آمريكايی‌ها در برابر ديپلماسی ظريف منفعل شده‌‌اند

با توجه به آنکه رئيس ائتلاف دولت قانون عراق ضمن هشدار به رژيم صهيونيستي اعلام کرد که «اگر حملات اين رژيم (به الحشد الشعبي) ادامه يابد عراق به ميدان جنگي تبديل خواهد شد که بيش از يک کشور در آن شرکت خواهند کرد.» صهيونيست‌ها از حمله به پايگاه‌هاي الحشد الشعبي چه اهدافي را دنبال مي‌کنند؟
واقعيت آن است که رژيم صهيونيستي سرزميني‌هاي اسلامي را به‌عنوان يک منطقه رقيب مي‌داند. فارغ از آنکه چه کساني بر اين سرزمين‌ها حکومت کند. به‌عنوان مثال رژيم صهيونيستي به شدت نسبت به توافق هسته‌اي که ميان واشنگتن-رياض مطرح بوده اعتراض کرد، به رغم آنکه در تاريخ کشورهاي اسلامي کمتر کشوري است که به آرمان‌هاي فلسطين خيانت کرده به‌دليل آنکه عربستان به آمريکا و رژيم صهيونيستي نزديک شود به‌خصوص آنکه اين فعاليت‌ها در زمان بن سلمان صورت مي‌پذيرد. اما رژيم صهيونيستي پيش‌بيني کرده در آينده‌اي غيرقابل پيش‌بيني ممکن است همين توان هسته‌اي عربستان در اختيار مسلماناني قرار گيرد که بتوانند اين رژيم را تهديد کنند. در سال 1981 صهيونيست‌ها با بمباران نيروگاه اتمي رژيم صدام تحت عنوان نيروگاه اسيراک در تموذ عراق همين اقدام را انجام داده و تاسيسات اتمي عراق را بمباران کردند. هرچند در همان زمان عده‌اي به اشتباه تحليل‌هايي را تحت اين عنوان مطرح کردند که اين اقدام صهيونيست‌ها منجر به تضمين بخشي از امنيت ايران شد که در شرايط جنگ با عراق قرار گرفت. اما واقعيت مساله آن است که رژيم صهيونيستي مي‌داند که فقط با استفاده از قوه قهريه مي‌تواند در دنياي امروز اهداف غيرانساني خود را و به‌ويژه موجوديت نامشروعش را شکل دهد. لذا اين اقدامات را انجام مي‌دهد. حمله صهيونيست‌ها به الحشد الشعبي نيز با تفاوت‌هايي صورت مي‌گيرد. اين نيرو در عراق نيرويي است که در قالب مقاومت در عراق شکل گرفت. در شرايط کنوني الحشد الشعبي بخشي از چرخه مقاومتي است که در لبنان، سوريه، عراق و فلسطين شکل گرفته است. به‌گونه‌اي که اين نيرو بزرگترين نقش را در شکست تروريسم در سوريه داشته در حال حاضر نيز به سلاح‌هاي تاکتيکي روز دنيا مجهز است. رژيم صهيونيستي که بمباران‌هايي را عليه سوريه و لبنان صورت داد در عراق نيز همان اقدامات را تکرار مي‌کند. به‌نظر مي‌رسد که اگر صهيونيست‌ها به حملات خودشان در خاک عراق ادامه دهند بر خلاف نظر نوري المالکي، عراق به کانون جنگ مبدل نمي‌گردد. بلکه جريان مقاومت به حمايت از الحشد الشعبي حتما مرزهاي رژيم صهيونيستي را در غالب اصل مقابله به مثل تهديد خواهند کرد. در حال حاضر که الحشد الشعبي در عراق کارنامه موفقي دارد. در آن زمان راهبردي را در برابر تجاوزات رژيم صهيونيستي تعريف خواهد کرد که در تعريف آن همکاري‌هاي عملياتي و تاکتيکي حزب‌ا... لبنان در سوريه و ديگر گروه‌هاي مقاومت در فلسطين و ساير نقاط شکل مي‌گيرد و عملا بدون آنکه عراق تبديل به کانون جنگ شود سرزمين‌هاي اشغالي به هدف جنگ تبديل خواهد شد. اين تهديدي است که اگر نتانياهو آن را جدي نگيرد حتما امنيت اين رژيم با تهديد جدي مواجه خواهد شد.
با توجه به سفر دکتر ظريف به پاريس و پيشنهادهاي مکرون به تهران، آيا امانوئل مکرون مي‌تواند از يکسو به حفظ برجام کمک کرده و از سوي ديگر موجبات کاهش تنش ميان تهران-واشنگتن را فراهم نمايد؟
پيش‌تر امانوئل مکرون پيشنهاداتي از جمله شارژ 5‌ميليارد يورويي به اينستکس در قالب يک خط اعتباري و همچنين فراهم نمودن مبادلات محدودي در حوزه نفت، انرژي و همچنين يکسري موافقت نامه‌هاي فاينانس مطرح کرده بود. هر چند مجموعه اين پيشنهادات راهبردي نيست. در حال حاضر نيز بعيد به‌نظر مي‌رسد پاريس فراتر از اين مسائل پيشنهادات ديگري را مطرح دارد. چون اجراي آن حتي در اروپا نيز منوط به توافق با ايالات متحده آمريکا خواهد بود. مکرون سعي داشت تا نقش محوري را بازي کند و البته در شرايط کنوني در قبال برجام تنها بازيگري که سعي دارد براي نجات برجام تلاش ملموس و محسوس داشته باشد امانوئل مکرون است. هدف مکرون آن است تا در نشست جي 7 که در آن سران هفت کشور دنيا در خصوص مسائل روز در عرصه بين‌المللي گفت‌وگو مي‌کنند يک پيشنهاد ديپلماتيک روي ميز داشته تا فضاي جي 7 تبديل به يک فضاي چالشي عليه برجام نشود. واکنش دکتر ظريف پيشنهاد بسيار خوبي بود. وزير خارجه کشورمان صراحتا اعلام کرد که پيشنهاد امانوئل مکرون قابل مذاکره است. اما توئيتي که من منتشر کردم بدان معنا بود که در فضاي راسانه‌اي اين گونه مطرح نشود برجام قابل مذاکره است. توافق هسته‌اي قابليت مذاکره مجدد ندارد. اما در مورد اجراي برجام و تلاش براي قفل‌گشايي آن ايران مي‌تواند وارد گفت‌وگو شود. در حال حاضر فرانسه در حد اعلاي يک بازيگر تاکتيکي است. اما آيا با تاکتيک مي‌توان برجام را نجات داد. معتقدم با توجه به آنکه به برجام ضربات راهبردي وارد شده امکان نجات برجام وجود ندارد. همچنين به‌نظر مي‌رسد برخورد ترامپ با پيشنهاد مکرون يک پيشنهاد چالشي خواهد بود. دليل اصلي آن اين است که ترامپ نقش فرانسه در قالب دو اصل حاکم در ديپلماسي مثبت دنيا را نمي‌پسندد. اين دو اصل عبارتند از؛ اول مسائي جميله و دوم پايمردي، سعي فرانسوي‌ها بر اين است که برجام را با استفاده از راهکارهاي ديپلماتيک نجات دهند. اما ترامپ موضوع را بيشتر در قالب رقابت با فرانسه تحليل مي‌کند. ايشان حتي در موضع‌گيري که داشته اين گونه موضوع را دنبال مي‌کند که فرانسه و کشورهاي اتحاديه اروپا به‌جز بريتانيا، هدفشان اين است تا بهره‌هاي لازم خودشان را از ايران ببرند نه آنکه به‌دنبال ديپلماسي باشند که پاريس-واشنگتن را نيز در بر گيرد. بنابراين پيشنهادات مکرون موضوع ايران را به يک بحث ديپلماتيک تبديل مي‌کند. اما اين بدان معنا نيست که حتما نتيجه ديپلماتيکي شکل خواهد گرفت.


با توجه به آنکه برايان هوک در گفت‌وگو با شبکه 4 بريتانيا مدعي شده «اينکه خطر درگيري ميان تهران-واشنگتن وجود دارد يا نه را بايد از ايران پرسيد و آمريکا به‌دنبال جنگ نيست، بلکه به‌دنبال مذاکره است»؛ مشخصا کاخ سفيد از طرح چنين ادعاهايي چه اهدافي را دنبال مي‌کند؟
به‌نظر مي‌رسد حتي خوشبين‌ترين طرفداران مذاکره در تهران در رابطه با آمريکا نيز معتقدند در حال حاضر زمان مناسبي براي مذاکره با آمريکا نيست. ترامپ مجبور است فقط در تهران با نظاميان ايراني مذاکره کند. ترامپ و به‌ويژه تيم به شدت افراطي و پر اشتباه ايشان همچون بولتون و پمپئو، ترامپ را در فضايي قرار داده‌اند که عملا در اين فضا ديگر هيچ‌ديپلمات ايراني حضور ندارد. بلکه در آن فقط نظاميان ايران حضور دارند. معناي مذاکره با نظاميان نيز در دنيا مشخص است. به‌گونه‌اي که در آن مذاکراتي غيرمستقيم که با به رخ کشيدن توانمندي‌ها، پيروزي‌ها و برتري‌هاي نظامي شکل مي‌گيرد. در طول چندماه اخير ايراني‌ها به اندازه کافي برخوردار شدند که نقطه اوج آن سقوط پهپاد آمريکايي بود. در کنار آن واکنش قاطع ايران به جنگ نفتکش‌ها بود. همچنين جنگ اطلاعاتي-عملياتي که ايراني‌ها با خنثي کردن جنگ اطلاعاتي آمريکايي‌ها توان خودشان را به رخ مي‌کشند. زماني که پهپاد آمريکايي سقوط کرد و ديگر اتفاقات به‌وقوع پيوست، باعث سردرگمي در جنگ رواني آمريکايي‌ها شد. آمريکايي‌ها از ابتداي دهه 90 ميلادي در برابر کشورهايي که از جانب آمريکا و اعضاي ناتو هدف قرار مي‌گرفتند مانند افغانستان، عراق، ليبي و... جنگ رواني را مطرح مي‌کردند. همچنين آمريکايي‌ها در قالب جنگ رواني هر از گاهي ابزارهاي قدرت نظامي، تجهيزات و تاکتيک‌هاي خودشان را رو مي‌کردند. با رو کردن اين تجهيزات و ابزارها عملا نتيجه اين رو کردن اين توان نظامي را در جنگ رواني مي‌گرفتند. لذا کشور هدف را وادار به عقب نشيني مي‌کردند. در موضوع ايران هم مي‌خواستند با جنگ رواني به اهداف خود برسند و حتي حملات نقطه‌اي روي ميز پنتاگون بود اما وقتي پهپاد آمريکايي سقوط کرد، عملا اين سياست کنار گذاشته شد و آمريکايي‌ها مجبور شدند بارها اعلام کنند با ايران وارد فاز نظامي نخواهند شد. بنابراين عملا اتفاقي که افتاده اين است که با توجه به شرايطي که ترامپ و تيم افراطي‌اش به‌وجود آورده‌اند که در اين شرايط فقط نظامي‌ها به استقبال ترامپ مي‌آيند. استقبال نيروهاي نظامي ايران براي آمريکايي‌ها همواره دردناک و تحقيرآميز بوده است. ديپلمات‌هاي ايراني در شرايط کنوني از مذاکره استقابل نمي‌کنند چون آمريکا خواهان مذاکره نيست. تا به حال هيچ‌کشوري نتوانسته در برابر آمريکايي‌ها قدرت‌نمايي کند اما ايراني‌ها قدرت‌نمايي کرده و نتيجه گرفتند. تنها راه آمريکايي‌ها در برابر ايران بازگشت در مقابل بازگشت است. آمريکايي‌ها بايد به همان سکويي بازگردند که در برجام تخريب کردند. با چنين بازگشتي احتمال احياي ديپلماسي فراهم مي‌شود. در غيراين صورت شرايط خنثي کنوني را شاهد خواهيم بود.
با توجه به آنکه آمريکايي‌ها دکتر ظريف را در ليست تحريمي خودشان قرار داده بودند سفرهاي اخير وزير خارجه کشورمان به کشورهاي اروپايي نشان‌دهنده تحرک فعال ديپلماسي ايران و خنثي‌کننده سناريوي تحريم آمريکايي‌ها بوده است؟
واقعيت آن است تحريم ديپلماتيکي را که آمريکايي‌ها آن را دنبال کرده‌اند. تحريمي بوده که از گذشته آن را دنبال مي‌کرده‌اند. قبل از امضاي موافقت‌نامه 2 آذر 1393 در آن زمان آمريکايي‌ها 15 بند ماده 41 فصل 7 را عملياتي کرده بودند. آنها اکثر بندهاي آن را عملياتي کردند. اما يکي از بندهاي انتهايي، تحريم‌هاي ديپلماتيک بود که بر اساس آن قرار بود ديپلمات‌هاي ايراني به پايتخت‌هاي کشورهاي مختلف دنيا راه داده نشوند. در اين رابطه اولا به رغم آنکه آمريکايي‌ها با انگليسي‌ها به شکل کاملا تنگاتنگ عمل کردند اما نتيجه‌اي نگرفتند. اما اتفاقي که افتاد بعد از برجام فضاي ديپلماتيک تازه‌اي شکل گرفته به‌گونه‌اي که حتي دکتر ظريف از امکان تابوشکني و مذاکره با وزير خارجه آمريکا برخوردار گشت. اتفاق تازه‌اي که افتاده اين است که آمريکايي‌ها به واقع تنها هستند. چون بخشي از ديپلماسي دنيا ديپلماسي عمومي است. در زمينه ديپلماسي عمومي دکتر ظريف خوب عمل کرده است. بنابراين ايشان توانسته آمريکايي‌ها را در موضع ضعف قرار دهد. از آنجايي که تحريم دکتر ظريف تحريمي يک‌جانبه است. آنها شايد بتوانند چنين تحريمي را در واشنگتن عملياتي کنند اما آنها نمي‌توانند در نيويورک چنين تحريمي را بر اساس معاهده مقر به درجه انجام برسانند. چون بر اساس معاهده مقر آمريکايي‌ها متعهد شده‌اند که مزاحمتي حتي براي ديپلمات‌هاي دشمن خودشان نيز قائل نشوند. لذا اين سفر دکتر ظريف نشان داد که تحريم ديپلماتيک ايشان يک سلسله ديگر از سياست‌هاي آمريکاست که نتيجه مورد نظر ترامپ را در پي نخواهد داشت.
روزنامه الاخبار لبنان گزارش داده با توجه به سفر هيات اماراتي به تهران که ظاهرا بدون هماهنگي رياض و واشنگتن نبوده، عربستان با واسطه عراق کانال گفت‌وگوهايي را با تهران باز کند. آيا نزديک شدن رياض به تهران، تاکتيکي و يا استراتژيک است؟
به‌نظر مي‌رسد سقوط پهپاد آمريکايي نقطه عطفي بود. بعد از آن نيز جنگ نفتکش‌ها و پيروزي ايران در اين رابطه مجموعه شرايط موجب شد تا کشورهاي عربي، آمريکايي‌ها را آن قدرتي که متصور بودند نديدند. بنابراين عدم کفايت قدرت آمريکايي‌ها براي اعراب اثبات شد. لذا امارات صريح‌تر و پس از آن سعودي‌ها به‌صورت محسوس‌تر به‌دنبال کاهش تنش با تهران هستند. بنابراين نااميد شدن دوستان و متحدان واشنگتن در منطقه بزرگترين ضربه را به راهبرد دريايي آمريکايي‌ها وارد کرد. تنها دو بازيگر به آمريکايي‌ها پيوستند اول انگلستان بود که به‌گونه‌اي با ورود به بازي نفتکش‌ها سرشان به سنگ خورد که عملا ديگر موضوعي تحت عنوان امنيت دريانوردي و حضور در کنار آمريکايي‌ها را مطرح نمي‌کنند. ديگري رژيم صهيونيستي بود که اعلام آمادگي براي حضور را اعلام کرد. هرچند اين مساله بيشتر در چارچوب سياست اعلامي قابل تحليل است. چون صهيونيست‌ها يک رژيم در حال جنگ با جريان مقاومت محسوب مي‌گردند. بنابراين به هيچ‌عنوان ناوگان اين رژيم نمي‌تواند به حوزه آب‌هاي سرزميني ايران نزديک شود. در صورت نزديک شدن ناوگان صهيونيست‌ها به منطقه خليج فارس بازگشتي در پي نخواهد داشت. لذا از سوي ديگر نه تنها آمريکايي‌ها در عرصه بين‌المللي نتوانسته‌اند يارگيري کنند. حتي هم‌پيمانان منطقه‌اي آمريکا نيز دچار يأس و نااميدي شده‌اند. لذا ائتلاف آمريکايي‌ها قبل از آنکه شکل گيرد دچار شکست در درون شد.
تا چه ميزان طرف‌هاي اروپايي خواست و توان حفظ توافق هسته‌اي را دارند. همچنين آينده برجام چه خواهد شد؟
کشورهاي اروپايي در حال حاضر بيشتر به‌دنبال حفظ اروپا در قالب برجام و نه حفظ برجام هستند. چون طرف اصلي توافق هسته‌اي ايران و آمريکا هستند که روزبه‌روز مواضعشان از يکديگر دورتر مي‌شود. کشورهاي اروپايي نيز چون عملکردشان خنثي بوده نتوانسته‌اند برجام بدون آمريکا را تعريف کنند. لذا به‌نظر مي‌رسد برجام اگر اين گونه پيش رود در اختلافات تازه شکل گرفته ميان ايران و آمريکا و ديپلماسي در حال تقويت بين ايران و اروپا عملا برجام همچون يک کوه يخ در حال آب شدن است. بنابراين مسائل ديگري در اين مناسبات سنگيني خواهد کرد. همچنين به‌گونه‌اي تمامي بازيگران منتظر تحولات سياسي در آمريکا خواهند ماند. اگر نتيجه تحولات کنار رفتن ترامپ در انتخابات باشد طبيعتا برجام تازه‌اي شکل خواهد گرفت که در برجام تازه هرچند متن برجام تغيير نخواهد کرد اما کشوري همچون ايران حتما به‌دنبال ضمانت‌هاي خيلي قوي‌تر از برجام خواهد گشت. اما اگر ترامپ پيروز انتخابات در 2020 شود در آن زمان ايشان سازوکاري ملي را در غالب ايران تعريف خواهد کرد. بنابراين سعي خواهد داشت تا ديپلماسي مجزايي را با ايران شکل دهد. مطمئنا در اين ديپلماسي پيشنهادهاي اقتصادي مشخصي را براي ايران مطرح خواهد کرد که در آن زمان اروپايي‌هايي که هم اکنون خنثي هستند در آن زمان نيز آمريکا بري آنها نقش خنثي تعريف خواهند کرد.