روزنامه همدلی
1398/05/14
نگاهی به ابزار بیداری تاریخی ایرانیان ادبیات فارسی در عصر مشروطه
ادبیات مشروطه اهمیت آزادی و قانون را برای مردم آشکار ساختهمدلی| انقلاب مشروطیت یکی از حوادث مهم و بینظیر تاریخ ایران است و باید علل و عوامل آن را در ریشههای اجتماعی و مخصوصا اقتصادی و سیاسی آن جستوجو کرد. در ایران نیز توده ملت را فشار استبداد و نبودن مساوات اجتماعی و اقتصادی به جان آورده بود. اکثریت مردم ایران چون بردگان مطیع بوده و زندگی برای آنها به صورت بار سنگین و تحملناپذیری درآمده بود. بدین طریق عوامل و ریشههای انقلاب در بطن جامعه ایرانی رشد کرده بود.
آنچه توده مردم ایران را تکان میداد آگاهی بود و این ادبیات آن زمان بود که مردم را از اوضاع تاسفآورشان آگاه کرد. چون نویسندگان و گویندگان آزادیخواه، آنان را متوجه بدبختی و ذلتی که در آن غوطهور بودند نمودند، ایشان از خواب غفلت بیدار شدند و به کوشش پرداختند تا راه نجاتی پیش آید و کوشش همان انقلاب بود. تودهها برخاستند و جهت نایل شدن به مرام خویش که آزاد شدن از قید استبداد و کسب حقوق اجتماعی بود با دشمنان مبارزه کردند و قربانیها دادند تا پیروز شدند. آنان آرزومند بودند که با دل و جان برای واژگون کردن حکومت استبداد و کسب آزادی کوشش میکردند و از هیچ ایثار و فداکاری باک نداشتند. آنچه توده مردم را به جوش آورده بود و هیچ چیز جز تشکیل حکومت مشروطه آنها را قانع نمیکرد نویدی بود که آزادیخواهان برای نجات و رهایی از پنجههای ظلم و استبداد و فقر و افلاس به ایشان داده بودند.
ادبیات مشروطه این وظیفه را به نحو احسن ایفا کرد و با شیوه خاص، اهمیت آزادی و قانون را برای ملت تشریح میکرد و برای حصول، آنها را به کوشش وسعی وادار میکرد. این دامنزنی ادبیات به آتش قیام علیه حکومت پر فشار و ستمکار، زمینه را برای شعلهور شدن انقلاب مهیا ساخت. بدین طریق ادبیات این زمان یکی از عوامل بسیار مهم بیداری و القای روح فداکاری در پیکار آزادی به شمار میرود.
کتب و تالیفهای انقلابی از قبیل سرگذشت حاجی بابای اصفهانی، سیاحتنامه ابراهیم بیگ، آثار آخوندزاده و عبدالرحیم طالبوف، رسالههای ملکم و امثال آنها در اساس و پیریزی نهضت آزادیخواهی تاثیر عمیقی داشتهاند. جراید آن دوره نیز در فعالیت و کوشش مردم برای مبارزه نقش مهمی اجرا کردهاند. روزنامههای آن زمان منادی شکایتها و مظهر عدم رضایت و نفرت عامه از حکومت استبدادی به شمار میرفتند. نقشی را که روزنامههایی مانند قانون، اختر، حبلالمتین، ثریا، پرورش و غیره در این نهضت ایفا کردند شگفتانگیز است و میتوان گفت که بدون مبارزه و پیکار مطبوعات، جنبش توده مردم یا به وجود نمیآمد و یا به کلی از حرکت خویش و نتیجه سودمندش باز میماند.
اشعار و تصنیفهای وطنی و مقالههای مهیج مربوط به وطنخواهی که در مطبوعات به چاپ میرسید، افکار مردم را متوجه آزادی و بیرون رفتن از یوغ استبداد میکرد. بدین وسیله فکر تحول و انقلاب که متکی به اصول قانون وحقوق ملی بود در میان مردم پیدا شد و ملت را برای قیام مستعد نمود. این نوع ادبیات اگرچه از لحاظ کمیت بسیار نبود ولی از نظر کیفیت موثرترین عامل انقلاب مشروطیت به شمار میرفت.
مشروطیت ایران نه تنها یک انقلاب سیاسی است، بلکه انقلابی ادبی نیز به شمار میرود. بر اثر انقلاب مشروطیت در ادبیات این عصر انقلابی عظیم و سریع به وجود آمد که طرز تحریر و شیوه شعر را تغییر داد. اما در مورد محتوای مشروطه باید به طور عمده گفت هر آن چیزی که برای طبقه بورژوازی انقلابی مطرح است محتوای این ادبیات را تشکیل میدهد. این محتوا در همه زمینهها رنگ بورژوایی دارد. از نظامهای حکومتی گرفته تا اخلاق و فلسفههای انسانی و سایر وجوه مناسبتهای اجتماعی، وطن و ناسیونالیسم، ترقی و دانشپژوهی، مساوات و برابری، قانونخواهی و قیام بر ضد ستم، آزادی و دموکراسی اجتماعی. اینها همه مضامین جاری این ادبیات بودند.
آثار نویسندگان و گویندگان این دوره مظهر افکار، مضامین و اصطلاحهای نو در بیداری و آشنا ساختن مردم با مفهوم آزادی و انتقاد از روش حکومت استبدادی و خیانت اولیای امور و رسیدگی و تفکر به مسایل مهم اجتماعی و اقنتصادی محسوب میشود. بدین طریق ادبیات دارای موضوعهای جدید میشود.
از موضوعهای تازهای که داخل ادبیات شد افکار آزادیخواهانه و عقاید اجتماعی و سیاسی و فکر تساوی حقوق سیاسی و مسئله آزادی افکار و حریت مطبوعات و احساسهای وطنپرستانه است که الحق در نظم و نثر جلوه خاصی نمود و شعرای توانا، خوش قریحه و نویسندگان قابل ظهوری را به جامعه کرده است.
موضوع اصلی ادبیات مشروطیت بیشتر یا میهنپرستی است یا انتقاد اجتماعی و این مطلب بیشتر در شعر ایرج و بهار دیده میشود. بهار از لحاظ میهنپرستی و ایرج به عنوان منتقد اوضاع اجتماعی. مطالب دیگر ادبیات مشروطه مسائلی است از قبیل: آزادی، وطن، زن و پیشرفتهای غرب. سخن از آزادی با مشروطیت شروع میشود. قبل از مشروطه، مفهوم آزادی به معنای دموکراسی غربی به هیچ وجه وجود نداشت. آزادی به معنای دموکراسی غربی با مشروطیت آغاز میشود و شعر این دوره پر از کلمه آزادی است. بهترین و زیباترین ستایشها از آزادی و مفهوم وطن در آثار بهار وجود دارد. وی بهترین مدیحهسرای آزادی و وطن است.
یکی دیگر از ویژگیهای موضوعی شعر این دوره ظهور ادبیات کارگری است. از نخستین سالهای ظهور فکر مشروطهخواهی، ادبیات کارگری در شعر ایران وارد شد. روزنامههای آن دوره به زبان بسیار ساده به تحلیل مفهوم استثمار و طبقه بهرهکش و به بازگو کردن مسائل طبقه رنجبر و زحمتکش پرداختند. شاعرانی مثل ایرج میرزا، عشقی، عارف میرزا، ابوالقاسم لاهوتی و فرخی یزدی اشعاری در مورد مسائل کارگری سرودند. اشعار لاهوتی و فرخی بهترین نمونه ادبیات کارگری دوره مشروطیت را تشکیل میدهد.
مساله دیگری که در ادبیات مشروطیت بروز میکند و بیسابقه است، مساله آزادی زن و تعلیم و تربیت اوست. بحث بر مساله سوادآموزی و آزادی زن به عنوان یک مساله اجتماعی با مشروطیت آغاز میشود و یکی از موضوعهای اصلی شعر این دوره را تشکیل میدهد. مسائلی که در مورد زن در شعر ایرج و بهار و پروین آمده پیش از آن نبوده است و در ادبیات قبل از آن انعکاس نداشته است.
زبان شعر مشروطه در گروهی از شاعران مثل سیداشرف نسیم شمال، عارف قزوینی و عشقی اندک اندک به زبان کوچه نزدیک میشود. زبان شعر مشروطیت واژگان اروپایی را هم به تدریج به خودش راه میدهد، البته بعضیها راه افراط را میپیمایند و بیآنکه نیازی به آن داشته باشند در شعر میگنجانند، لیکن بعضیها هم آن را با اعتدال به کار میبرند.
تخیل شعر مشروطیت جز در یکی دو نفر مانند عشقی و ایرج میرزا اصلا تغییر نکرده. قالب و فرم شعر مشروطه از فرمهای سنتی کلاسیک بیش و کم فاصله میگیرد و گویندگانی مانند سیداشرف و عارف قزوینی در فرم بیش و کم دست بردهاند و فرم و قالب شعر مشروطه تا حدودی متفاوت از شعر قبل از مشروطه است.
در ادبیات مشروطیت یک تحول دیگر هم به وجود آمد و آن اینکه ادب منثور و منظوم که تا آن زمان منحصر به مجامع اشرافی و درباری و یا محافل تصوفی و علمی بود از آن دایرههای محدود و محصور پای بیرون نهاد و به میان عامه راه جست و آزادی بیان و قلم به همه طبقهها، حق بروز قریحه و طبعآزمایی و تبادل آرا اعطا کرد و این امور موجب شد که زبان ادبی که تا آن روزگار تحت تاثیر گذشتگان و دور از بیان حوایج عمومی و افکار و نظریههای تازه بود دچار تحول شود و تغییرهای تازهای را تحمل کند. در نتیجه این تحولها، افکار سیاسی و اجتماعی در ادبیات راه مییافت و زبان عامیانه با زبان خاص ادب فارسی همعنان شد. این مطالب چون برای استفاده عامه مردم گفته میشد ناچار باید به اسلوب سادهتری بیان گردد تا به زبان عموم نزدیک شود.
تحول دیگر که در ادبیات این عصر رونما شد باختن رنگ انقلابی و تند خویش و آرامش نسبی آن بود. فردای روز انقلاب، آرامشی نسبی جایگزین روزهای پرشور انقلاب شد. از طرف دیگر وضع جدید، موجب ارتباط بیشتر با کشورهای اروپایی و اقتباس افکار اجتماعی شد. ورود بلامانع کتب نویسندگان و شاعران غربی و ترجمه آنها این تماس را بیشتر و سادهتر کرد و در نتیجه به جای مبارزههای سیاسی، دامنه مبارزههای ادبی گسترش یافت. کم کم آن مضامین تند سیاسی و وطنی جای خود را به مضامین انتقادی و اجتماعی داد. انتقاد از دستگاه حکومت جدید و روش اولیای امور، توجه به حال رقتبار کارگران، نگرانی از اوضاع اسفبار زنان و تقبیح خرافهها و اوهامپرستی به نحو آشکاری در ادبیات این زمان پدیدار شد و گویندگان و نویسندگان منورالفکر به تشویق و تحریک عامه مردم برای احقاق حقوق حقه خود پرداختند و با کوششهای مداوم خود در این راه توانستند ادبیات زنده و جاویدی را به وجود بیاورند. تاریخ ادبیات ما در هفتاد سال اخیر مظهر شور و شوق ملتی است که میخواهد زنده بماند و میکوشد که به دیگران برسد و عقبماندگیهای خود را جبران کند. سوز و درد عقبماندگی که گاهی به امید و گاهی با نومیدی آمیخته در سراسر آثار ادبی این دوره دیده میشود. این هفتاد سال ملت ایران از کوشش باز نایستاده اما اغلب به زور او را از پیشرفت باز داشتهاند. ملت ایران در این سالها با عدم وسایل مجبور بوده است که با استبداد داخلی و نفوذ قوی و شدید استعمار خارجی که گاهی به دست حکومت فاسد و دست نشانده و گاهی به تحریک تعصبهای خرافی سدهای بزرگ در مقابل شوق ترقی او ایجاد میکردند مبارزه میکند. یکی از تحولهای دیگر ادبیات این عصر برتری نظم بر نثر است. در این دوره بر خلاف دوره صدر انقلاب، شعر بر آثار مدون نثری رجحان و تفوق دارد. در عصر بعد از انقلاب جز چند رساله کوچک و بیاهمیت کتابی جامع و مفید نوشته نشده و تمام ادبیات این زمان غیر از مطبوعات به صورت شعر و دیوانها دیده میشود. ناگفته نماند که علت کمی کتب منثور در این زمان پیشرفت فوقالعاده مطبوعات و جراید است. تجدید حیات سیاسی در انقلاب باعث شد که تعداد مطبوعات و روزنامهها اضافه شود و در اثر این توسعه، نویسندگان میکوشیدند که افکار خود را به جای کتب در صورت مقالهها در جراید برای عموم مردم و توده زحمتکش بیان کنند. در نتیجه تحولهای عظیم اجتماعی در ادبیات ایران، خاصه نثر فارسی، تحولهای سریع و شگرفی به وجود آمد. روش نثرنویسی از گذشته خود بیرون آمد و تحول یافت. با ارتباط مستقیم ایران و اروپا انتشار تمدن اروپایی در ایران، مسافرتهای ناصرالدین شاه و رجال ایرانی به فرنگستان و نوشتن سفرنامهها، رفتن محصلین برای تحصیل علوم جدید، ایجاد روزنامهها و مطبوعات و سرانجام پیدایش فکر آزادی و مشروطهطلبی، افکار تازهای در نثر به میان آمد. از طرف دیگر ترجمه آثار نویسندگان مغرب زمین در سبک نگارش نویسندگان ایران موثر واقع شد و مغلقنویسی، حاشیهنویسی و اطناب را که در دوره قاجاریه به شدت رایج بود، اندک اندک از میان برد. زبان نثر ساده شد و لهجه نویسندگان به لهجه تخاطب نزدیک شد. تحت تاثیر ادبیات اروپایی، بحثهای اجتماعی و انتقادهای سیاسی و مانند آنها در زبان فارسی معمول شد و نثر فارسی به جای روش تمجید پیشین خود از طبقههای صاحب امتیاز، در خدمت طبقههای زحمتکش قرار گرفت. این سیر تحول نه تنها به تغییر سبک نویسندگی و شیوه بیان محدود نماند بلکه در صورت و شکل انواع نثر هم تاثیر گذاشت. به علت ورود مضامین و مطالب جدید، انوار تازهای اقتباس و اختیار شد.
ستایش از آزادی، قانونخواهی، استبدادستیزی، خواست آزادی قلم و بیان و تشکیل پارلمان، استقرار حکومت مشروطه و... مفاهیم نوینی هستند که بخش عظیمی از درونمایههای شعر مشروطه را به خود اختصاص داده است. دو واژه آزادی و استبداد واژههایی هستند که صور متعدد خیال را در شعر این دوره برانگیختهاند. اگرچه حدود مفاهیم این واژهها در اندیشه شاعران این دوره همیشه همسان و همانند نبوده است اما جز در پارهای موارد، لفظ آزادی در شعر مشروطه عمدتا مترادف است با آنچه که در نظام سیاسی دموکراسی غربی در قرن نوزدهم مطرح بوده است.
از میان شاعران برجسته و معروف عصر مشروطه، نخستین شاعری که از آزادی در مفهوم جدید به جد سخن گفته است ادیبالممالک فراهانی است. البته این سخن بدان معنا نیست که پیش از او دیگر مشروطهخواهان از آزادی وطن در معنای جدید آن سخن نگفته باشند.
آزادی در این دوره بیشتر مترادف است با مفهوم حاکمیت قانون در معنای غربی آن و گاه به معنای استقلال سیاسی کشور به کار میرود، چنانکه در شعر بهار. با این همه چه در ذهن بهار و چه در ذهن فرخی با همه تفاوتهایی که در دیدگاههایشان وجود دارد، موجد و مقدم آزادی، قانون است و استقرار آزادی فقط توسط قانون امکانپذیر است.
برداشت اینان از حاکمیت قانون یا آزادی گاه همان چیزی است که عمدتا در قانون اساسی فرانسه آمده است و متضمن مفاهیمی است چون آزادی قلم، بیان، احزاب، تساوی آحاد ملت در برابر قانون اساسی، حق حاکمیت ملی و پارلمانتاریسم که همه این عناصر تشکیلدهنده نظام مشروطیت هستند. به همین جهت شعر این دوره آزادی را در تمام جلوههای اجتماعی و سیاسی آن مورد ستایش قرار میدهد و آبادی کشور و وطن را در سایه آزادی ملت و قانون امکانپذیر میداند.
از مفاهیم دیگر آزادی در شعر این دوره که باز مربوط میشود به همان نوع تلقی از آزادی که در دموکراسی غربی مطرح بوده است مسئله حجاب و آزادی زن است که به طرز گستردهای در شعر این دوره انعکاس یافته است. این موضوع از چند جهت شایسته بررسی است. نخست از جنبه تعلیم و تربیت زن و این اعتقاد که زن باید همانند مرد به طور آزادانه از امکان تحصیل و آموزش برخوردار باشد. دیگر، مسئله حقوق سیاسی و اجتماعی زن است در تعیین سرنوشت خویش اما عمده کردن مسئله حجاب به عنوان مهمترین عامل عقبماندگی زنان موضوعی است که نوعی سادهنگری را در نگرش بسیاری از شاعران این دوره نسبت به مسائل پیچیده اجتماعی نشان میدهد چرا که در اصل علت سیهروزی زنان شرایط نابسامان اجتماعی است.
با این همه، اشرف، فرخی و ادیبالممالک با مسئله حجاب برخورد خاصی داشتهاند و مثل عشقی، عارف و ایرج، حجاب را به عنوان مهمترین عامل عقبماندگی زنان جامعه معرفی کردهاند. فیالمثل اشرف با آنکه یکی از مدافعان سرسخت حقوق زنان و تحصیل و آموزش آنان بود و به همین جهت مورد اعتراض هم واقع میشده است در برخورد با حجاب، راه افراط و تفریط را نپیموده است. ایرج در میان مضامین اجتماعی دوره مشروطه به آزادی و تربیت زنان ایران توجهی بایسته کرده است. وی این مضمون را در پارهای اشعار «عارفنامه» خود پرورانده که هجویهای است علیه شاعر معروف معاصر عارف قزوینی. گو اینکه پرداخت این موضوع با نهایت سلیقه هنری برگزار نشده ولی لحظههایی وجود دارد که کلام او نهایت صمیمیت را القا کرده است.
درونمایههای شعر مشروطه در قیاس با دوره قبل، مسائلی است از قبیل: آزادی، وطن، زن، غرب و انتقادهای اجتماعی و تا حد زیادی دوری از نفوذ دین، فقدان تصوف و باز هم کلیت معشوق در آثار غنایی. البته شعر غنایی به معنای شعر عاشقانه نرم طبیعی ادبیات مشروطه نیست.
شعر مشروطه همواره در بند تقابل دوتایی آزادی و بندگی است. قاعدهبندی جامعه و مناسبتهای آن با قانون و تلاش خستگیناپذیر در راه دستیابی بدان از اهم وجوه شعر مشروطه است. هنگامی که نهضت مشروطه سازماندهی قدرت را بر پایه خرد پیش میکشد جامعه عملا به دو نیمه میشود: قدرتمداران و قانونخواهان. کشاکش از اینجا آغاز میشود. جامعه به بیقراری میافتد: بیقراری برقراری نظم و قانون در اندامهای بد قوارهاش. این اندامهای بد قواره حاصل زاد و ولد نظام پسرونده قاجاری است که منشا در آرا و سلایق عهد سلجوقی دارد یعنی ایل و دیوان که از مواثیق و قواعد کهن مملکتداری در بستر تاریخی ایران است. این نظام در سده نوزدهم که همه چیز در حال دگرگونی است از راهیابی به مقصدی روشن و نو در جامعه ایران و جهان متحول آن روزگار باز میماند چون بوی کهنگی میدهد و متولیانی دارد دراز نفس که از برای حفظ ایل و تبار و موقعیت خود سرانه خویش، خودی و غیر خودی نمیشناسند. در طرف دیگر جبهه، نوکران ناسپاس نمکنشناس صف میکشند با موجی از اشتیاق رهایی از این بند دیرینه سال. کنش و واکنش حصول آزادی و حفظ استبداد در این دو جبهه شکل میبندد و در شعر مشروطه سر ریز میشود. این کشاکش وجوهی دارد و سمت و سویی: ستیز با ستم ستمگران و استبدادخویان، جانبداری از فقرا و ضعفا و رنجبران و مآلا کینخواهی از ناحسابیها، خودکامگیها و بی قانونیها، تلنگر بر خفتگان و خفه شدگان آزرده، رهایی از جهل و خرافهها و چشم بستگیها، تاخت و توبیخ خائنان و مجرمان وطن و نودولتان گاهی بیدانشان، اسطورهزدایی از کلاش و پردهدری ریب و ریا و سالوس زهد فروشان و غارتگران غله و گله و غنم و حشم و غیره و غیره، این همه با هم در کشاکش رویاروییها پا سبک میکند و شعر مشروطه را میآکند. شعر مشروطه برای هر کلام از این دست، صد کلام دارد و یک بند بد نامگیها و سیاهنامگیها را زیر پایش نعش میکند و دنیایی میسازد آکنده از بیپروایی و آزادگی، بلند نظرانه و فراخ مشربانه.
هنگامی که ملت ایران کار خودش را انجام میدهد و محمدعلی شاه و اعیان و انصارش را در هم میپیچد شعر و صدای بهار ترنمی دیگر مییابد. عارف، محمدعلیشاه و یارانش را به طعنه میگیرد و بر فراز آنها خنده میزند و چاره را در انقلاب و خونریزی بیحساب میداند، آن هم درست پس پشت مشروطه که خونها و شهیدان زیادی روی دست مردم گذاشته بود. قدر و قیمت آزادی نزد فرخی یزدی از نوع دیگرست و حتی نام آن را روحبخش جهان مینامد و بدان قسم یاد میکند.
فرخی را باید به حق شاعر آزادی نامید. تهنشین فکری و همیشگی او آزادی است و ستیز با استبداد. با سرکشی و قدی و بیپروایی، آزادی را فریاد میکشد و این درست در دهه دوم نهضت مشروطیت است که آن آزادی مفروض در قوانین دوره نخست مشروطه به تدریج به بند کشیده میشود. فرخی که سختیها و تلخیهای زندگی او حد و حسابی ندارد در صحبت از آزادی به هیچ وجه لاف نمیزند و گزاف نمیبافد و آزادی ورد زبان و دوست گرمابه و گلستانش است و آن را به هیچ جیفه و مقام دنیا نمیفروشد. او برای حصول آزادی، یکدلی و همرایی مردم را میطلبد.
سایر اخبار این روزنامه
گزارش همدلی از آسیب شناسی ادبیات در رسانه ملی تلویزیون در تسخیرلمپنها
عبدالرسول فروتن در گفتوگو با همدلی: برخی شاعران مشروطه حکومتی شدند
«همدلی» از خروج سرمایهها به دلیل وضعیت ناامن اقتصادی و ناامیدی از چشمانداز اقتصاد گزارش میدهد
دیگر کسی از تیترهای مغرضانه «وطن امروز» عصبانی نمیشود جای خالی فحشنامه
نگاهی به ابزار بیداری تاریخی ایرانیان ادبیات فارسی در عصر مشروطه
مساله ما همچنان مشروطیت است
از مشروطیت تا دوم خرداد
گفتوگوی «همدلی» با دکتر صادق زیباکلام به مناسبت یکصد و سیزدهمین سالگرد امضای فرمان مشروطیت
ولیالله شجاعپوریان مطبوعات عامل بیداری ایرانیان در جنبش مشروطه
با رای دیوان عدالت اداری پلیس راهور ملزم شد صدور گواهینامه رانندگی موتورسیکلت برای زنان
ولیالله شجاعپوریان مطبوعات عامل بیداری ایرانیان در جنبش مشروطه
مساله ما همچنان مشروطیت است
با رای دیوان عدالت اداری پلیس راهور ملزم شد صدور گواهینامه رانندگی موتورسیکلت برای زنان
تحریمهای چندوجهی