روزنامه خراسان
1398/05/08
عروج جانباز خادم
سختی دوری از یاران بیش از این امانش نداد و راه آسمان را در پیش گرفت تا به آن ها بپیوندد. حجت الاسلام «سیدمحمدعلی کاشف الحسینی» جانباز قطع نخاع روز گذشته آسمانی شد تا جانبازان آسایشگاه امام خمینی (ره) مشهد با یکی دیگر از یاران و همراهان همیشگی خود خداحافظی کنند، آن هم جانباز عزیزی که سال ها به عنوان یکی از اعضای گروه پیگیری جانبازان نخاعی استان فعالیت کرده بود. سید محمدعلی کاشف الحسینی حدود 40 سال قبل بر اثر اصابت گلوله در تظاهرات انقلاب، قطع نخاع شده بود، از آن زمان روی ویلچر نشست. با وجوداین که میدانست سالهای پیش رورا باید روی ویلچر بنشیند، تحصیل در حوزه علمیه را ادامه داد و بعدازآن وارد فعالیتهای اجتماعی شد. پس از استخدام در فرمانداری مشهد، در قسمت روابط عمومی فرمانداری حضور داشت و مدتی هم در استانداری به خدمت مشغول شد. بعد از اتمام دوران خدمت 30 سالهاش و بازنشستگی، به دلیل احساس مسئولیت در برابر مردم، عضو شورای شهر مشهد در دوره اول شد و در دوره دوم نیز بهعنوان دبیر شورا فعالیت کرد. در طول این مدت برای اطلاع از وضعیت حاشیه شهر نماز صبح را در مساجد اقامه می کرد و به اذعان همگان، در زمان خدمت خود در شورای شهر مشهد فعالیت زیادی داشت. پس از آن نیز با وجود پایان دوران مسئولیت، مردم برای رفع مشکلاتشان به او مراجعه می کردند و در حدود یک دهه اخیر نیز باهدف پیگیری امور مربوط به جانبازان قطع نخاع وارد گروه پیگیری جانبازان قطع نخاع شده بود.مراسم تشییع پیکر مطهر این شهید، ساعت ۹ صبح امروز از حسینیه پیروان دین نبوی در خیابان شهید نواب صفوی آغاز می شود.
روایت یک شنبه خونین مشهد
طی سال های گذشته گفت وگوها و دیدارهایی با این جانباز عزیز داشتیم که در روزنامه خراسان منتشر شد. او در یکی از این گفت وگو ها نحوه جانبازی خود را در واقعه یک شنبه خونین مشهد روایت کرد که امروز با گرامی داشت یاد آن شهید، آن خاطره را مرور می کنیم : «... نفربرها جمعیت را شکافتند و در دل جمعیت پیشروی کردند. هر طرف را نگاه میکردی تعدادی از مردم حضور داشتند. عدهای روی درختان بودند وعدهای روی تابلوها و دیوارها ایستاده بودند. بعد از گذشت مدتی که دیدیم از سمت نظامی هاهیچ اقدامی علیه راهپیمایان انجام نمیشود باگمان این که گاردنظامی به مردم پیوسته شروع به خوشحالی کردیم اما چند لحظهای بیشتر نگذشت که ناگهان صدای شلیک گلوله از سمت تانکها لبخند را روی لب های همه خشکاند. بعد از اولین شلیک بود که ناگهان خیابان پر شد از صدای شلیک گلولهها و مردم یکییکی روی زمین میافتادند. خون کف خیابان را گرفته بود هرکدام از مردم به یک سمت خیابان میدویدند و ارتشیها به سوی مردم بهصورت مستقیم شلیک میکردند. مردم در پاسخ این حمله همان شب دستبهکار شدند و سه ارتشی را که در آن ماجرا حضور داشتند، کشتند و روی درختهای میدان شهدا آویزان کردند. اما آن ها دستبردار نبودند و با مردم مقابله میکردند. مردم در گام بعدی به فروشگاههای ارتش حمله کردند. آن شب ارتشیها بدون هدف و کورکورانه، تیراندازی میکردند و مردم را به رگبار میبستند. در چهارراه شهدا ایستاده بودم و قرار بود با کوکتل مولوتف به سمت ارتش حمله کنم. ناگهان سوزش عجیبی در سینهام حس کردم و نقش زمین شدم گلولهای به سینهام خورده بود گلولهای که نخاعم را قطع و نزدیک به قلبم جاخوش کرده بود.هنوز چند لحظه از برخورد گلوله نگذشته بود که چشمهایم تار شد و بیهوش شدم...»
سایر اخبار این روزنامه
جنگجویان در سایه
ختم کلام دوئل موجر و مستأجر
«دیاباته» باارزش تر از تمام آقای گل های لیگ برتر !
وزارت کشور عراق: البغدادی فلج شده و در سوریه است
ترامپ در تنگنای تعرفه فرانسوی
صید 24 تن اورانیوم از خلا برجام
برخی ائمه جمعه را به خاطر تشریفات از دایره امامت خارج کردیم
عروج جانباز خادم
ضرب الاجل ۲ هفته ای به پزشکان برای نصب کارت خوان
بنزین به ایستگاه صادرات رسید
جیب شما، جیب آن ها!
توافق ایران و روسیه برای برگزاری رزمایش در خلیج فارس
داستان تلخ خندیدن به بچههای دودی!
آغاز بازپس گیری اموال و املاک مستضعفان