مقاومت منطقی یعنی برجام و دیپلماسی پویا




احسان بداغی


خبرنگار پارلمانی
آیا در داخل اقتضائات سیاست‌ورزی در دوره جنگ اقتصادی رعایت می‌شود؟ این سؤالی است که پاسخ اکبر ترکان به آن منفی است. مشاور پیشین رئیس‌جمهوری در گفت‌و‌گو با «ایران» بر چهار نکته تأکید دارد؛ اول اینکه سیاست مقاومت اقتضائات و آثاری دارد که باید آن را پذیرفت. به این معنا که نمی‌توان هم مطالبه مقاومت داشت و هم رشد اقتصادی بالا. نکته دیگر مورد اشاره او این است که اتفاقاً بر خلاف مواضع مخالفان دولت، وجود برجام و دیپلماسی تنش زدایی در دولت یازدهم به نفع شرایط امروز کشور شده و اگر آن عوامل نبودند اکنون با مشکلاتی به مراتب پیچیده‌تر مواجه می‌شدیم. مسأله سوم مورد اشاره ترکان هم جایی است که تأکید می‌کند عملکرد دولت فقط بخشی از عوامل پدید آوردنده شرایط امروز است. چه اینکه همین دولت در شرایط متفاوت سال‌های 92 تا 96 رشد اقتصادی منفی را به مثبت 5 درصد رساند و تورم را از بالای 40 درصد به 8 درصد کاهش داد. اما خلاصه نتیجه‌گیری او به‌عنوان نکته چهارم تحلیلش این است که سیاست‌ورزی تقابلی، افزایش انتظارات و انتقادات از دولت و افزایش حجم مطالبات عمومی همزمان با مقاومت اقتصادی در جامعه، سیاستی نیست که با شرایط جنگ اقتصادی همخوانی داشته باشد.
٭٭٭
آیا ما در مجموعه کشور اقتضائات، ضروریات و لوازم سیاست‌ورزی در دوره مقاومت و جنگ اقتصادی را پذیرفته و درک کرده‌ایم یا خیر؟ به عبارتی برآیند مجموعه رفتارهای سیاسی ما در داخل چقدر همراستا با الزامات مقاومت در دوره جنگ اقتصادی است؟
برای پاسخ به این سؤال باید مروری کنیم به دوره اخیر، حوادث را ببینیم تا بتوانیم دقیق‌تر روی موضوع قضاوت کنیم. در واقع تا پایان سال 96 اوضاع اقتصادی کشور تحت کنترل بود و ما داشتیم روندی امیدوارکننده را پیش می‌رفتیم. یعنی قیمت ارز و تورم در کنترل عمومی بود و با توجه به فضایی که برای جذب سرمایه‌گذاری خارجی در اثر برجام وجود داشت ما افق روشنی برای خروج از رکود داشتیم. از انتهای 96 و ابتدای 97 ورق برگشت. یک عامل آن خروج امریکا از برجام بود. این خروج بدان معنا بود که اقتصادی با اندازه ایالات متحده که یک سوم کل اقتصاد دنیا و دو سوم قدرت ارزی بانک‌های مرکزی در تمام دنیا را در اختیار دارد به جنگ اقتصادی با اندازه ایران آمده است. ببینید این قدرت امریکا در اقتصاد است و یک واقعیت در دنیای امروز است که حتی اروپا با تمام توانی که دارد هم برای کارهایی که می‌خواهد بکند، ملاحظات حجم این قدرت اقتصادی را لحاظ می‌کند. قدرت‌های دیگر دنیا مثل چین و ژاپن و غیره هم به همین شکل هستند. پس ما وارد جنگ اقتصادی با قدرتی شده‌ایم که در زمین واقعی مناسبات دنیا قدرت اصلی تعیین‌کننده را دارد و این واقعیت را اگر در داخل زیر برخی شعارها پنهان کنیم دچار خطا شده‌ایم.
یعنی می‌گویید باید راهبردی غیر از مقاومت در این شرایط اتخاذ کرد؟
نه به هیچ وجه. من می‌گویم مقاومت فعلاً راهبرد منطقی است به شرطی که متکی به شعار نباشد بلکه متکی به تاکتیک‌های واقع‌گرایانه و درک و فهم واقعیت باشد و قدرت اقتصادی امریکا امروز یک واقعیت است. این واقعیت نباید ما را بترساند اما ما هم به بهانه انقلابی‌گری اگر به نفی این واقعیت روی بیاوریم معنایش این است که داریم معادله‌ای غیرواقعی برای مقاومت طراحی می‌کنیم و مقاومت یا هر کار دیگری بر اساس معادلات غیرواقعی اگر منجر به شکست نشود، منجر به موفقیت هم نخواهد شد. بنابراین مقاومت مؤثر و نتیجه بخش حاصل داشتن دید واقعی به صحنه معادلات و توان طرف‌های درگیر است. در همین جنگ اقتصادی با ایران ما شاهد هستیم که اگر چه بسیاری از کشورها با ایالات متحده امریکا همراهی نکرده‌اند اما به‌دلیل قدرت فائقه اقتصادی این کشور، بازیگرانی که مخالف فشار بر ایران هستند وارد فاز انفعال شده‌اند. حتی دوستان نزدیکی مانند روسیه، چین یا کشوری مانند عراق که امنیت خود را مدیون ماست. واقعیت این است که ما مانند همان دوران جنگ تحمیلی در این جنگ اقتصادی هم تنها هستیم. با این تفاوت که آن زمان تمام قدرت‌ها به عراق کمک می‌کردند اما الان این قدرت‌ها در بهترین حالت منفعل هستند. یعنی جایی با امریکا بالاجبار همراهی می‌کنند و جایی هم نقش بی‌طرف می‌گیرند، اما طرف ما نیستند.
این یعنی وضعیت ما نسبت به دوران جنگ تحمیلی بهتر است یا بدتر؟ به عبارتی ما شرایط سخت‌تری داریم یا نه؟
شرایط سخت‌تر است. تحریمی که انجام شده بسیار پیچیده‌تر است. شرایط منطقه از تنش به مراتب بیشتری برخوردار است. امکان تجارت ما به سمتی می‌رود که بسته‌تر از دوران جنگ تحمیلی بشود و مهمتر از همه اینها در داخل هم فرسنگ‌ها با شرایط پشتیبانی از جنگ اقتصادی فاصله داریم. هم جامعه به لحاظ روانی به دلایل مختلفی همراهی ندارد و هم در سطح سیاسی چندپارگی و اختلاف شدید داریم و بدترین چیز این است که نهادهای رسمی حاکمیتی که باید نقش ملی ایفا کنند در این شرایط دچار یک تقابل و رودررویی شده‌اند. صدا و سیما علیه دولت فیلم می‌سازد و واقعیت را تحریف می‌کند. تریبون‌های ملی ما علیه دولت عمل می‌کنند. مجلس علی رغم اطلاع از وضعیت کشور در حال افزایش بی‌رویه مطالبات عمومی است. بخش‌های اقتصادی دستگاه‌های مختلف نه تنها با سیاست‌های ملی همراستا نمی‌شوند بلکه یک نزاع پنهان دارند و در چنین شرایطی اداره یک جنگ اقتصادی بسیار سخت و پر هزینه خواهد بود. در واقع بحث همان سؤال اول شماست که ما الزامات سیاست‌ورزی و اقدام در دوره جنگ اقتصادی در داخل را به هیچ عنوان رعایت نمی‌کنیم و همین حس از سطح بخشی از حاکمیت به کف جامعه هم تزریق می‌شود.
منظور شما چیست؟ یعنی معتقدید عدم همراهی عمومی جامعه یا عدم ایجاد احساس شرایط خاص در کف جامعه محصول یک سیاست در بالادست قدرت است؟
جامعه شرایط خاص را درک کرده اما مسأله‌اش این است که می‌گوید این شرایط خاص فقط برای من است و حاضران در قدرت شرایط عادی دارند و این یعنی یک شکاف سیاسی خطرناک بین جامعه و حکومت. متأسفانه بخشی از نیروهای حاضر در حاکمیت و سیاست اینگونه القا می‌کند که همان‌طور که در دوره عادی زندگی می‌کردند در این دوره هم باید همان‌طور زندگی کنند. اتفاقاً اینها همان بخشی هستند که بیش از دیگران بر سیاست مقاومت و بر مذاکره حتی در دوره برجام تأکید داشتند. خب مقاومت که در این شرایط سیاست درستی هم هست، اقتضائاتی دارد. شما نمی‌توانید هم مطالبه مقاومت داشته باشید و هم برخی مطالبات اقتصادی را. مقاومت در برابر امریکا یعنی تحریم فروش نفت، تحریم بانکی، سوخت ندادن به هواپیما، تهدید کشورها برای تجارت با ایران و... همه اینها آثار اقتصادی دارد. نمی‌شود مقاومت کرد اما آثارش را نپذیرفت. این القای اشتباهی است که دارد صورت می‌گیرد و مسأله دیگر اینکه تمام حاکمیت باید سهم و نقش خود را در سیاست مقاومت بپذیرد. ما الان در شرایطی که نیازمند بیشترین هماهنگی هستیم، داریم با پراکنده‌ترین حالت به‌صورت جزیره‌ای در سطح حاکمیت کار می‌کنیم و این خطرساز است. شرایط امروز اگر مساعد نیست، فقط بخشی از آن را می‌توان به عملکرد دولت ربط داد. اما دو بخش دیگر هم هست که باید سهم آنها لحاظ شود؛ یکی آثار طبیعی سیاست مقاومت و دیگری تخریب‌ها و موازی‌کاری‌ها و کارشکنی‌های داخلی. ما الان ضربه اصلی را از سیاست تحریمی امریکا در اقتصاد خود خورده‌ایم اما نکته مهم دیگر این است که آنها با پروپاگاندایی که دارند طوری در رسانه‌ها کار می‌کنند که گویی این وضعیت حاصل طبیعی سیاست ایران و عملکرد دولت ایران است. من با صدای بلند می‌گویم که برخی در داخل مشغول تقویت پروپاگاندای امریکا هستند. با این سیاست که حالا وضعیت اقتصادی را تبدیل به اهرم فشار و مبارزه سیاسی با دولت مستقر و جناح رقیب کنند، با این امید که مجلس بعدی و دولت بعدی را در اختیار بگیرند. مسأله من انتقاد از دولت نیست، تعمیم دادن تمام مشکلات امروز به دولت است بدون آنکه سهم عوامل دیگر مشخص گردد. اولین بروز موفقیت سیاست‌های امریکا در توقیف نفتکش ما در جبل الطارق یا سوخت ندادن به کشتی‌هایمان در برزیل و امثال اینها نیست. اولین بروز این موفقیت شکافی است که ممکن است در داخل تعمیق شود. شکاف و به جان هم افتادن در داخل و ندیدن واقعیت صحنه تحولات یعنی   تضعیف جدی توان مقاومت ملی در جنگ اقتصادی. اینکه در داخل عده‌ای سهم حملات اقتصادی و غیرقانونی دولت امریکا علیه ایران را به پای دولت خودمان می‌نویسند، یک اشتباه بسیار فاحش و مخرب و خطرناک است. آن حملات در اختیار دولت ما نبوده و ما در این موضوع قدرت انتخابی نداشتیم.
اتفاقاً منتقدان و مخالفان دولت می‌گویند این اتفاق و شرایط حاصل برجام است که دست و پای کشور را بسته و زمینه پیشروی و حمله اقتصادی امریکا به ما را فراهم کرده است. این منطق را شما تا کجا قابل تأیید می‌دانید؟
 به هیچ وجه. ببینید سیاستی که این طیف‌ها به‌عنوان آلترناتیو برجام می‌خواهند و از آن به‌عنوان مقاومت یاد می‌کنند همان چیزی است که در دوره سال‌های 84 تا 92 تجربه کردیم و نتیجه آن را دیده‌ایم. ما آن زمان با رشد اقتصادی حدود 5 درصد و تورم 8 درصد و حم بالایی از سرمایه‌گذاری خارجی وارد آن دوره شدیم و سیاستی که دیدیم در نهایت نتیجه‌اش رشد اقتصادی نزدیک به منفی 7 درصد و تورم بالای 40 درصد و فرار تمام سرمایه‌ها از کشور بود. خیلی واضح بگویم؛ اگر آن سیاست که از نظر خیلی‌ها مقاومت واقعی بود جواب می‌داد چرا باید در سال 91 نظام وارد فاز گفت‌و‌گوی مستقیم با امریکا در عمان می‌شد؟ آن سیاست اگر با تورم 40 درصد و رشد منفی 7 درصد سال 92 ادامه می‌یافت امروز ما اصلاً چیزی از اقتصادمان باقی نمانده بود که راجع به آن حرف بزنیم. شما آن جبهه‌ای که مقابل ما تشکیل شده بود و نه تنها اروپا بلکه روسیه و چین هم به سخت‌ترین قطعنامه‌های شورای امنیت علیه ما رأی می‌دادند را چطور با امروز مقایسه می‌کنید؟ آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و شورای امنیت سازمان ملل آن زمان نوک پیکان حمله علیه ما بودند و الان دیوار دفاعی مقابل ما هستند. شکست سال قبل ترامپ در نمایشی که می‌خواست در شورای امنیت علیه ما راه بیندازد حاصل چه بود؟ اگر کشور در شرایط سال‌های 84 تا 92 به سر می‌برد آیا حاصل آن تلاش امریکا همین‌قدر بی‌نتیجه بود؟ درست است که اروپا و کشورهایی نظیر چین و روسیه و ژاپن و کره و هند و دیگر شرکای ما امروز در حوزه اقتصادی به‌دلیل قدرت بالای امریکا مقابل آن به نوعی انفعال دچار شده‌اند اما در حوزه سیاسی شاهد هستیم که چه موضعی دارند. مقاومت از نظر برخی یعنی بستن چشم‌ها و حمله کردن به هر چیزی که ممکن است. در حالی که مقاومت منطقی یعنی همین برجام و دیپلماسی پویا. مقاومت مؤثر یعنی همانقدر که توان نظامی شما قدرت بازدارندگی دارد، تلاش کنید که توان دیپلماسی شما هم قدرت بازدارندگی داشته باشد و گرنه تکیه صرف بر توان بازدارندگی نظامی تنها یک معنا دارد و آن جنگ است. الان جنگ اقتصادی انتخاب طرف مقابل یعنی امریکا برای رویارویی با ماست و نشان داده که انتخاب‌های دیگر او چندان قوی و دارای پشتوانه نیستند و بیشتر شعار هستند. بنابراین در این شرایط تنها انتخاب ما هم مقاومت می‌تواند باشد و بس. اما برای این مقاومت ما علاوه بر توان بازدارنده نظامی نیازمند شرکا و همراهان سیاسی و اقتصادی در نظام بین‌الملل هستیم. امریکا دارای بالاترین توان اقتصادی و نظامی است و ما باید واقعیت این توان را درک کنیم و اگر درک کردیم خواهیم پذیرفت در جنگ اقتصادی که قرار داریم باید نیروهای موافقی را که دارای توان در عرصه بین‌المللی هستند هم پیدا کنیم و این کاری است که دیپلماسی انجام می‌دهد.
در نهایت شما سهم واقعی دولت در این شرایط را چقدر می‌دانید؟ یعنی عملکرد دولت اگر تغییر می‌کرد، شرایط امروز ما چقدر متفاوت می‌بود؟
قطعاً عملکرد دولت یک متغیر مهم است اما فقط یکی از متغیرهاست. همان‌طور که قبلاً گفتم ما مجموعه عوامل دیگری هم داریم که مهم‌ترینش شرایط خاص مقاومت است. چرا من این را می‌گویم؟ چون ما در همین دولت با همین نظام فکری و برنامه‌ای دوران برجام را داشتیم که در فاز دیگری بودیم و شاخص‌های اقتصادی ما کاملاً متفاوت و مثبت بود. مسأله سنگ‌اندازی‌های داخلی هم در این شرایط مهم است اما این فاکتور در همان زمان برجام هم بود اما دولت توانسته بود آن را کم اثرتر کند. الان این فاکتور با آثار طبیعی جنگ اقتصادی و مقاومت ما متأسفانه همراستا شده و این یعنی عدم درک شرایط کشور. خلاصه کردن همه این شرایط در کارنامه دولت هم جفا به انتخاب مردم است و هم طرح موضوعی غیر واقعی و دروغین. مضافاً اینکه باید به این فاکتورها شرایط نامناسب سیاسی و اقتصادی که به این دولت واگذار شد را هم بیفزاییم که اتفاقاً حاصل عملکرد همان کسانی است که امروز منتقد وضعیت هستند. حرف این است که ما امروز مقاومت را یک سیاست اصولی و فعلاً تنها انتخاب خود می‌دانیم، اما باید اقتضائات آن را هم قبول کنیم. یعنی بخش‌های مختلف حاکمیت باید مسئولیت بپذیرند، عملکردهای تقابلی را کنار بگذاریم و حساب رقابت‌‌های سیاسی را با الزامات ملی در زمان مقاومت جدا کنیم. خیلی متأسفم که در این شرایط در واشنگتن می‌خواهند وزیرخارجه ایران را به هر شکلی شده تخریب و استهزا کنند و بعد می‌بینیم صدا و سیمای خودمان گوی سبقت را از آنها ربوده. شما همین سر و صدایی که سر ماجرای دوتابعیتی‌ها راه انداختند را ببینید؛ دروغ از این بزرگتر و عیان‌تر؟ آن هم به بالاترین مقامات کشور، آن هم بدون یک برگ سند. اینها کجایش اقتضای دوره مقاومت است؟ بسیج شدن تریبون‌های ملی علیه انتخاب مردم کجایش اقتضای این دوره است؟ ما یا باید اقتضائات و آثار دوره مقاومت را بپذیریم و به آن پایبند باشیم یا قبول کنیم که داریم خودمان خطر را تشدید می‌کنیم. ما در حوزه سیاسی باید آرایش جنگی داشته باشیم و اولین بروز آرایش جنگی در همبستگی و اتحاد است. حال آنکه نه در فضای جریان‌های سیاسی بلکه حتی در فضای نهادهای ملی هم این آرایش دیده نمی‌شود و بالعکس گاهی شاهد تقابل هستیم.

یادداشت
هجمه به مجری سیاست‌های نظام

فریدون مجلسی
کارشناس مسائل بین‌الملل
سیاست خارجی  یکی از عرصه‌های مهم تصمیم‌گیری مقام‌های جمهوری اسلامی ایران است که به تحقق منافع ملی کشور گره خورده است. تحولاتی که در این زمینه به وجود می‌آید و عملاً کشور را با طیف زیادی از مسائل و بحران روبه‌رو می‌کند، باعث شده جایگاه و سطح تصمیم گیری در این حوزه فراتر از قوه مجریه و دولت باشد. به عنوان مثال موضوع اختلاف هسته‌ای ایران و کشورهای بزرگ جهان از جمله موضوعات استراتژیک نظام جمهوری اسلامی ایران بود و حل آن و دستیابی به توافق بدون اجازه سطوح بالای نظام جمهوری اسلامی امکانپذیر نبود. در این میان دولت آقای روحانی مجری تصمیم راهبردی نظام بود که توانست با استفاده از تاکتیک هوشمندانه و دیپلمات‌های ماهر آن را اجرا کند و خواسته‌های کشور را تحقق ببخشد. چنان که اکنون هم بقای برجام و یا متوقف کردن گام به گام تعهدات هسته‌ای ایران به دلیل کم کاری طرف‌های این توافق در نتیجه اجماع نظر نهادهای بالادستی نظام است و صرفاً دولت و نهادهای مربوط به صنعت هسته‌ای کشور نمی‌توانند در این زمینه اعمال نظر کنند.
این مسأله درباره سایر موضوعات مهم در زمینه سیاست خارجی نیز صدق می‌کند. در واقع تصمیم‌گیری در سیاست خارجی به مجراهای ویژه و بالای نظام منحصر می‌شود که دولت هم مجری این تصمیمات است.
اما علی رغم اثبات این موضوع که بارها در خلال تحولات سیاست خارجی کشور مورد تأکید قرار گرفته است، این دولت بوده که به دلیل پیامدهایی که اجرای برخی تصمیمات راهبردی نظام برای کشور داشته است، در معرض انتقاد‌های یکجانبه و غیرمنصفانه قرار گرفته است. اتفاقی که بیشتر در نتیجه حاکم شدن فضای سیاسی و جناحی رخ داده و باعث شده جریان‌های مخالف دولت از تریبون‌های مختلف به طرح انتقادات شعاری و تبلیغاتی علیه دولت بپردازند؛ یعنی در شرایطی که به عنوان مثال اختیار  تصمیم‌گیری به حل موضوع هسته‌ای و رسیدن به برجام در اختیار دولت نبوده اما برخی از جریان‌های سیاسی نتایج کارشکنی غرب و دشواری‌هایی که در نتیجه اقدامات یکجانبه امریکا به وجود آمده است را متوجه دولت آقای روحانی می‌دانند.
این در حالی است که همان طور که تصمیم به رسیدن به برجام با دولت آقای روحانی نبوده اینک ماندن در این توافق و نحوه مواجهه با اقدامات یکجانبه دولت امریکا هم با دولت نیست.
بنابراین هجمه‌های دنباله دار به دولت در شرایطی که دیپلمات‌ها تاکنون تلاش کرده‌اند بحران‌های خارجی جمهوری اسلامی را با استفاده از تاکتیک‌های متعدد دیپلماتیک و با کمترین هزینه حل و فصل کنند، عملاً باعث تضعیف جایگاه و کارکرد دولت به عنوان نماینده ملت می‌شود و در عین حال می‌تواند پیگیری اهداف سیاست خارجی جمهوری اسلامی را هم با مانع رو به رو کند. این در حالی است که سیاست خارجی یکی از عرصه‌هایی است که گروه‌ها و جریان‌های مختلف سیاسی در زمینه آن باید از بیشترین انسجام  و وحدت برخوردار باشند و منافع ملی کشور را به آرمان‌های شخصی و جناحی خود گره نزنند.