پیشنهاد به من برای نگارش گاندوی دو

دوست اهل تله‌پاتی‌ام گفت: چندی پیش سر موضوعی دلخوری با مدیر روزنامه پیش آمد. قهر کردم رفتم تو کنج خرابات و بیتوته‌نشینی. واقعیت اینه که عطف به ماسبق به طنز مطلبی زدم اما اسباب دلخوری برخی شد چون نوشتم: دعوت عوامل سریال گاندو و رسانه ملی از بنده برای نگارش یه سریال طنز به نام "گاندو2". آقا چه جنجالی شد. دیدم مدیر روزنامه شاکی شد و گفت ببینم این چی بود نوشتی؟ گفتم: قربان، طبق معمول چرندیات. مگه چی شده؟ گفت: برخی زنگ زدند روزنامه به تو بد و بیراه گفتند. دلخور شدم البته خودش هم بد و بیراه‌هایی نثارم کرد! همچنین با خشم گفت: مسئولی از رسانه ملی تماس گرفته و گفته: آین آقا این خبرو از کجاش درآورده؟ منم گفتم از ذهن بیمارش درآورده! گفتم ممنون رئیس، پاسخ زیبایی دادید. اما حالا یه کارگردانی بر فرض می‌خواد سریال طنزی به نام گاندو2 بسازه به من پیشنهاد نوشتن فیلمنامه‌اش را داده اشکال داره؟ پناه برخدا که گاندو یا یه تمساح هم باعث دلخوری و سوءبرداشت میشه! خلاصه مذاکره‌مان به مجادله تبدیل شد. رئیس از عصبانیت با دستش چنان روی شیشه میز می‌کوبید که اسپاسم عضلانی گرفت (الان هم تو یزد در حال درمانه). بعد گفت آدم مگه هر پیشنهادی را می‌پذیره؟ گفتم مگه کاخ سفید دعوتم کرده که نپذیرم؟ در خیال خود دیدم رسانه ملی عزیز دل ملی پیشنهاد داده گاندو بسازم نمیشه رد کنم. می‌خواین تعهد محضری بدم تا دیگه در نوشته‌هایم خیالپردازی نکنم؟ اما یه شوخی دیگه کردم و گفتم: اما من آقای ظریف نیستم که گفته تعهد محضری می‌دم در انتخابات 1400 شرکت نکنم. چون من می‌خوام شرکت کنم تایید صلاحیت هم میشم! همین شوخی من رئیس را که در اوج خشم بود بیشتر دلخور کرد و حرفمان بالا گرفت چنان که منم بعد قهر کردم رفتم. تا یک روز مدیر روزنامه با هدایایی گرانبها مثل پارچه ترمه اصل یزدی و شیرینی یزدی نزدم آمد. البته شوخی کردم دست خالی آمد اما نه. با کارت هدیه آمد! شنیدم آقای روحانی هم به دیدار ظریف رفت تا به خاطر برخی حرفایی که بهش زدند دلجویی کند مثل مدیر ما که برای دلجویی آمد. می‌دونی وقتی یه آدم مهم به دیدنت برای دلجویی میاد خیلی حالت عوض میشه برعکسش اگه یه آدم مهم از دستت شاکی بشه حالت خراب میشه!