بادیگارد

«صدیق» فیلمنامه نویس و کارگردان هندی در سال 2011 فیلمی با نام «بادیگارد» با بازی سلمان‌خان و کارینا کاپور روانه سینماها کرد. فیلمی که داستانش درباره دختر فرد با نفوذی به نام «سرتاج رانا» است که به دلیل اینکه جانش از سوی دشمنان پدرش در خطر است برایش بادیگارد با نام «لاولی سینگ» را استخدام می‌کنند تا همه جا همراه او باشد و از خطرات احتمالی او را نجات دهد. «لاولی سینگ» بارها و بارها به تنهایی جان دختر را از خطر مرگ نجات می‌دهد و...
این داستان کلی فیلم «بادیگارد» است. در همین داستان کوتاه المانی وجود دارد که باعث می‌شود پای شخصیتی به نام «بادیگارد» که داستان اصلی فیلم حول محور او می‌چرخد به میان آید. اینکه شخصی که قرار است از او محافظت شود دختر فرد با نفوذی است. این یعنی دختر یک فرد بانفوذ بودن ممکن است با خطراتی همراه باشد و برای خلاصی از خطرات احتمالی وجود کسی که بتواند در موقعیت‌های خطر از ما مراقبت کند الزامی به نظر می‌رسد و چه کسی بهتر از بادیگارد؟
با این مقدمه کوتاه درباره یکی از فیلم‌های سینمای هند که غالبا در فیلم‌هایشان غلو بسیاری می‌کنند و به قول معروف از کاه کوه می‌سازند و یک نفر را به اندازه هرکول قدرتمند می‌کنند تا به تنهایی همه قلدران شهر را لت و پار کند، به سراغ موضوعی شبیه آنچه در فیلم سینمایی «بادیگارد»؛ در سینمای ایران اتفاق افتاده می‌رویم. موضوعی که تفاوت‌های بسیاری با آنچه «صدیق» در «بادیگارد» مقابل دوربینش برد، دارد.
این روزها و شاید بسیار پیشتر از این روزها شاهد بروز پدیده‌ای به نام «بادیگارد» در میان هنرمندان سینمای ایران هستیم و در هر محفل و مجلسی که موضوعش مرتبط با سینماست شاهد حضورش هستیم. به این مفهوم که برخی از بازیگرانی که در این محافل هنری حضور پیدا می‌کنند عموما در پیش و پس خود عده‌ای به همراه دارند، افرادی تنومند و درشت هیکل که بازیگر مورد نظر را در میانه خود گرفته و به اصطلاح مواظب او هستند تا اتفاق خاصی برایش نیفتد. افرادی با نام بادیگارد.


با اندکی دقت متوجه می‌شوید که بادیگاردهایی که بازیگر مورد نظر را احاطه کرده‌اند هر کدام نه یک سر و گردن؛ بلکه چهار - پنج سر و گردن از تمام افرادی که در محفل مورد نظر حضور دارند، بزرگتر و درشت ترند. این بادیگاردها انگار که دارند در شهر «پالرمو» یا «سیسیل» و یا حتی «نیویورک» که از مراکز مهم مافیای آدمکشی در جهان است قدم می‌زنند جوری چپ و راست خود را با اخم و تخم و نگاه‌هایی تهدید آمیز می‌پایند که هر کس نداند گمان می‌کند ثانیه‌ای بعد افراد تا دندان مسلح و بی رحم (شخصیت‌هایی مانند «تونی مونتانا – شخصیت اصلی فیلم scarface» به آنجا حمله خواهند کرد و همه (خصوصا هنرمند و بادیگاردهایش) را نیست و نابود کرده و جنبنده‌ای را زنده باقی نخواهند گذاشت. در حالیکه محفلی که بازیگر مورد نظر به همراه بادیگاردهایش در آنجا حضور یافته محفلی دوستانه و صمیمی است که قرار است در کنار هم به تماشای فیلمی بنشینند و ساعتی را خوش بگذرانند.
با این تفاسیر به نظر می‌رسد حضور بادیگاردها به همراه هنرمندانی که با نیت محافظت استخدام شده‌اند تا همه جا همراه هنرمند مورد نظر باشند می‌تواند دلایل دیگری بجز مراقبت داشته باشد. دلایلی که شاید خود هنرمندان بیشتر از همه از آنها آگاه باشند اما تمامشان خود را به آن طرف
می‌زنند که بادیگاردها را به این خاطر استخدام کرده‌ایم که در مواقع خطر مراقب
ما باشند. آنها در
مورد خطراتی که به خاطر آن بادیگارد استخدام کرده‌اند نیز می‌گویند: «خطر که همیشه جان آدم را تهدید نمی‌کند، همین که این بادیگاردها اجازه ندهند تا مردم به ما نزدیک شوند و حریم شخصی‌مان حفظ شود یعنی بادیگارد لازمیم.»

>بادیگاردهای عجیب
چند روز پیش گزارشی در یکی از خبرگزاری‌ها خواندم که مرتبط با همین موضوع بود. گزارش مورد اشاره با انتشار تصویر بازیگری نه چندان مشهور (بخوانید کاملا ناشناخته) به همراه چند بادیگارد درشت اندام که در مراسمی حضور یافته بودند به بررسی دلایل و توجیهات حضور بادیگاردها به همراه هنرمندان پرداخته بود. برای مثال محمدرضا گلزار بازیگر سرشناس سینمای ایران درباره دلایلش برای بادیگارد داشتن عنوان کرده بود: «اگر این افراد نباشند سر قرارهایمان نمی‌رسیم» مهران مدیری دیگر بازیگر و کارگردان سینما و تلویزیون با اینکه تصاویری از حضور بادیگاردها در کنارش در شبکه‌های مجازی منتشر شده اصلا منکر این موضوع در زندگی‌اش شده و اعلام کرده بود: «هیچ بادیگاردی ندارم! ما هر جا که می‌رویم گروهی تحت عنوان تیم تشریفات حضور دارند که در خود مجموعه هستند این افراد زمانی که هر یک از ما به این مکان‌ها می‌رویم مسئولیت مراقبت از اشخاص را به عهده می‌گیرند.» اما شاید جالب ترین توجیه بادیگارد داشتن مربوط به نیوشا ضیغمی بود که عنوان کرده بود: «وقتی یک هجمه سیصد، چهار صد نفری به سمت آدم می‌آید بد نیست که در این میان یک نفر حواسش به او باشد. همین چند وقت پیش بود که یکی از مجری‌ها ی
محبوب ترکیه توسط یک خانمی که دوستش داشت ترور شد.»

>دارندگی و برازندگی!
اما بپردازیم به ماجرای اصلی، موضوعی که علت اصلی نگارش این متن یعنی همان بازیگر
نه چندان مشهوری که تصویرش در شبکه‌های مجازی پخش شده و موضوع اصلی گزارشی
که پیشتر به آن اشاره کردیم، شد.
داستان از فیلمی منتشر شده از بازیگر ناشناخته‌ای به نام «شقایق دلشاد» به همراه بادیگاردهایش آغاز شد. فیلمی که حاشیه‌های زیادی به پا کرد. «دلشاد» که نه تنها در میان مردم، بلکه در میان خود هنرمندان سینما و تلویزیون نیز خیلی شناخته شده نیست، حضورش با بادیگار و بنز در یک مراسم را «دارندگی برازندگی» دانسته و در واکنش به چرایی حضور اینچنینی در مراسم مورد اشاره گفته بود: «وجود بادیگاردها در کنار ما خیلی ملزم است. چه ایرادی دارد تیم تشریفات را دنبال هنرمندان بفرستند؟ چون ما به خاطر شرایطمان خیلی نمی‌توانیم در محیط بیرون حضور داشته باشیم.»
اظهارات «دلشاد» که گویا تنها حضور در سریال «شهرزاد» را در کارنامه هنری خود دارد و بیشتر در کار مدلینگ فعالیت کرده تا بازیگری، در حالی مطرح می‌شود که بازیگران فوق ستاره‌ای که در سینمای‌هالیوود و بالیوود حضور دارند و اتفاقا از تمکن مالی فوق العاده‌ای هم برخوردارند، نه تنها هیچ بادیگاردی به همراه خود ندارند بلکه با ساده ترین
و پیش پا افتاده ترین ظاهر در جامعه حضور
می‌یابند و اگر احیانا با مردمی مواجه شوند که برای گرفتن عکس یا امضا به سمت‌آنها می‌آیند از آنها استقبال کرده و با روی خوش پاسخ تمامشان را می‌دهند. همین چند وقت پیش بود که روزنامه آفتاب یزد گزارشی درباره حضور بازیگران‌هالیوود در مترو منتشر کرد. در این گزارش رفتار بازیگران نامبرده شده نشان می‌داد که آنها ابدا به موضوعی تحت عنوان «دارندگی و برازندگی» اعتقادی ندارند و بیشتر مردمی بودن برایشان مهم است تا مسائلی که برخی هنرمندان سرزمین ما به دنبال آن هستند.