جلادهای احمق

گروه اندیشه - جمهوری اسلامی ایران، روز 27 تیرماه سال 1367، قطعنامه 598 شورای امنیت را پذیرفت؛ معنای این اقدام، برقراری آتش‌بس در مرز ایران و عراق و استقرار نیروهای حافظ صلح سازمان ملل، برای نظارت بر این امر بود. سرکردگان سازمان منافقین که از مدت‌ها قبل و در اقدامی خائنانه، در دامن رژیم بعث جا خوش کرده بودند و در زمره جیره‌خواران صدام به حساب می‌آمدند، دچار اضطراب فراوانی شدند؛ اگر جنگ به پایان می‌رسید، دیگر خرج منافقین را دادن، برای بعثی‌ها موضوعیتی نداشت. به همین دلیل بود که رجوی، سرکرده منافقین، در دیدار با صدام، نظر وی را برای هجوم به خاک ایران، آن هم شش روز پس از امضای قطعنامه 598 جلب کرد. رژیم بعث در آن روزها، سخت در تکاپو بود تا پیش از اجرایی شدن قطعنامه، بخش‌هایی از خاک ایران را اشغال کند تا بتواند همزمان با گرفتن اسیر بیشتر، قدرت چانه‌زنی خود را در مذاکرات صلح بالاتر ببرد. از این رو، نقشه منافقین برای حمله مستقیم به ایران، بخشی از یک نقشه کلان در نظر گرفته شد. صدام می‌دانست که منافقین توان و عُرضه پیشروی در خاک ایران را ندارند؛ اما می‌خواست با انحراف تمرکز نیروهای ایران که در منطقه شرق و جنوب، به نبردی نفس‌گیر با مهاجمان بعثی مشغول بودند، فضای بیشتری برای نیروهای اشغالگر ایجاد کند. رجوی و دارودسته‌اش، مانند همیشه، عروسک خیمه‌شب بازی بودند؛ نقشه حمله در 24 ساعت تهیه و آماده اجرا شد. توهم پیروزی چنان منافقین را از خود بی‌خود کرده بود که گمان می‌کردند ظرف 48 ساعت، تهران را اشغال خواهند کرد! اما مرصاد، آب سردی بر آتش توهم جلادهای احمق ریخت؛ عملیاتی که حماقت منافقین را بیش از پیش آشکار کرد.
این چه جور دشمنی است؟!
با اعلام موافقت رژیم بعث، سرکردگان منافقین تمام نیروهایشان را فراخواندند. عناصر وابسته به این گروهک، با حمایت چند بالگرد و تانک‌های دجله که به جای شنی، مجهز به چرخ بودند و سرعتشان به 120 کیلومتر در ساعت می‌رسید، ساعت 14 و 30 دقیقه روز سوم مردادماه سال 1367، از جنوب گردنه پاتاق، در نزدیکی سرپل ذهاب، از مرز عبور و با سرعت به طرف کِرِند حرکت کردند. تمرکز رزمندگان اسلام در محور جنوب، باعث شد که منافقین در مسیر خود با مانعی جدی روبه رو نشوند. با ورود آن‌ها به خاک ایران، گزارش‌هایی از یک تهاجم، بدون شناخت ماهیت مهاجم، به دست فرماندهان نظامی ایران رسید. شهید صیاد شیرازی که برای بررسی اوضاع، راهی کرمانشاه شده بود، در خاطراتش گفته است: «یک دفعه، ساعت 8 و 30 دقیقه شب، از ستاد کل به من زنگ زدند و گفتند: دشمن از سرپل ذهاب، گردنه پاتاق، با سرعت ‏به جلو می‏آید. همین جوری سرش را انداخته پایین می‏آید. من گفتم: کدام دشمن؟! اگر تنها از یک محور می‌آید، پس چه جور دشمنی است؟! گفتند: نمی‏دانیم. گفتند: همین طور آمده، الان هم به کرند رسیده است و کرند را هم گرفته‌اند. چون بعد از پاتاق، می‏شود کرند، بعد از کرند، می‏شود اسلام‏آباد غرب و سپس نیز، می‏آیند به کرمانشاه. گفتم: این چه جور دشمنی است؟ گفتند: ما هیچی نمی‏دانیم! آخر گفتم: فقط به هواپیما بگویید که ساعت 10 و 30 دقیقه آماده بشود، ما با هواپیما برویم به کرمانشاه. طاق بستان محل قرارگاه بود. مجبور شدیم پیاده شویم، ماشین گرفتیم، رفتیم تا رسیدیم و تا ساعت یک و 30 دقیقه صبح، ما دنبال این بودیم، این دشمنی که دارد می‏آید، کیه؟ ساعت 1:30 شب یک پاسداری آمد، گفت: من اسلام‏آباد بودم، دیدم منافقین آمدند، ریختند توی شهر! تازه فهمیدم منافقین هستند که ریختند توی شهر!»
توهم توان نظامی


استعداد رزمی منافقین 30 تیپ رزمی بود که هر تیپ، 170 نیرو در اختیار داشت؛ در مجموع 5100 نفر. نیروی پشتیبانی هم، متشکل از دو گردان پیاده، یک گردان تانک، یک گردان ادوات و یک گردان ارکان و پشتیبانی رزم، در مجموع 280 نفر بود. 5380 نفر، خوش بینانه‌ترین آماری بود که می‌شد از نفرات منافقین در این حمله مذبوحانه به دست داد. با این حال، مسعود رجوی، سرکرده منافقین، چند شب قبل از آغاز عملیات، وعده فتح تهران را به نیروهایش داده بود! حتی آماتورترین افراد نیز، می‌دانستند که این کار شدنی نیست؛ باور کارشناسان نظامی رژیم بعث نیز، همین بود؛ اما منافقین که گرفتار توهم شده بودند، گمانی غیر از این داشتند و صدام، آگاهانه آن ها را روانه احمقانه‌ترین عملیات نظامی تاریخ کرد تا از آب گل‌آلود ماهی بگیرد!
گرفتار شدن در کمین‌گاه
به محض ورود منافقین به منطقه کِرِند، تعدادی از نیروهای سپاه پاسداران و مردم، با آن ها درگیر شدند. منافقین که اصلاً توقع مقاومت مردمی و حضور سریع رزمندگان سپاه و ارتش را نداشتند، در منطقه حسن آباد، واقع در 20 کیلومتری اسلام آباد غرب، زمین‌گیر شدند و ادواتی که صدام به آن ها هدیه داده بود، به کارشان نیامد! در زمانی کوتاه، رزمندگان ایران، در ارتفاعات چهارزبر خطی پدافندی را تشکیل دادند که بالکل منافقین را ناامید کرد. مدتی بعد، آن ها در محاصره کامل نیروهای ایران گرفتار شدند. به این ترتیب، روز پنجم مردادماه سال 1367، رزمندگان اسلام با رمز «یا علی بن ابی‌طالب(ع)»، عملیات مرصاد را برای خاتمه دادن به کار منافقین، آغاز کردند. طی چند ساعت، 2500 نفر از منافقین به هلاکت رسیدند که برخی از آن ها، از افراد رده بالای سازمان بودند. عبور رزمندگان اسلام از سه راهی اهواز(پشت پمپ بنزین اسلام آباد)، باعث شد راه فرار منافقین نیز به طور کامل مسدود شود و آن هایی که در حال گریز بودند نیز گرفتار شوند؛ به این ترتیب، مرصاد به توهم منافقین پایان داد و به کابوس آن ها تبدیل شد.