روزنامه ابتکار
1398/05/24
غلامعلی بِسکی که بود و چگونه میاندیشید؟ خداحافظی طبیعت ایران با «بابا بِسکی»
زهرا داستانیخبر کوتاه بود؛ دکتر غلامعلی بِسکی پدر طبیعت ایران در سن 88 سالگی درگذشت. اذهان عمومی او را با خام گیاهخواریش، شوخیها و سرزندگیش به خاطر میآوردند. پیرمردی که میگفت «عشق» تمام انگیزهاش برای زندهماندش تا این سن بوده است.
محیطزیست ایران این سالها چندان روی خوشی به خود ندیده است. فعالان محیطزیست و دلسوزان طبیعت ایران یک به یک با زندگی وداع میکنند. بعد از محمدعلی اینانلو، حالا نوبت به بابا بِسکی رسیده است که طبیعت ایران را تنها بگذارد. صبح دیروز بود که خبر فوتش در رسانهها، اهالی محیطزیست را شوکه کرد؛ هرچند 5 سالی بود که او در بستر بیماری بود و همه این را میدانستند. اما «بابا بکسی» که بود که تا این اندازه همه او را دوست داشتند؟
غلامعلی بسکی معروف به بابا بسکی در بهمن ۱۳۱۰ در سبزوار به دنیا آمد. پزشک بود و هوادار محیطزیست ایران. وی در سال ۱۳۴۵ بیمارستانی را در شهر گنبد کاووس تاسیس کرد. پس از آن در ۱۳۴۹ زندگی شهری را رها کرد و به مرور تبدیل به یک گیاهخوارِ مطلق شد و زندگیِ خود را وقفِ دفاع از محیط زیست و تبلیغِ گیاهخواری کرد. بسکی در چند دهه اخیر فعالیتهای گستردهای را در زمینه حفاظت از طبیعت و محیطزیست انجام داد و به پدر طبیعت ایران معروف شد. وی همچنین بنیاد جهانی بسکی را با عنوان مکتب حرمت حیات با هدف حفظ محیطزیست راهاندازی کرد. او بسیاری از اموال خود را صرف امور خیریه کرد. تاسیس بیمارستان و زایشگاه دکتر بسکی، تاسیس مدرسه تیزهوشان و همچنین خانه ریاضی استان گلستان و سرای گاندی (تیزهوشان فقیر در روستاها) و وقف چندین باب منزل مسکونی در مشهد از جمله فعالیتهای او در زمان حیاتش بود. بکسی به نام آلبرت شوارتزر که چهل سال آخر عمر خود را در آفریقا به طبابت در میان قبایل آفریقایی گذراند بیمارستانی برای سرطانیها ساخت. او شوارتزر را بزرگترین انسان اندوهگین قرن اندوهگین ما مینامید.
شاید مستندهای زیادی از او و زندگیش در طبیعت ایران ساخته شده باشد اما تنها دو مستند، یکی با عنوان «درخت سفید» به کارگردانی حسام اسلامی و مرتضی فرشباف و دیگری با عنوان «زندگی در طبیعت ایران» به تهیهکنندگی ابوالفضل صفاری و کارگردانی حامد مهریزیزاده در چند سال اخیر تهیه و از تلویزیون پخش شده است که زندگی او در جنگلهای گرگان، نگرش و جهانبینی او را به خوبی روایت میکند. در مستند «زندگی در طبیعت»، بکسی داستان زندگی خود را اینگونه روایت میکند: «در 5 سالگی به پدرم کمک میکردم و خشت درست میکردم. پدرم خشت میمالید و این خشتها را به کورههای آجرپذیری در گرگان میفروخت. در آن زمان زلزله آمده بود و آجر خیلی طالب داشت. به هر مرارتی شد به طب و تحصیل طب دست یافتم. کمکم جوری شد که به دامن ادبیات پناه آوردم و حضرت مولانا ارزش وجودی انسان را به من آموخت.»
پناه به طبیعت
بابا بسکی را با اشکهایی که برای درختان سوخته، بریده و آسیبدیده ریخت میشناسند. او همیشه میگفت: «درختان مظلومترین مظلومین جهانند.» شاید همین مظلومیت بود که او را در سختترین شرایط جسمانی به آنجا کشاند. بکسی در مستند «زندگی در طبیعت ایران» میگوید: «به عشق رسیدم، هزاران خان رستم را در جهان طی کردم، هزاران فراز و نشیب را تا به عشق رسیدم، به بهت رسیدم، این را جدی میگویم، عمیق میگویم. طبیعت بخشندهترین، پر بذرترین و بهترین الطافی است که خدا به انسان بخشیده. الطافی که هرچه انسان به آن فکر میکند طبیعت به او میدهد.» سلامتی آن چیزی بود که طبیعت به بکسی داد. بابا بسکی در سال ۱۳۴۹ به بیماری عجیبی مبتلا شد که در ابتدا تصور پزشکان این بود که او دچار سرطان معده شده است اما اینچنین نبود. درواقع طبق اطلاعاتی که در سایت شخصی او منتشر شده است، میل به غذا و افراط زیاد در خوردن گوشت باعث بروز چنین مشکل برای سلامتی او شده بود. به همین دلیل متاثر از جهانبینی دریافت شده او در آثار شاعرانی چون مولوی، حافظ و سعدی تصمیم گرفت به طبیعت پناه ببرد و خام گیاهخواری را در پیش بگیرد. درباره خامخواری او باید توجه داشت که خامخواری از نظر او فقط نخوردن مواد غذایی پخته شده نبود، او از دوغ و شیر هم استفاده میکرد و صرفا گیاهخوار بود.
خودش در مستند «زندگی در طبیعت ایران» دراینباره میگوید: «برونشیت مزمن چرکی هرساله 6 بار به سراغم میآمد، کولیت اولسروز داشتم که دکترها در پاریس خواستند آن را عمل کنند اما نگذاشتم، چشمانم به آب مروارید مبتلا شد اما آن را عمل نکردم، اگزمای بدن، سینوزیت و در مجموع 8 بیماری مختلف داشتم. به آمریکا و ژاپن سفر کردم اما بیماریم بهتر نشد. یک سال مدام دربهدر به تمام عالم گشتم تا بیماریم را درمان کنند اما نشد، خسته و کوفته به این جنگل گلستان آمدم. آمدم به طبیعت. درخت کاشتم و 40 سال است که سایه امن همین درختان بر سر من است.»
از همزیستی مسالمتآمیز درختان بیاموزیم
پناه به طبیعت و الهام از زندگی مسالمتآمیز درختان در کنار هم؛ اینها تنها توصیههای بسکی به مردم ایران و جهان بود. همان رازی که او را تا سن 88 سالگی زنده نگه داشت. خودش میگفت: «من به طبیعت گرویدم. عشق انگیزه تمام حرکات من در این سن است. یک لحظه خلاصی از عشق به خدا و مبعوثش طبیعت غافل نیستم. حتی یک لحظه. نگاه میکنم به این درختان، سیب، گلابی، آلو، صنوبر، توت و ... همه با هم همزیستی مسالمتآمیز دارند.»
او در گفتوگو با رسانهها درباره این همزیستی مسالمتآمیز گفته است: «مردم باید مثل قدیمها زندگی کنند. منظورم این نیست که به عقب برگردند، بلکه آن است که از کارها و تجربیات قدیم بهره بگیرند و با طبیعت دوست باشند، نه دشمن و زود شیفته هرچه از غرب میآید نشوند و از آن تقلید نکنند. سعی کنند خودشان باشند و مطابق با طبیعت و اقلیم خودشان زندگی و مصرف کنند. قدیم کسی از پلاستیک استفاده نمیکرد. سفرهها پارچهای بود. دستمالها پارچهای بود و بعد از هر مصرف آن را میشستند. در تابستانها به هر خانه که میرفتی برای رفع عطش برای شما یا شربت گلاب میآوردند یا شربت آلبالو و یا آبلیمو و امثالهم. همه در داخل لیوانهای شیشهای یا سفالی و با قاشقهای چای خوری فلزی و قابل شستشو بود. درنتیجه همه چیز دوباره و دوباره استفاده میشد. اکنون به جای آنها پپسی میدهند و کوکا و همه هم در ظرفهای پلاستیکی و پر از رنگهای صنعتی؛ یعنی چیزی که تمامش سم است. مقدار زیادی هم قند دارد و مقداری رنگ و مقداری گاز کربنیک که همهاش زیانآور است. غذا را هم در بسیاری جاها در ظروف یک بار مصرف میریزند و به نظر خودشان و نیز به نظر وزارت بهداشت و درمان این دیگر اوج بهداشت است. نتیجه اینکه ظرف پلاستیک که مظروف آن داغ است، از خود مواد سمی آزاد میکند؛ مثل پولیوینیلها و کلی هم زباله تولید میشود. الان طوری است که یک مهمانی ناهار یک وزارتخانه خودش مقدار زیادی زباله تولید میکند. بعد باید کلی انرژی صرف جمعآوری این زبالهها شود و تازه کلی هم انرژی باید صرف نابود کردن و سوزاندن و دفن آنها در زیر زمین شود. پس میبینید که چه قدر زباله از نظر اقتصادی زیانآور است و چه قدر اقتصادی است که ما جلوی تولید آن را بگیریم.»
بسکی سرانجام در 88 سالگی به دلیل کهولت سن و بیماریهای ریوی درگذشت. پدر طبیعت ایران از 5 سال پیش به دلیل سکته مغزی ابتدا در بیمارستان و سپس در منزل بستری و تحت مراقب بوده، اما از ۱۶ آبان امسال به دلیل مشکلات تنفسی به بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان بسکی در گنبدکاووس منتقل شده است. بر اساس اطلاعیه دفتر موسسه سبزگامان دکتر بسکی، پیکر «بابا بسکی» بعدازظهر روز جمعه در روستای تنگراه به خاک سپرده خواهد شد.
سایر اخبار این روزنامه
غلامعلی بِسکی که بود و چگونه میاندیشید؟
خداحافظی طبیعت ایران با «بابا بِسکی»
محمدرضا ستاری
شرافت انسانی در قربانگاه یمن
«ابتکار» از درخواستها و عوامل چالشبرانگیز رفراندوم گزارش میدهد
در جستوجوی ظرفیت مغفول قانون اساسی
«ابتکار» اعتراضات خیابانی دامنهدار در هنگکنگ را بررسی میکند
پاشنهآشیل اژدها
نگاهی به نمایشگاههای هنری هفته پیشرو
گروهی گالریگردی کنیم
محمدعلی نجفی از سوی اولیای دم میترا استاد بخشیده شد
رستگاری بهوقت اذان صبح
پایگاه خبری هیل در ادعایی مطرح کرد
شمخانی به جای ظریف!
از سال ۹۹ شمارهگذاری خودروی سواری پراید متوقف میشود
ارابه مرگ در آخر خط
رهبر انقلاب اسلامی در پیامی به جوانان گروههای جهادی و بسیج سازندگی:
شعار «خدمترسانی برای تحقق عدالت و پیشرفت» را همگانی کنید
رئیسجمهوری در جلسه هیئت دولت:
به تعهد دربرابر تعهد پایبندیم
فیلم کوتاه، پرده بزرگ، سالن سینما!
سیّد سجّاد حسینی
سرلشکر سلامی:
مذاکره، منطقی فراموش و نابودشده در ذهنیت مردم ایران است
وزیر کشور:
رایزنی با شورای نگهبان به معنای دور زدن قانون نیست