تفاوت بنیادی ایران و آمریکا در مواجهه با تروریسم

محمد نصرالله‏زاده- در سپهر سیاست و گاه باید عنوان کرد سپهر سترون سیاست که با اتمسفر خشک و بی‏منطقی در مذاکرات نظیر قلدر‏مآبی‏های آمریکا مواجه می‏شویم، نمی‏توان به آن طرفه‏ای بست و دل‏ خوشی از آن داشت اما با این وصف کنشگران و بازیگران نظام بین‏الملل تفاوت بنیادی دیدگاه ایران و آمریکا را در مواجهه با تروریسم، در مبارزه راهبردی قوی ایران با داعش که دست‏پرورده و مار در آستین آنها بود و خشک‏شدن بنیاد آن به عینه دیدند و نیازی به ذکر دلایل و بدیل‏های متقدم و متاخر نیست. تروریسم اگرچه پدیده تاز‏ه‏ای نیست ولی حادثه۱۱سپتامبر۲۰۱۱ باعث شد تا تروریسم تقریبا به مهم‏ترین چالش و معضل پیش‏روی بازیگران نظام بین‏الملل تبدیل شود. این در حالی بود که تصمیمات عجولانه دولتمردان آمریکا تغییرات سریعی در نظام بین‏الملل جهت مبارزه با اقدامات تروریستی ایجاد کرد به‏گونه‏ای که می‏توان رهبری این کشور در مبارزه علیه تروریسم را آغاز بحران علیه موازین حقوق بشر در قرن۲۱ دانست. به این معنا که ایالات متحده آمریکا با دستاویز قرار‏دادن این پدیده حرکت به سمت افراطی‏گری و یکجانبه‏گرایی، تثبیت هژمونی خود را تسریع بخشید. به‏علاوه که به دلیل احساس خطر جامعه جهانی، نوعی اجماع از سوی بازیگران اصلی نظام بین‏الملل با این خواسته آمریکا همراه شد؛ اما در طرف مقابل، جمهوری اسلامی ایران به‏عنوان یکی از بازیگرانی مطرح است که همواره خود از قربانیان تروریسم بوده و هزینه‏های جانی و مالی بسیاری را در برابر این پدیده شوم متقبل شده است. از سوی دیگر حضور ایران در منطقه خاورمیانه به عنوان منطقه‏ای که کانون تروریسم و افراط‏گرایی محسوب می‏شود، هزینه‏های بسیار بیشتری را به‏ویژه در بُعد امنیت ملی برای این کشور به همراه داشته است. این بدان معناست که نمی‏توان در خصوص تروریسم و راهبردهای مبارزه با آن بین این دو کشور علی‏رغم برخی اشتراکات جزئی، معتقد به یکسانی بود. به عبارت بهتر، راهبردهای ایران و آمریکا در مبارزه با تروریسم در دو جهت مخالف با هم قرار دارد. در واقع سیاست خارجی ایالات متحده که همواره بر روی دشمن و تعریف «دگرهای» مقابل با این کشور متمرکز بوده است پس از جنگ سرد و با سقوط شوروی دچار بحران در این حوزه شد. ولی حادثه۱۱سپتامبر به کمک این کشور آمد و توانست از یک سو مشکل هویت در سیاست خارجی آمریکا که به علت سقوط شوروی به وجود آمده بود را حل کند و از سوی دیگر افراطی‏گری توام با فشار و یکجانبه‏گرایی را در دستور‏کار این کشور قرار داد، به گونه‏ای که برخی از تحلیلگران از ظهور نظام تک‏قطبی سخن به میان آوردند. این دستاوردها به مدد ظهور دشمن جدید یعنی تروریسم در پرتو مبارزه با این دشمن نوین حاصل شد، به‏علاوه که یک اجماع بر سر هدایت و رهبری آمریکا برای این امر در نظام بین‏الملل به وجود آمد. بنابراین می‏توان گفت مبارزه با تروریسم توانست هژمونی آمریکا را در شکل نهایی تثبیت کند و زمینه را برای قلمداد کردن ایالات متحده به عنوان لیدر و پلیس جهان هموار کند. در زاویه مقابل این مقایسه میان ایران و آمریکا قابل ذکر است که جمهوری اسلامی در عین حال که در کوتاه‏مدت بهره‏گیری از ابزارهای نظامی و تاکتیکی را جهت مقابله با تروریسم در دستور کار قرار داده، در بلند‏مدت نیز دارای راهبرد و استراتژی مشخص در جهت ریشه‏کنی تروریسم است که داعش در عراق و سوریه-که مبدع و بانی آنها دولت آمریکا به اذعان دونالد ترامپ رئیس‏جمهوری نژاد‏پرست این کشور دولت قبلی «باراک اوباما» بوده به وسیله ایران قهرمان و نستوه با دستان سردار سلیمانی برچیده شد- خود نمونه‏ای از تروریسم هدف‏دار و بین‏المللی آنهاست.
در واقع تروریسم به عنوان یکی از چالش‏های بزرگ نظام بین‏الملل، غالب بازیگران را تحت تاثیر قرار داده است، چرا که که تروریست‏ها تقریبا هیچ کشوری را از تیررس خود خارج نمی‏کنند.
این شاید واقعیت یافتن پیش‏بینی «والتر لاکوور» باشد که در سال ۱۹۹۶پیش‏بینی کرده بود که با پایان قرن بیستم و آغاز هزاره جدید، تروریسم جایگزین جنگ‏های بزرگ در طول قرن‏های نوزدهم و بیستم خواهد شد. در واقع تروریسم امروز بین‏المللی بوده و به عبارتی، به طور واقعی جهانی محسوب می‏شود؛ شهروندان عادی را بیشتر از غیرنظامیان هدف قرار می‏دهد و همان عبارت کلیدیِ ظریف رئیس دستگاه دیپلماسی کشورمان که با برقراری مجدد تحریم‏های ظالمانه آمریکا بعد از خارج‏شدن دونالد ترامپ از معاهده تاریخی بر جام در ۱۸اردیبهشت۹۷ و تحریم‏های یکجانبه واشنگتن علیه دولت و ملت مقاوم ایران واژه «تروریسم اقتصادی» را به کار برد دال بر همین مسئله است.
روزنامه‏نگار