روزنامه ایران
1398/05/30
روایت آوارگی و جنگ
محسن بوالحسنی
خبرنگار
محمد صیاد صبور عکاس قدیمی و صاحبنام حوزه خبر سال ۱۳۲۶ در بندر انزلی متولد شد. او پس از مهاجرت به تهران، سال ۱۳۴۸ وارد کانون خبرنگاران شد و فعالیت حرفهای خود را از همینجا آغاز کرد. البته او بین سالهای ۱۳۵۰-۱۳۵۷ با روزنامه «آیندگان» در بخشهای سیاسی، ورزشی و اجتماعی نیز بهصورت مستمر همکاری میکرد و بعد از سال ۱۳۵۷ و در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، در حالی که هنوز در روزنامه آیندگان مشغول کار بود، همکاری خود را با خبرگزاری آسوشیتدپرس آغاز کرد که این همکاری تا سال ۱۳۸۰ ادامه پیدا کرد. صیاد از آغاز جنگ ایران و عراق بهصورت مستمر برای تهیه عکس و ارسال به این خبرگزاری به جبههها میرفت. عکسهای مربوط به دوران انقلاب و جنگ محمد صیاد در کتابهای مختلفی چاپ شده از جمله انقلاب نور، ۴۴۴ روز: داستان گروگانهای امریکایی در تهران، دفاع عاشقانه و جنگ تحمیلی: دفاع در برابر تجاوز. او سال ۱۳۵۸ به اتفاق کاوه گلستان کتاب «شورش» را منتشر کرد که گزارشی تصویری از روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی است. صیاد سال ۱۳۵۹ به خاطر عکسهای مربوط به شکست نیروهای دلتا در عملیات طبس موفق به دریافت جایزه بهترین عکاس خاورمیانه شد. چند روزی است نمایشگاه عکسی از این فتوژورنالیست سرشناس ایرانی بهنام «اقلیم حیرانی» در مرکز «نبشی» برپاست. نمایشگاهی با بیش از یکصد قاب، که روایت رنج آوارگان و کوچندگان کردهای عراق و پناهشان به خاک ایران در دوران اعمال فشار حکومت صدام بر کردهای این کشور است. به بهانه همین نمایشگاه گفتوگویی با محمد صیاد صبور انجام دادهایم که میخوانید.
داستان عکسهای آوارگان کرد عراقی از کجا کلید خورد. اگر اشتباه نکنم آن زمان شما عکاس آسوشیتدپرس بودید. درست است؟
بله. من قبل از سال 1350 کانون خبرنگاران بودم و بعد از آن هم به روزنامه آیندگان رفتم تا سال 1357. این کار ادامه داشت تا انقلاب شد و همچنان دوربین روی شانه من بود و کار میکردم تا پیروزی انقلاب و تا امروز همچنان کار میکنم. بعضی وقتها همه جا حضور دارم و بعضی وقتها نیستم چون پیر شدم و گوشهای مینشینم. این نمایشگاه بیشتر به اصرار دوستان شکل گرفت و از من خواستند یا از عکسهای انقلاب یا جنگ یا آوارگان کرد نمایشگاهی برگزار کنم. این نمایشگاه هم شامل عکسهایی است که از آوارگان کرد در بازه زمانی سال 67 تا 70 گرفتم که به کردستان عراق تردد میکردم. صدام این بیچارهها را میزد و اینها هم به نزدیکترین مرزها یعنی مرز ایران و ترکیه میرفتند. من هم مرز ترکیه بودم هم مرزهای ایران. اولین سفر من هم از خرمشهر شروع شد به بصره که بصره را مردم عراق گرفته بودند و از آنجا برگشتم تهران که آسوشیتدپرس به من مأموریت داد بروم کردستان. 22 سال برای آسوشیتدپرس کار میکردم. من هم اولین بار از پیرانشهر به سمت حلبچه و صلاحالدین و اربیل رفتم تا کرکوک. اما در کرکوک هلیکوپترها حمله کردند و ما برگشتیم به مرز ایران. کار من این بود که هر جا میرفتم باید سریع برمیگشتم تهران و عکسها را مخابره میکردم به آژانس. برگشتم عکسها را فرستادم و دوباره گفتند برو غرب. تردد ما بیشتر از سمت مرز ایلام و... بود. میرفتم در خاک عراق عکس میگرفتم ، برمیگشتم تهران مخابره میکردم و دوباره برمیگشتم. این عکسها را قرار بود اول خود کردها از ما بگیرند و نشد به چند دلیل و دوستان اصرار کردند که نمایشگاه بگذاریم. با شخصی که وارد مذاکره شدیم گفت اول آوارهها را کار کنیم. حالا نمیدانم بازدیدکنندگان خوششان آمده یا نه...
عکسهای اصلی در سایزهای کوچک چاپ شدهاند اما برای نمایشگاه بخشی از آن عکسها در قاب و سایز بزرگ روی دیوار رفتهاند. طرح بسیار جدید و تازهای بود که توجه بیننده را به بخشی از عکس جلب میکرد که شاید در سایز کوچکتر اصلاً به چشم نیاید... این ایده از کجا شکل گرفت؟
این کار هم با نظر دوستان اتفاق افتاد. نظر من را هم پرسیدند و من هم موافق بودم چون کار جدیدی بود و فکر نمیکنم تا الان کسی چنین کاری را انجام داده باشد. اینکه چه پیامی در این شکل از اجرا به مخاطب منتقل شود را باید به عهده خود بیننده گذاشت که از چه زاویه و دیدی به عکسها نگاه میکند. نظر آنها از همه چیز مهمتر است. خوشبختانه تا الان همه نظرها موافق بوده است.
رفتوآمدهایی که طی این سالها به مناطق بحرانزده و جنگی داشتید چطور اتفاق میافتاد؟
مصیبتهای خیلی زیادی داشت. باید میرفتم ایلام از ایلام به آن طرف رفتن خودش مشکلات بسیاری داشت. تا مرز هم آنقدر مشکل زیادی نداشتیم و از مرز به آن طرف مشکلات ما شروع میشد. مشکلاتی مثل اینکه با چی باید برویم خاک عراق. از کوهها برویم یا... برگشت هم همینطور. من چون یک بار این آوارهها را دیده بودم فکر میکردم باید صدای آنها را به جایی برسانم و من با عکسهایم میتوانم این کار را تا حدودی انجام بدهم. برای همین به هر شکلی که بود تردد میکردم و سختیهای بسیاری هم کشیدم. بعضی شبها توی کوهها خوابیدم. این مسائل چیزهایی است که در آن دوران وجود داشت و امیدوارم دیگر در هیچ جای دنیا چنین چیزی پیش نیاید. اما اگر پیش بیاید هر عکاسی که به منطقه میرود مانیتور و تلفن همراهش را در اختیار دارد و میتواند همان لحظه عکسش را به آژانس مخابره کند و نیاز نیست مدام در رفتوآمد باشد. اما من مثلاً باید برمیگشتم فرودگاه کرمانشاه و بلیت هم نبود، شبانه با ماشین حرکت میکردم به سمت تهران یا سنندج یا پاوه و...
با این توصیفات، آیا فکر میکنید این عرقریزیهایی که در گذشته وجود داشت تفاوت و تأثیری در عکسهای خبری نسبت به آنچه امروز گرفته میشود دارد؟
این را باید شما اهل مطبوعات و منتقدان مطبوعاتی بگویند چون اگر من از این موضوع حرف بزنم ممکن است برخی ناراحت شوند. الان دبیر عکس چند عکس برای شما میگذارد که شما یکی از آنها را برای کار در صفحه انتخاب میکنید اما آن دوران چنین چیزی نبود. آن زمان من با 6در6 کار میکردم و فقط 12 عکس بود و باید طوری عکس میگرفتم که به بقیه هم عکس برسد. با یک چشم نگاه میکردم ببینم همه چیز مرتب است و بعد شاتر میزدم. شاتر هم شخصیت خاص خودش را دارد. من باید با شاتر خودم را وفق میدادم. من هم شخصیتی داشتم در کار عکاسی. الان دیجیتال همه این مسائل را کمرنگ کرده. خود من هم متأسفانه با دیجیتال عکس میگیرم. مثلاً 50 عکس میگیرم میآیم نگاه میکنم و 5 تا را انتخاب و بقیه را پاک میکنم.
قرار است کتابی هم از این عکسها منتشر شود...
بله. من 72 حلقه در ماجرای آوارگان کرد عکاسی کردم که فکر میکنم حدود 250 یا 300 عکس از این مجموعه در کتاب منتشر میشوند. بعدتر اگر عمری باقی بود سراغ عکسهای انقلاب، جنگ و.... میرویم و نکتهای که باید به آن اشاره کنم این است که عکسها تا امروز منتشر نشدهاند.
پربازدیدترینهای روزنامه ها
سایر اخبار این روزنامه
امید محصول گفت وگوست و گفت وگو محصول امید
روایت آوارگی و جنگ
این دورهمیها از جایزه «گِرَمی» برایم ارزشمندتر است
تکذیب واگذاری بنادر به خارجیها
بی اعتنایی اروپا به تحریم ظریف
اعتراض به سگ کشی
ورود علما به مباحثه دو آیت الله
زنجانیها چطور از سیل کره گرفتند؟
حبس و دیه
اصلاحات بانکی اسیر ملاحظات سیاسی
وزنکشی وام مسکن
سازمان خصوصیسازی همهکاره خصوصیسازی نیست!
پیامهای سفر ظریف به اروپا بعد از تحریم امریکا
یکی در بیابان سگی تشنه یافت