صداوسيما جامعه بسته رامی‌بيند؛ نه باز

چرا فعاليت نخبگان در رسانه ملي با چالش‌هاي مختلفي مواجه شده است؟ آيا رسانه ملي به سمتي حرکت مي‌کند که با ظرفيت نخبگان همخواني ندارد؟
نخبه‌کشي در تاريخ ايرانيان قدمتي ديرينه دارد. نخبگان بزرگي در تاريخ ايران مانند بزرگمهر، حسين منصور حلاج و اميرکبير وجود داشته‌اند که به دلايل مختلف و به‌خصوص فقدان ظرفيت کافي در جامعه کنار گذاشته‌شده‌ و حذف شده‌اند. اين وضعيت براي دکتر مصدق نيز وجود داشت و دکتر مصدق گرفتار اين سنت ديرينه شد. سعدي عنوان مي‌کند: «در جامعه ما متعندان در کمين و حسودان گوشه‌نشين هستند.» تاريخ ايران گواهي بر اين مساله است که ديگران چشم ديدن توانمندي‌هاي ديگري را ندارند. به‌تازگي سريالي از رسانه ملي به‌نام «گاندو» پخش شد که در اين سريال اکاذيبي درباره توافق هسته‌اي و شخصيت وزير امور خارجه مطرح شده بود. عاملان تهيه اين مجموعه همان حسودان گوشه‌نشين هستند که عليه شخصيتي که مورد اعتماد مقام‌معظم رهبري و جامعه است فيلم مي‌سازند و درباره حقانيت عملکرد ايشان شبهه‌سازي مي‌کنند. اين وضعيت در بين افراد جامعه نيز وجود دارد و برخي چشم ديدن توانايي ديگران را ندارند. تنها کافي است توانايي يک نفر براي ديگران مسجل شود. در چنين شرايطي برخي تلاش مي‌کنند زير پاي او را خالي کنند و وي را زمين بزنند.
چرا برخي مجريان و کارکنان رسانه ملي داراي رفتاري متناقض شده‌اند و برخلاف باورهاي خود عمل مي‌کنند و در مواردي رفتاري از خود نشان مي‌دهند که عميقا به آن باور ندارند؟
برخي که در حول مسئولان اجرايي وجود دارند بعضا علاقه به تملق و چاپلوسي دارند و تلاش مي‌کنند به اين وسيله به اهداف خود دست پيدا کنند. در اصطلاح به اين افراد «قوي‌نماي ضعيف‌کش» گفته مي‌شود. اين اصطلاح به‌معناي اين است که اين افراد در مقابل اقويا و متصديان چاپلوس هستند و در مقابل زيردستان متعدي هستند. اين بيماري است که در تربيت و آموزش‌وپرورش ما وجود داشته و هنوز هم وجود دارد. برخي به دليل تنبلي اجتماعي و راحت‌طلبي بهترين راه‌حل را در تملق و چاپلوسي مي‌بينند و به همين دليل تلاش مي‌کنند از اين طريق به اهداف خود دست پيدا کنند.


اين رويکرد سبب کاهش مخاطبان رسانه ملي نخواهد شد؟
اين اتفاق مدت‌هاست رخ داده و مخاطبان صداوسيما روز‌به‌روز در حال کاهش پيدا‌کردن هستند. آقاي ضرغامي که خود در گذشته رياست رسانه ملي را برعهده داشته در اظهارنظري قابل تامل عنوان کرد که در شرايط کنوني 70درصد جامعه برنامه‌هاي صداوسيما را تماشا نمي‌کنند. به همين دليل نيز در طول سال‌هاي اخير توجه به شبکه‌هاي ماهواره‌اي و سريال‌هاي ماهواره‌اي بيشتر شده است. اين در حالي است که هنگامي که مردم برنامه‌هاي رسانه ملي را تماشا نکنند و به شبکه‌هاي ماهواره‌اي استقبال نشان دهند آسيب‌هاي اجتماعي افزايش پيدا مي‌کند. در چنين شرايطي شبکه‌هاي ماهواره‌اي ناهنجاري‌هايي را به جامعه تزريق مي‌کنند که پيامدهاي منفي براي جامعه به همراه خواهد داشت. امروز اعتماد نسبت به اخباري که از رسانه ملي پخش مي‌شود تقريبا کاهش يافته است. رويکردها و سياست‌هاي اين رسانه بايد آسيب‌شناسي دقيق شود تا مانع از بروز چالش‌ شود. يکي از چالش‌ها اين است که مردم ديگر مانند گذشته برنامه‌هاي صداوسيما را مشاهده نمي‌کنند.
به نظر مي‌رسد مسئولان رسانه ملي نيز اين واقعيت‌ها را درک کرده‌اند. نمونه بارز آن نيز اظهارنظر آقاي ضرغامي است. با اين وجود چرا برخي مسئولان اين سازمان همچنان به رويکرد گذشته خود ادامه مي‌دهند؟
به نظر مي‌رسد رسانه ملي در يک چرخه بسته قرار گرفته و به همين دليل نيز براي يک جامعه بسته برنامه مي‌سازد. در چنين وضعيتي همه‌چيز بايد در خدمت اهدافي باشد که مديران ترسيم مي‌کنند. به‌عنوان مثال مسئولان صداوسيما برنامه ورزشي «نود» را که يک برنامه نقادانه و به سود جامعه بود تعطيل کردند. دليل اصلي تعطيلي اين برنامه نيز محبوبيت و همچنين رويکرد نقادانه آن بود که مسئولان صداوسيما نتوانستند اين رويکرد را تحمل کنند.
برنامه «نود» يک برنامه نقادانه بود که نقد و انتقاد را در فرهنگ اجتماعي و سياسي جامعه افزايش مي‌داد. آيا جامعه بسته‌اي که در پيرامون رسانه ملي شکل گرفته ظرفيت پذيرش چنين برنامه‌هايي را از دست داده که اقدام به تعطيلي آن مي‌کند؟
متاسفانه در شرايط کنوني برخي از محبوبيت افراد واهمه دارند. به همين دليل نيز برنامه‌هاي پرمخاطبي مانند «نود» را تعطيل مي‌کنند و يا برخي چهره‌هاي مشهور سينما، ورزش و موسيقي را به دلايل مختلف ممنوع‌التصوير مي‌کنند. آنها احساس مي‌کنند اين افراد يک خطر بالقوه براي جايگاه آنها تلقي مي‌شوند. در روانشناسي اجتماعي اين مساله قابل بررسي است. براساس تئوري ماکس وبر جوامع سنتي و کاريزماتيک معمولا به چهره‌هاي محبوب و مشهور روي خوش نشان نمي‌دهند و تلاش مي‌کنند اين چهره‌ها را به دلايل مختلف به حاشيه بکشانند. در نتيجه اتفاقاتي که در رسانه ملي رخ مي‌دهد به دليل رويکرد اشتباهي است که مسئولان اين سازمان در پيش گرفته‌اند.اين مساله براي افکار عمومي جامعه اظهر‌من‌الشمس است که دليل کنار گذاشتن عادل فردوسي‌پور از برنامه «نود» محبوبيت وي در بين اقشار مختلف مردم بود. چنين رويکردي به اين دليل اعمال شده که برخي مسئولان افرادي مانند عادل فردوسي‌پور را نمي‌توانستند در چارچوب برنامه‌اش بپذيرند. اين در حالي است که افرادي مانند عادل فردوسي‌پوردر بين افکار عمومي جامعه داراي جايگاه و محبوبيت هستند و مردم جامعه به دنبال اين هستند که چنين افرادي در صداوسيما فعاليت کنند. چين رويکردي برخلاف مطالبه مردم است و به‌مثابه ناديده گرفتن شدن درخواست آنها تلقي مي‌شود.
ديدگاه شما درباره مهاجرت برخي از مجريان صداوسيما به کشورهاي اروپايي و حضور در شبکه‌هاي ماهواره‌اي چيست؟
بايد فضاي بهتري براي فعاليت نخبگان جامعه وجود داشته باشد و نخبگان احساس کنند مي‌توانند به‌خوبي توانايي‌ها و ظرفيت‌هاي خود را بروز بدهند در اين صورت است که نخبگان گزينه مهاجرت را از ذهنش‌شان خارج مي‌کنند. در دهه‌هاي اخير متفکراني نظير مريم ميرزاخاني به‌عنوان يکي از نوابغ جهان ايران را ترک کردند و در کشورهاي ديگر زندگي کردند. اين افراد احساس مي‌کردند شرايط براي بروز استعدادهاي آنها آن‌گونه که بايد وجود ندارد و استعدادهاي آنها در نهايت به هدر خواهد رفت. به همين دليل نيز مهاجرت کردند. نمونه ديگر اين افراد نيز آقاي مزدک ميرزايي است که يکي گزارشگران صداوسيما بود که به تازگي به يک کشور اروپايي مهاجرت کرده است. از نظر روانشناسي اجتماعي افراد باهوش از پتانسيل بيشتري براي مهاجرت برخوردار هستند. روانشناسان توانايي انطباق فرد با محيط را هوش تعريف مي‌کنند.اين وضعيت درباره جامعه ما نيز وجود داشته است. به‌عنوان مثال خانم ميرزاخاني که يکي از نوابغ جهان به شمار مي‌رفت ترجيح داد در شرايطي فعاليت علمي خود را ادامه بدهد که با موانع و محدوديت‌هاي کمتري مواجه شود. اگر اين موانع و محدوديت‌ها وجود نداشت امثال خانم ميرزاخاني به هيچ‌عنوان از کشور مهاجرت نمي‌کردند. براساس مطالعات جامعه‌شناختي در شرايط کنوني جامعه براي تربيت يک ليسانس از ابتداي تولد تا رسيدن به مقطع ليسانس200ميليون تومان هزينه کرده است. اين وضعيت درباره نخبگاني مانند خانم ميرزاخاني متفاوت است و براي امثال ايشان يک چاه نفت خاموش مي‌شود. اين در حالي است که اين استعدادها به صورت رايگان در اختيار کشورهاي ديگر قرار مي‌گيرد.مساله فرار مغزها در ابتداي قرن بيستم به‌عنوان يک بحران براي کشورهاي جهان سوم مطرح شد. مگر مي‌توان به‌راحتي امثال مريم ميرزاخاني‌ها را تربيت کرد. آلفرد مارشال برنده جايزه نوبل اقتصاد در جمله‌اي معروف عنوان مي‌کند: «اگر آموزش و پرورش يک کشور در طول صدسال تنها يک مخترع تربيت کند هزينه صدساله آموزش و پرورش آن کشور را تهيه کرده است.» به همين دليل جامعه بايد براي افراد نخبه ارزش قائل شود. در غير اين صورت نخبگان مهاجرت کرده و استعداهاي خود را در کشور ديگري استفاده مي‌کنند. برخي از افراد که از توانايي کافي برخوردار نيستند و يا تلاش نمي‌کنند به دنبال اين هستند که با تخريب افراد موفق براي خود جايگاه ايجاد کنند. هر نخبه‌اي که از کشور خارج مي‌شود ميلياردها تومان به کشور آسيب مي‌زند و يک چاه نفت خاموش مي‌شود. نخبگان جامعه که از توانايي بالايي براي پيشبرد اهداف جامعه برخوردار هستند نيروهاي استراتژيک يک جامعه به شمار مي‌روند. به همين دليل جامعه‌اي که نتواند از نيروهاي استراتژيک خود به خوبي استفاده کند با بحران کارآمدي مواجه خواهد شد. اساتيد دانشگاه، وکيل، مهندس، دکتر، روزنامه‌نگار و بقيه نخبگان جامعه نيروهاي استراتژيک يک جامعه به شمار مي‌روند. اين در حالي است که در شرايط کنوني نيروهاي استراتژيک جامعه ايران با چالش‌هاي متعددي براي بروز استعدادهاي خود مواجه هستند. اگر جامعه‌اي قصد دارد به اهداف و آرمان‌هاي خود دست پيدا کند در مرحله نخست بايد شرايط را براي بروز استعدادهاي نيروهاي استراتژيک خود فراهم کند.