مصدق در پی حق تعیین سرنوشت!

از جمله مهمترین حقوق شناخته شده‌ی ملت‌ها که به خصوص از آغاز قرن بیستم به عنوان اصلی به رسمیت شناخته شده در حقوق بین‌الملل نیز درآمده است، حق تعیین سرنوشت است که دارای دو بعد خارجی و داخلی است. بعد خارجی آن به معنای رهایی از استعمار و نفوذ بیگانگان است و بعد داخلی آن در معنای حق مردم در تعیین سرنوشت خود از طریق انتخاب نمایندگانشان برای اداره جامعه. ملت ایران نیز در طی بیش از یک قرن گذشته تلاش‌های فراوانی برای تحقق و توسعه حق تعیین سرنوشت خویش انجام داده است.
اگر بخواهیم در تاریخ معاصر ایران، نقاط عطف تلاش برای تحقق حق تعیین سرنوشت را جستجو کنیم، به جرات می‌توان گفت...
جنبش ملی کردن صنعت نفت در راستای تحقق بعد خارجی این حق، برگ‌هایی زرین در تاریخ معاصر ایران است.
به جرات می‌توان گفت کودتای 28 مرداد سال 32، ضربه‌ای سنگین بر پیکره این حق بود، چرا که هم روح مشروطه و حاکمیت قانون را تضعیف کرد و هم تلاش‌های دولت ملی ایران برای تحقق کامل استقلال سیاسی و تصمیم‌گیری‌های مستقل از دول خارجی را ناکام گذاشت.


در این میان، در طول قریب به هفت دهه که از کودتای 28 مرداد می‌گذرد، همواره شبهات و ابهاماتی در خصوص اقدامات و تصمیمات دولت ملی دکتر مصدق مطرح شده است. از جمله آنکه برخی مصدق را به اشتباه در نپذیرفتن پیشنهاد بانک جهانی و تلاش برای قهرمان‌سازی از خود متهم می‌کنند. اما نکته آنجاست که هدف مصدق، هدفی کوچک چون افزایش سهم ایران از نفت نبود که پیشنهاد بانک جهانی را که در نتیجه آن در حدود 50 درصد از قیمت نفت به ایران پرداخت می‌شد، مورد پذیرش قرار دهد! چراکه بانک جهانی حاضر به آن نبود که درخواست دولت ایران مبنی بر آنکه به وکالت یا عاملیت از طرف ایران اقدام کند را بپذیرد و قصد داشت به عنوان نهادی بی‌طرف به اقدامات و اداره موقت صنایع نفت بپردازد؛ امری که قبول آن از سوی دولت ایران به معنای صرف نظر (ولو موقت) از حق حاکمیت ملی ایران بر صنایع نفتی و به عبارت دیگر صرف‌نظر از امری بود که همه تلاش‌ها برای ملی کردن نفت مبتنی برآن انجام می‌گرفت.
دکتر مصدق در پی آن بود که با استفاده از یکی از پذیرفته‌ترین اقدامات در سطح افکار عمومی جهان، یعنی ملی کردن صنعت نفت، هدفی والاتر را به سرانجام برساند، در حقیقت وی در سیاست خارجی از ملی کردن نفت، مانند برخی به دنبال آوردن نفت بر سرسفره مردم و اینگونه شعارهای پوپولیستی نبود! بلکه به دنبال قطع نفوذ بی‌حد و حصر بیگانگان و مشخصا انگلیسی‌ها از ایران بود، پدیده‌ای که شاید امروز درک آن سخت باشد و برخی آن را با انزواطلبی و قطع ارتباط با جهان اشتباه بگیرند، درحالی که در آن برهه این اقدام به معنای بازگرداندن حق حاکمیت ملی و حق تعیین سرنوشت به ملت ایران بود! امری که از نیمه‌های حکومت قاجار به طور کامل مخدوش شده بود و در سال‌های پس از قاجار نیز با امتیازاتی مانند امتیازات شرکت نفت انگلیس و ایران موسوم به BP نمی‌توانست محقق شود.