مثلث خاورمیانه

ساسان کریمی‪-‬ با بالا گرفتن تنش‌ها میان ایران از یک طرف و امریکا و اخیرا بریتانیا از طرف دیگر، همگی در خلیج فارس، و نیز با نزدیک شدن به موسم حج تمتع به وضوح شاهد تغییری در سیاست علنی عربستان سعودی و به تبع آن امارات متحده عربی در مقابل ایران هستیم. همچنین شاید به دلیل ملاحظاتی که به خصوص عربستان در مورد عبور و مرور نفتکش‌هایش دارد یا مواجهه مستقیم ایران با ایالات متحده در سرنگون کردن علنی پهپاد امریکایی و قبول مسئولیت آن دیگر جسارتی برای عربستان باقی نماند تا با تکیه به ادوات جنگی پرمایه‌ یا جنگاوران عمدتاً اجاره‌ای و بعضا کم‌مایه‌اش شوق نشان دادن ضرب شست به ایران را در سر بپروراند.
در هر حال امروز با سکوتی که از جانب بلوک کشورهای عربی جنوب خلیج فارس به رهبری عربستان سعودی شاهدیم و نیز تک‌مضراب‌هایی مانند راهی‌کردن کشتی ایرانی پس از چند ماه از سواحل عربستان و بیرون آوردن نیروهای نظامی امارات از صحنه‌ جنگ یمن به نظر می‌رسد این بلوک عربی در دمیدن در آتش افزایش درگیری و تنش سهم چندانی ندارد. این چرخش را البته همزمان باید تا حدی به گرایش نیمی از کشورهای عربی حوزه خلیج فارس-یعنی عمان، قطر، کویت و عراق - به طرف ایران نیز نسبت داد.
واقع امر این است که موضوع اصلی چه در زمان تعاملاتی مانند برجام و چه تنش‌هایی مانند آنچه امروز بازار گرمی دارند میان ایران و امریکاست و اروپاییان که گاه به رسم سنت و احیاناً منفعت‌طلبی طرف ایالات متحده را می‌گیرند و گاه از روی رقابت با متحد ینگه دنیایی‌شان یا استقلال‌طلبی اروپایی، موضع ایران را تقویت می‌کنند، بازیگر اصلی نیستند. روسیه هم به واسطه‌ منافع در هر دو سوی تضعیف توان اقتصادی و به‌خصوص نفتی ایران از یک سو و از دست ندادن این بازیگر اصلی منطقه‌ای از سوی دیگر به میانه‌ بازی می‌کند. چین نیز که هم بازار مصرف هر دو طرف را دارد و هم رقابت‌های تجاری و اقتصادی مدام با ایالات متحده را چندان منافعی در تضعیف و تقویت یک سو به طور افراطی نمی‌بیند.
از کسی مانند ترامپ که حتی حضور در خلیج فارس و تنگه هرمز را با حساب واقع‌گرایانه و تا حدی غیر استراتژیک بیهوده می‌پندارد نمی‌توان انتظار داشت که در نزاع پرهزینه با ایران چندان ثابت قدم باشد، مگر آنکه یا منافع ملموس و کوتاه‌مدتی در آن ببیند یا تحریکی بی‌مانند و پرفشار را در پس قضیه ببیند. بنابراین و با تحرکاتی که ابتدا در ژاپن و اکنون در فرانسه دیده ‌می‌شود شاید بتوان به این جمع‌بندی رسید که همانطور که پیش‌بینی می‌شد ترامپ با نزدیک شدن به رقابت‌های انتخاباتی ناچار است تصمیمی در مورد ایران بگیرد: اگر ایران موضعی منفعلانه می‌گرفت و هیچ عملی را در پاسخ به تحریم‌های ترامپ انجام نمی‌داد، قطعاً پیش‌بردن سیاست فشار حداکثری و در مضیقه قرار دادن روزانه آن یکی از بهترین گزینه‌ها بود. اما حالا که ایران ضرب‌الاجل‌های پیاپی را از یک طرف به روی طرف مقابل می‌کشد و تا حدی نسبت به سال گذشته به اقتصاد خود مسلط شده است، رئیس جمهور در معرض انتخاب امریکا ناچار است تا این بازی را به هر نحو که به منافع خود نزدیک‌تر می‌بیند به هم زند: یا به حرکتی سخت و نظامی دست زند که با تحت فشار قرار دادن جامعه امریکا و برانگیختن احساسات میهن‌دوستانه بر هر صدای ضعیفی هم که از طرف دموکرات‌ها برخیزد به آسانی و با استفاده از شرایط زمان بحران فائق آید یا با میانجی‌گری دیگرانی به گفت‌وگو با تهران پرداخته و خود را به اتمام هرچند شکلی در موضوع ایران نزدیک کند. هر قدر که روحیه منفعت‌طلب ترامپ را بیشتر در ذهن مجسم می‌کنیم بیشتر به این نتیجه می‌رسیم که او تا حد ممکن فشار را زیاد خواهد کرد، ولی نهایتاً به واسطه اولویت نداشتن ایران و موضوعیت نداشتن واقعی مواردی که برای انتقاد از آن در سر دارد، بهترین گزینه برای او تعاملی است که هر چند بی‌محتوا و بی‌مفهوم باشد ولی به هر حال نام او را ذیل امضای صفحه آخر به نشان داشته باشد و این البته بهترین ابزار او در سیاست خارجی برای پیروزی در انتخابات است. باید به یاد داشت که او حتی بیشترین حد قراردادهای تسلیحاتی‌اش را با اعراب نیز بسته است و دیگر از خلال ایران‌هراسی نفع ملموسی حاصلش نمی‌شود.


مهم‌ترین منتقد و مانع چنین توافقی البته دولت دست راستی حاکم در اسرائیل است. آنچه اسرائیل دنبال می‌کند البته به طور کامل در آیینه‌ مواضع رسمی‌اش قابل ردگیری نیست: نتانیاهو طبعاً از سه چیز به شدت پرهیز می‌کند: ایران قوی و مقتدر و اعراب ضعیف، اعراب قوی و مقتدر و ایران بسیار ضعیف و از همه بیشتر ائتلاف قوی ایران و اعراب. چرا که فارغ از هر ارتباط شکلی و ظاهری مشکل اصلی اسرائیل در فقره‌ فلسطین هم با ایران و هم با اعراب است و به هر حال روح جمعی عرب نیز مانند بین‌الاذهان حاکم در ایران با آنچه بر سر فلسطین آمده سر سازش و توافق ندارد. بنابراین بهترین و شاید تنها گزینه‌ مناسب و در راستای منافع اسرائیل و به خصوص دولت دست راستی نتانیاهو بالاترین سطح تنش میان ایران و اعراب و نیز تحریم و تحدید ایران است تا نه اعراب بتوانند به اتحاد و توان واقعی نظامی مناسبی دست یابند و نه ایران مجال و فرصتی یابد تا بتواند ضمن تقویت بنیه اقتصادی خود در ائتلاف و همگرایی منطقه‌ای نقش بیشتری در مقابل پیش‌روی ایشان بازی کند.
اگر آنچه از شایعات اختلاف ترامپ با بولتون برای چندمین بار به گوش می‌رسد مقرون به صحت باشد، معنایی را جز تمایل مضطرب ترامپ برای تعامل با ایران نمی‌توان از آن برداشت کرد و اگر این را بپذیریم شاید بتوان با طراحی واکنش‌های جامع به میانجی‌گری‌های امثال فرانسه از تمام این تنش‌ها به جای برداشتن گامی به عقب، چند گام به جلو رفته و بیشتر را در مقابل بیشتر مطالبه کرد.