«مهدی وثوق‌نیا» عکاس، در تبیین کم و کیف فتوژورنالیسم در ایران: دوم خرداد، بهار شکوفای فتوژورنالیسم بود

چهره عکاس در خبرگزاری‌ها، منعکس‌کننده شخصیت واقعی عکاس نیست
همدلی| رضا دستجردی: فتوژورنالیسم از جمله وجوه نوین عکاسی است که با عنوان عکاسی خبری، نقش و سهمی مهم و قابل توجه در انتقال بار معنایی تصاویر بر مخاطب دارد. این تکنیک نوین عکاسی که در ایران در حال تجربه راه‌های نو و قالب‌های تازه است، از مختصات چندی برخوردار است که مهدی وثوق‌نیا، عکاس در گفت‌وگو با همدلی، از ویژگی‌های آن سخن می‌گوید.
فتوژورنالیسم از چه مقطعی اهمیتی ویژه‌ یافت؟
به نظر من، ابتدا آنهایی که میل به اصلاح‌گری اجتماعی داشتند و دوربین عکاسی در دست داشتند، توانستند برای زمانه خاص خود، سند تهیه کنند. تقریبا می‌توان گفت به اختلاف سال‌های 1980 و 1990، یک سری از شکل‌های فتوژورنالیسم پدید آمد، اما آن چیزی که در این حوزه، شکل بنیادی‌تری پیدا می‌کند آثاری است که در عکس‌های آقای برسون به عنوان یک سبک می‌بینیم.


تاثیرگذاری عکس‌های خبری را در قیاس با دیگر عکس‌ها در چه می‌دانید؟
به نظر من چیزی که عکاسی خبری را از دیگر سبک‌های خبری متمایز می‌کند، جهت‌گیری و دیدگاه کسی است که پشت دوربین قرار می‌گیرد. در واقع عکاس فتوژورنالیست یک تحلیل از ماجرا می‌دهد، مثل یک خبرنگار. در گذشته، عکاس خبری فقط یک ناظر بود، ولی بعدها که عکس در قالب مجموعه‌های تصویری قرار گرفت، به سمت و سوی تحلیل و تفسیر رفت و صرف عکاسی دیگر مطرح نبود. من فکر می‌کنم آنجایی که عکاس فتوژورنالیست به سمت تفسیر و تنها توصیف سیر می‎کند، کار با ارزشی انجام می‌دهد و اقدام سهمگینی صورت می‌دهد.
عکس‌های خبری زیادی از این منظر وجود دارد، مثل آیلان پناه‌جوی سوری، یا عکس‌های جنگ جهانی، جنگ ویتنام، عکس‌های متعدد از مقاطع مختلف ایران و نظایر آن، این دست عکس‌ها چه چیزی را روایت می‌کنند؟
به نظر من آن چیزی که ما امروز در عکس‌ها می‌بینیم، الزاما دیدگاه عکاسی نیست، سوژه محوری است. چیزی که شما در خصوص عکس آن کودک اشاره کردید و مخاطب را تحت تاثیر قرار می‌دهد، احساس مخاطب نسبت به آن واقعه‌ای‌است که به وجود آمده و به نظر من جلوتر نمی‌رود. ما عکس‌های دیگری هم در تاریخ فتوژورنالیسم داریم که کماکان تکان‌دهنده و در عین حال با زاویه است. من فکر می‌کنم که طبیعتا این دست عکس‌ها مثل عکس‌هایی که در زندان ابوقریب با موبایل تهیه شده و حتی کیفیت لازم را نداشت، در تاریخ می‌ماند و ما از جنبه زیبایی‌شناسی عکس‌های سر دستی به آن نگاه می‌کنیم. ولی به نظر من تفاوت زمانه در عکاسی فتوژورنالیسم هم بی‌تاثیر نیست، در واقع من فکر می‌کنم که در حال حاضر فتوژورنالیسم، به دلیل همگانی‌شدن رسانه‌های تصویری، گرایش متزلزلی است.
فکر می‌کنید شبکه‌های اجتماعی، جایگاه فتوژورنالیسم را تحت‌الشعاع قرار داده‌اند؟
بله، تحت تاثیر قرار داده‌اند. شما در نظر بگیرید که آن عکس بسیار مهم را فردی با تلفن همراه خودش می‌گرفت و همان‌قدر می‌توانست تاثیرگذار باشد.
ولی شبکه‌های اجتماعی عکس‌محور، مخاطبان عام خود را هم دارند.
من فکر می‌کنم عکاسان فتوژورنالیسم تاثیرگذار، انسان‌هایی بودند که به شکل مجموعه کار می‌کردند و عکس‌های مهمی هم داشتند. مثلا شما آثار یوژین اسمیت را ببینید که در مورد فاجعه‌ای که در کارخانه چیسو رخ داده عکس می‌اندازد و به خاطر آلودگی‌های زیست‌محیطی حائز اهمیت فراوانی می‌شود، چرا که تمامی افراد در این حادثه از بین می‌روند. ولی آنجا شما نمی‌توانید تصور یا برداشت دیگری از آن مجموعه داشته باشید. به نظر من اگر شبکه‌های اجتماعی دست افراد اهل فن باشند طبیعتا بهتر عمل می‌کنند، ولی من چیزی که در سالیان اخیر می‌بینم این است که فکر می‌کنم شبکه‌های اجتماعی گاهی ذات خبر را به دوش گرفتند. حالا شاید در ارتباط با زیبایی‌شناسی به شدت افت کرده باشند و خیلی موضوع‌محور و پروپاگاندیست باشند، ولی در نهایت باید قبول کنیم جایی برای دیدن است. فتوژورنالیسم جایی به وجود می‌آید که قرار است چیزی را به دیگران نشان دهد و شبکه اجتماعی با همه مخاطبان عام خود یک جامعه مجازی است؛ جامعه‎ای که همه چیز در آن دیده می‌شود، حالا اینکه برداشت‌ها چیست، به نظر من شامل کتاب‌های عکاسی هم می‌شود، یعنی برداشت‌ها چه از افراد، چه از کتاب‌های عکاسی مشمول یک نوع برداشت نمی‌شود.
فکر می‌کنید با دیجیتالی‌شدن امروز روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها، آیا اگر عکس‌های خبری بیش از پیش در وب‌سایت‌ها دیده شوند، به ماهیت فتوژورنالیسم ضربه می‌زنند؟
فکر نمی‌کنم ضربه بزند، چون گریزناپذیر است. موضوعی که فتوژورنالیسم مطرح می‌کند اطلاع‌رسانی همگانی است. به عبارت دیگر رسالت عکاس فتوژورنالیسم، اطلاع دادن، آگاهی‌بخشی، بررسی پدیده‌ها، مسائل جامعه و نظایر آن است. اگر زمینه تغییر کند نمی‌توانیم بگوییم ویران می‌شود. واقعیت این است که من از آینده خبر ندارم و نمی‌دانم چه چیزی باقی خواهد ماند. کتاب‌های عکاسی که در خصوص فتوژورنالیسم هستند، هر طور نگاه کنیم مطبوعاتی است از تاریخ. این بخش را نمی‌دانم و برای خودم هم سوال است که شاید محل عرضه فعلی‌اش خوب باشد، ولی آینده‌اش را نمی‌بینم. هنوز نمی‌دانیم آینده این عکس‌ها به چه صورت خواهد بود.
عکس‌های خبری در طول زمان، مسئولیت به دوش‌کشیدن بار تاریخ، اندیشه و ارزش‌های اجتماعی را به عهده دارند. فکر می‌کنید عکس‌های خبری، کدام بار فرهنگ را بیش از دیگر وجوه به دوش می‌کشند؟
ویژگی مهم و برجسته‌ای که فتوژورنالیسم دارد و به عکاسی مستند پهلو می‌زند این است که برخی عکس‌های فتوژورنالیسم، خبر هستند و خیلی وقت‌ها می‌سوزند. مثلا شما اگر یک عکس از زلزله بم را مننتشر کنید، فقط برای سالگرد آن زلزله کاربرد دارد و استفاده دیگری از آن نمی‌توان داشت. این نشان می‌دهد که این عکس سوخته و کاربردش را در زمان از دست داده است، ولی برخی وجوه فتوژورنالیسم، وجوه تحلیلی‌اند. در واقع فقط به ذات اتفاق نمی‌پردازند، بلکه مسائلی را مطرح می‌کنند که می‌توان آنها را مورد بررسی و پژوهش قرار داد. از این بابت، به نظر من عکس‌هایی را که از فتوژورنالیسم باقی می‌مانند می‌توان تحلیل کرد، مثل انقلاب، دوره جنگ تحمیلی یا نظایر آن، چیزهایی که ما تجربه‌شان کردیم. به نظر من، عکس‌هایی باقی ماندند که از خبر جلوتر رفتند. من می‌گویم عکس‌ها در اینجا به سمت عکاسی مستند پیش می‌روند، که این به معنی ثبت یک واقعه تاریخی برای دوره‌ها و زمان‌های بعد است.
عکس خبری ماندگار چه مشخصاتی باید داشته باشد؟
این به نوع نگاه و دید عکاس ربط دارد، اینکه عکاس چقدر موضوع را می‌شناسد، چقدر زمان را دریافت می‌کند و چقدر آدم زمانه خودش است. به نظرم عکس‌هایی که ژیل پرس عکاس فرانسوی از انقلاب ایران گرفت، یک تحلیل است و عکس‌هایی که کاوه گلستان، بهمن جلالی و همه کسانی که در ایران بودند و عکاسی کردند تحلیلی دیگر است، ولو اینکه ژیل پرس یک عکاس بین‌المللی بود و عکس‌های خیلی خوبی هم از انقلاب ایران گرفت و عکس‌های خبری هم بود. به نظرم آن شناخت باعث می‌شود که ما در طی زمان، ارتباط‌مان را با عکس از دست ندهیم و این بسته به نگرش و شناخت عکاس از منطقه‌ای‌ است که از آن عکاسی می‌کند، مثل انقلاب، واقعه بزرگی که هم عکاسی و هم جامعه ما را تغییر داد. نمونه آن، آثار هانری کارتیه برسون است که آثار عکاسی وی، خبری و با ارزش‌اند، یا مثل دون مک کالین، عکاس فتوژورنالیست که عکس‌هایی که از چین یا ویتنام می‌گیرد تنها عکس‌هایی از جنگ نیستند بلکه عکس‌هایی‌اند که انسان از نگاه یک واقعه به جریان می‌نگرد. شما عکس‌های او را که می‌بینید به روشنی متوجه می‌شوید که عکس همچنان حضور دارد و با شما گفت‌وگو می‌کند. در واقع زمان، آن را قدیمی نمی‌کند و خیلی از عکس‌ها این‌طور هستند. به نظر من در سالیان اخیر در تمام دنیا، خیلی پیشرفت در خصوص این موضوع صورت گرفته، با این وجود، فکر می‌کنم یکی از مشکلات آن، سطحی‌بودن این ماجراست.
به هانری کارتیه برسون اشاره کردید، وی چه تاثیرگذاری مشخصی در جریان‌سازی عکس‌های خبری داشت؟
به نظر من وی یک استثناست، چون برسون در دهه‌های 50 و 60میلادی با چاپ کتاب لحظه‌ قطعی، نگاه بسیار ژرف خود به انسان و احساسات او و در واقع آن چیزی را که عکاسی می‌تواند ارائه دهد، بیان می‌کند. به نظر من به همین خاطر است که برسون و رابرت فرانک به عکاسی الگو دادند. من فکر می‌کنم همه ما تحت تاثیر مجموعه آمریکایی‌ها اثر فرانک و لحظه قطعی هانری کارتیه برسون هستیم. با این وجود فکر می‌کنم موضوع برسون از دیگران کاملا جداست، چون خیلی تلاش کرد به عکاسی به شکل دیگری نگاه کند، لذا نگاهش جهانی شد. برسون در کشور ما خیلی طرفدار داشت و حتی زمانی که ما در ایران از برسون عبور کردیم، همچنان کشور به شدت تحت‌الشعاع وی قرار گرفت. به نظر من عکاس فتوژورنالیستی مثل او توانست از حالت واقع‌گرایی، تعریف جدیدی ارائه کند و این خیلی مهم است.
عباس عطار و کاوه گلستان چقدر در زمینه عکاسی خبری در ایران جریان‌ساز بودند؟
عباس عطار عکاس بسیار مهمی بود. هما‌ن‌طور که می‌دانید تحصیلاتش هم به گونه‌ای بود که با جامعه در ارتباط بود و تاثیرگذار، چون توانست وقایع تاریخی ما از جمله انقلاب اسلامی را با تحلیلی شخصی عکاسی کند و می‌دانید که عضو مگنوم هم شد، ولی در ایران فکر می‌کنم خیلی به اندازه کاوه گلستان تاثیرگذاری نداشت. ما نسلی بودیم که از این دست عکاسان تاثیر گرفتیم، ولی فکر می‌کنم در عکاسی فتوژورنالیسم، کاوه گلستان بیشترین تاثیر را در جریان‌سازی عکاسی خبری در ایران گذاشت. بعد از دوم خرداد، اتفاقاتی که در جامعه فتوژورنالیسم ایران رخ داد بسیار مثال‌زدنی است. در واقع ما در دوره بعد از دوم خرداد و انتشار روزنامه‌های زیاد و جدید، شاهد آن بودیم که عکاسی فتوژورنالیسم، بهار و شکوفایی خاصی را تجربه کرد و ما اولین بار در آن دوره دیدیم که در حوزه فتوژورنالیسم داریم به سمتی که پختگی خوبی هم داشت حرکت می‌کنیم. در آن دوره عکس‌ها اکثرا کپشن داشتند، دارای نوشته بودند و خیلی از عکاسان آزاد بودند که بتوانند عکس‌های خود را چاپ کنند، شکل عکس‌ها خیلی خوب بود، در نوشته‌ها گم نمی‌شد و به نظر من کاوه گلستان در این نوگرایی خیلی تاثیر داشت و خیلی هم دغدغه‌مند بود. به نظر من کاوه گلستان فردی بود که رشد عکاسی در این بخش به شدت برایش مهم بود و خیلی برای نیل به این هدف تلاش کرد. در کنارش هم بهمن جلالی که در دانشگاه بود و هم در دانشگاه و خیلی جاها حامی عکاسان جوان بود، تاثیرگذاری‌های بسیاری داشت.
فاصله ما با عکاسی خبری روز دنیا کجاست؟
من فکر می‌کنم ما در سال‌های اخیر، رشد خیلی خوبی در عکاسی خبری داشته‌ایم، یعنی عکاسانی که الان دارند عکس تولید می‌کنند، عکس‌های بسیار پخته‌تری دارند و به نظرم با وجود همه محدودیت‎‌هایی که برایشان گذاشته شده ما تازه داریم نگاه یک عکاس را با یک عکاس دیگر در فتوژورنالیسم تفاوت می‌دهیم. متاسفانه چهره عکاس در خبرگزاری‌های رایج اصلا منعکس‌کننده شخصیت اصلی و واقعی خود عکاس نیست و ما در معدود عکس‌های موجود می‌بینیم شخصیت عکاس در عکس گنجانده شده باشد. این معضل هم دلایل زیادی دارد، مثل دبیر سرویس‌ها، سیاست‌گذاری رسانه‌ای که عکس‌ها را منتشر می‌کند و انتخاب‌ها. ولی اگر به نسبت رشد هم حساب کنید می‌بینید که ما الان نمونه خانم توکلیان را داریم که عضو مگنوم است، عباس کوثری و خیلی‌های دیگر. این تعداد از نسلی هستند که آقای جلالی و گلستان به راه انداختند. همان‌طور که عرض کردم شرایط فتوژورنالیسم به نسبت قبل بسیار بهتر شده است و دلیلش را هم این می‌دانم که عکاسی فتوژورنالیسم وارد جریان آکادمیک شد. به عبارت دیگر، نسل جدید بسیاری از عکاسانی که امروز کار می کنند با ابعاد آکادمیک فتوژورنالیسم هم آشنا شده‌اند. خیلی از این عکاسان تحصیل کرده‌اند و خیلی هم در ارتباط مستقیم با محیط‌های آکادمیک بوده‌اند، در حالی که ما این ویژگی را در گذشته‌ نداشتیم.