عکس‌های یادگاری. عده‌‌ای نیز متذکر شده‌اند که مذاکره با دیوانه‌ای چون ترامپ جایز نیست و با استناد به سخنان گذشته روحانی متذکر شدند که این به مثابه دیوانگی است که کسی بخواهد با ترامپ مذاکره کند. اما اسفناک‌تر از همه این حملات، برداشت‌های سخیف و حزن‌انگیز گروه‌های اپوزیسیون و برانداز خارج‌نشین است که با برداشت داروینی از اصل مذاکره متذکر شدند که هر گونه مذاکره محتمل تهران با واشنگتن نه به خاطر حل مشکلات مردم و گشایش اقتصادی یا تنفس سیاسی، بلکه بیشتر برای بقای نظام است و اصل مذاکره در این میان تلاشی جز برای بقای سیستم و حاکمیت نیست. این جریان‌های برانداز تا آنجا پیش رفتند که در جدیدترین مواضع خود دکتر ظریف رئیس دستگاه دیپلماسی کشور را به زعم خود ماله‌کش اعظم خواندند و حتی ابایی نداشتند که او را با ریبن‌تروپ وزیر امور خارجه آلمان نازی شبیه کنند.
جدای از برداشت‌های ناهمسو و ناهمگن جریان‌های رادیکال داخلی و گروه‌های اپوزیسیون در نقد و به چالش گرفتن مذاکره، آنچه که بیشتر در این میان خودنمایی می‌کند، تصمیمات پرنوسان و گاه پارادوکسیکالی است که بر روی برخی مسائل کلیدی و محوری کشور گرفته می‌شود. به این معنی که گاهی موجی از امید و گشایش روی برخی از مسائل کلیدی مانند شکستن تابوی مذاکره با آمریکا در فضای کشور به راه می‌افتد، اما به دنبال این، موج دیگری هر گونه امید به گشایش در عرصه دیپلماسی را کم‌رنگ و اساسا تمام رشته‌ها را پنبه می‌کند. به واقع عرصه سیاست خارجی کشور نیز مانند برخی از موضوعات داخلی نظیر اصلاحات از بازی و قانون مار و پله تبعیت می‌کند.
آنگونه که پیداست قانون مار و پله یک قانون پر نوسان است که مسیر مطمئنی برای طی طریق در رسیدن به اهداف نیست. به این ترتیب به نظر می‌رسد تا هنگامی که مخالفت جریان‌های تندرو و رادیکال به همراه مخالفت‌های گروه‌های معاند خارج‌نشین ادامه یابد، چنین قاعده‌‌ای به قانون اصلی و نقشه راه سیاست خارجی بدل خواهد شد، قانونی که به نظر می‌رسد بیشتر مکانیسمی برای تامین منافع شخصی است تا منافع عمومی و ملی.
حال و در شرایطی که موج مخالفت‌ها از سوی جریان‌های تندرو به راه افتاده است، باید از آنها پرسید که آلترناتیو و بدیل آنها برای گشایش اقتصادی و تنفس سیاسی چیست؟ در کشوری که برخی از نمایندگان قوه مجریه نقش قانون‌گذاری خود را به بنگاه دلالی و سودجویی تقلیل داده‌اند، و در کشوری که روحیه عافیت‌طلبی برخی از دست‌اندرکارانش اقتصاد رانتیریسم و نفتی را بر نظام نمایندگی برگزیده است و در کشوری که فساد سازمان یافته برخی از مسئولان هر گونه امید به بهبودی و سلامت را کمرنگ کرده است و سرانجام در کشوری که عصبیت و هیجان بی‌بازپرس برخی از مقامات و مسئولان وجدان انسانی را معروض دغدغه و تب ساخته است، آیا راهی جز مذاکره برای گشایش اقتصادی باقی می‌ماند؟ این دلواپسان و مخالفان باید بدانند که دیپلماسی‌ستیزی آنها چیزی جز کمک به جریان‌های عبری- عربی نیست و هم آنان باید بدانند که مسئولیت بخشی از رفتار‌های ضد برجامی ترامپ با آنهاست و آنها نیز باید در قبال آنچه بر برجام رفته است، پاسخگو باشند.
آنها نباید انتظارات و توقعات جامعه را در برجام‌ستیزی بالا ببرند و جامعه را بر سر برجام دو قطبی کنند. همچنین آنها باید بدانند که از شکاف میان برجامیان و نابرجامیان بوده که ترامپ دست به چنین اقدامی زده است. به واقع و با توجه به شرایطی که از فردای خروج آمریکا در سرنوشت برجام رقم می‌خورد، آنها باید برجام را به وسیله‌‌ای برای دفع تهدیدات ترامپ تبدیل کنند. محققاً همسویی و همگرایی آنها با برجام می‌تواند از کارافزایی‌ها و کارشکنی‌های محتمل اروپا یا ناقضان احتمالی دیگر در آینده حیات برجام جلوگیری کند و چه بسا بتواند گامی برای همگرایی و عزم ملی برای بی‌اثر کردن کارشکنی‌های آمریکا و جریان‌های عبری – عربی و در نهایت افزایش انگیزه اروپا و حتی جامعه جهانی در حفظ برجام و بقای آن شود.