دنباله برنامه تا چند قرن دیگر

شما یادتون نمیاد! ما که کوچیک بودیم تلویزیون مثل این سینماهایی که فیلم وسط نمایشش یه دفه با وقفه مواجه می‌شد و یه چند دقیقه‌ای ملت منتظر می‌موندن که مشکل ایجاد شده تو دستگاه آپارات درست بشه تا بتونن بقیه فیلم رو تماشا کنن، یه موقع‌هایی وسط نمایش یه فیلم سینمایی پخش فیلم را قطع می‌کرد یه عکسی روی صفحه نمایش می‌اومد که روش نوشته بود: دنباله برنامه تا چند لحظه دیگر. واسه همین بیننده‌های تلویزیون چند لحظه منتظر می‌موندن که مشکل پخش برنامه از تلویزیون رفع بشه تا بتونن بقیه فیلم رو تماشا کنن که البته این مشکل تو تلویزیون دو حالت داشت یا ایراد به وجود اومده درست می‌شد و پخش برنامه ادامه پیدا می‌کرد یا اینکه مشکل حادتر از این حرفا بود و بعد از چند لحظه نه تنها حل نمی‌شد بلکه مجری می‌اومد و کلی عذرخواهی می‌کرد که امکان ادامه برنامه وجود نداره و مردم را به تماشای یه برنامه دیگه دعوت می‌کرد.
از این ماجراها سال‌های سال گذشت و ما بزرگ شدیم و گرفتار زندگی و خرج و بدهکاری و دادن قسط‌های مختلف و قرض و قوله کردن از این و اون تا با هر جون کندنی شده بتونیم چارچرخ لکنته زندگی رو تا سر برج بعد بکشیم و وسط برج وا ندیدم این زندگی وامونده و بی‌در و پیکرو که پنچریِ هر جای تیوبش رو می‌گیری باد از یه جای دیگه‌اش می‌زنه بیرون. میون همه این بلاها و بل‌بشوهای ناگزیر تنها دلخوشیمون هم این بود که شب که خسته و کوفته میاییم خونه سر سفره شام یا حتی بعدش لم بدیم تو رختخواب و تا بیاد خوابمون ببره زیرزیرکی تلویزیون رو تماشا کنیم تا ای بگی نگی یه کَمَکی از خستگی‌های بی‌پایان روزمون در بره. خدا رو شکر دستگاه‌های پخش فیلم از تلویزیون هم به‌روز شده بودن و دیگه خبری از اون تصویری که روش نوشته شده بود دنباله برنامه تا چند لحظه دیگر، نبود. اما زمان و زمانه که گذشت کم‌کم به این نتیجه رسیدیم که تلویزیون تنها دستگاه‌های پخش فیلم‌هاش رو به‌روز نکرده بلکه همه چیزای دیگه‌اش رو هم به‌روز کرده و خب همه چیزای دیگه شامل تصویر «ادامه برنامه تا چند لحظه دیگر» هم می‌شد. درسته که دیگه هیچ برنامه‌ای به خاطر ایجاد مشکل وسط پخش قطع نمی‌شد اما قطعی برنامه‌ها ادامه داشت منتهی به یه دلیل دیگه‌ای. اون دلیل هم پخش پیام‌های بازرگانی بود. خب تلویزیون باید درآمد کسب می‌کرد، نه؟ اگر نه از کجا باید پول در می‌آورد می‌داد به اون همه کارمندی که اونجا کار می‌کردن. اینطوری شد که پخش پیام‌های بازرگانی شد اون تصویری که قدیما وسط پخش یه فیلم سینمایی یا سریال تلویزیونی می‌اومد رو صفحه و به مردم می‌گفت برید کاراتونو انجام بدید سریع برگردید تا ادامه برنامه رو ببینید. درسته که وظیفه اصلی تلویزیون تولید برنامه واسه مخاطباشه و این موضوع در سرلوحه وظایف چارت سازمانی تلویزیونه ولی رفته‌رفته اوضاع پیام‌ها عوض شد و یه زمونی فرا رسید که پخش پیام‌های بازرگانی واسه تلویزیون از نون شبم واجب‌تر شد و خب ملت هم که دیدن هرچی خودشونو به در و دیوار کوبیدن که بابا دیووونمون کردید از بس که تبلیغ به خوردمون دادید، هیچ نتیجه‌ای نمی‌ده بی‌خیال ماجرا شدن یه سریاشون پیچ تلویزیونشونو واسه همیشه بستن و یه عده دیگه هم چون دلخوشی دیگه‌ای غیر از تلویزیون نداشتن با خودشون گفتن چه میشه کرد؟ اینا که حرف ما رو گوش نمی‌دن، مجبوریم به همین بسازیم. ناگفته نمونه خود من یکی از اون آدمایی هستم که مدت‌هاست که پیچ تلویزیون خونمو بستم برنامه‌هاشو تماشا نمی‌کنم اما پری‌شب به اصرار خونواده نشستم پای تماشای فینال برنامه «عصر جدید» تا هم ذوق و شوق بچه‌های برادرم رو که دلشون می‌خواست با عموشون بشینن فینال عصر جدید رو ببینن، کور نشه و هم خودم بعد مدت‌ها ببینم که تلویزیون چه تغییراتی کرده. چشمتون روز بد نبینه ما نشستیم پای برنامه. ولی فقط یه ربع تا بیست دقیقه تونستیم «عصر جدید» ببینیم. چون سر ساعت ده وسط برنامه «عصر جدید» پخش اخبار شروع شد. با خودم گفتم عجب تو این مدتی که ما تلویزیون تماشا نمی‌کردیم صدا و سیما چقدر پیشرفت کرده. وسط یه برنامه داره اخبار پخش می‌کنه، حالا خدا رو شکر که برنامه «عصر جدید» پخش زنده نبود اگرنه با خودم می‌گفتم اینو کجای دلم بذارم. یه بیست دقیقه‌ای اخبار پخش شد بعد پخش اخبار هم تازه صدا و سیما یادش افتاد که کلی آگهی بازرگانی باید پخش می‌کرده و نکرده خب چه زمانی از این بهتر که وسط یه برنامه پربیننده آگهی‌هاشو پخش کنه اینطوری پول بیشتری هم گیرش میاد. این وسط هم انگار نه انگار که مردم نشستن «عصر جدید» ببینن. مهمونای ما که گذاشتن رفتن و اتفاقا بچه داداشم دم رفتنی خجالت‌زده اومد بهم گفت: ببخشید عمو، شرمنده‌ات شدم. من نمی‌دونستم اینطوری میشه اگرنه این‌همه اصرار نمی‌کردم که بیا تلویزیون ببین. چشمتون روز بد نبینه. بعد رفتن مهمونا من اونقدر نشستم (حدود 40 دقیقه) تا این ادامه «عصر جدید» شروع بشه اما نشد تا اینکه صدای اعتراض پلکام در اومد که «لامصب اگه تو خوابت نمیاد ما خوابمون میاد، این تلویزیون که «عصر جدید» پخش بکن نیست، لااقل خاموشش کن بذار بخوابیم.»
چند دقیقه بعد تو رختخوابم بودم. پلکام واسه خوابیدن آروم و قرار نداشتن اما فکرم مشغول اون تصویری شده بود که تو دوران کودکی گاهی وقتا رو صفحه تلویزیون نمایش داده می‌شد. همون تصویری که روش نوشته شده بود: «دنباله برنامه تا چند لحظه دیگر» تو آخرین ثانیه‌های جنگ پلک‌ها و افکار مشوشی که خیال دست‌ برداشتن از ذهنم رو نداشتن یه دفه تصویری که روش عبارت «دنباله برنامه تا چند لحظه دیگر» نوشته شده بود شروع به تغییر کرد و عبارت جدیدی شکل گرفت. دیگه خوابم برده بود. اما اون تصویر جدید رو با خودم به خواب بردم. تصویری که روش نوشته شده بود: «ادامه برنامه تا چند قرن دیگر».