یکدست سازی جامعه

در دهه هفتاد کسی که دانشجو بود الگوی جامعه بود. جریانات خصوصی‌سازی و پولی‌کردن دانشگاه همه چیز را در سطح پول‌دادن ختم کرد اگر روزی دور میدان انقلاب بچرخید و پول توی جیبتان باشد در یک روز می‌توانید چند مقاله علمی در مجلات علمی دنیا تحویل دهید. دانشجو وقتی معنای خود را از دست داد و هر کس با مقداری پول وارد دانشگاه شد و هر کس با یک مدرک استاد شد همه چیز از بین رفت. دانشگاه جایگاه دانش به جایگاه تفریحات مبدل گشت. امروز شنیدن این جمله که من دانشجو هستم یعنی من یک آدم بیکار وعلافم که قرار است وقت و زندگی خودم را در دانشگاه بگذرانم. نگاه عامه مردم به دانشجو و دانشگاه واقعا چیست؟ اگر می‌دانیم چگونه است که وزیر علوم، تحقیقات و فناوری گفت: این وزارتخانه در نظر دارد برای ارتباط بیشتر دانشگاه و جامعه دیوارهای دانشگاه‌ها را حذف کند تا همگان با بخش‌های مختلف مراکز آموزشی آشنا شوند.
وقتی در یک شهر کوچک هفت هشت دانشگاه که بدون هیچ آزمونی دانشجو می‌پذیرد و هر کسی را وارد می‌کند و به راحتی هر کس هم خارج می‌شود و مدرکی می‌گیرد؛ الزامی به برداشتن دیوار نیست. وقتی پدران و مادران با هزار امید و آرزو فرزندانشان را به دانشگاه می‌فرستند که منتها باید دستفروشی بکنند، دانشگاه چه فایده‌ای دارد؟ نه علم به آن مفهومش جریان دارد نه قرار است جریانات آموزشی و فرهنگی اعمال شود و منتها هم با صرف وقت و هزینه باید بیکار در خانه نشست یا دستفروش شد یا در کارخانه و شرکت‌های خصوصی با حقوق بسیار اندک سیلی سرخ کرد، واقعا وزیر محترم از وضعیت اسفبار دانشگاه و دانشجو خبر ندارد! که با برداشتن دیوارش می‌خواهد داغ خانواده‌ها را بیشتر کند. افرادی که می‌توانستند در سنین پایین، مهارتی را یاد بگیرند تا به کاری دست بزنند، وارد دانشگاه شدند و وقت و زندگیشان را گذراندند و انتظار شغل دارند. عده‌ای هم کارمند ادارات مختلف بودند با پول دادن و بدون صرف خواندن یک صفحه کتاب مدرک گرفتند تا شاید حقوق و پست بگیرند آبدارچی اداره که به سختی می‌توانست نامش را بنویسد در حال حاضر لیسانس و بالاتر است این همان آشنایی با بخش‌های آموزشی است که چگونه با اندک سواد خواندن و نوشتن، مدرک دکتری بتوانی بگیری. در آرایشگاه‌های زنانه اغلب آرایشگرها پاره وقت در کلینیک‌های روانشناسی مشغول مشاوره به مردم است یعنی رشته روانشناسی خواندند و روانکاو شدند. راننده تاکسی به تحلیل‌های فنی مسائل سیاسی می‌پردازد، پزشکی هم که بازی با جان انسان خواهد شد و هزاران هزار مثال بارزی که از یکدست سازی اقشار مختلف جامعه ایجاد شده است. همان برداشتن دیوارها! یک نجار باید نجاری کند و شغلش به سود جامعه است وقتی وارد دانشگاه شود مسلما می‌خواهد کارمند فلان ارگان شود. در حال حاضر یک انسان بی سواد می‌تواند در عرض پنج شش سال یک مدرک لیسانس بگیرد بدون اینکه فشاری به قشای مغزش بیاورد! این یکدست سازی و مبدل کردن افراد به یک قشر با جریانات دیگری چون متحدشدن متفاوت است این یکدست سازی درسطح یک فرهنگ عامه پسند تقلیل می‌یابد. به نظر می‌رسد به جای برداشتن دیوار باید دستی به علم و دانش و پیشرفت آن زد.