«ابتکار» یکی از سریال‌های بحث برانگیز تلویزیون را بررسی می‌کند «گاندو»؛ تمساح یا مارمولک؟!

سجاد حسینی - امیر داسدار: گاندو از نخستین نما، ادعای یک تریلر (فیلم دلهره‌آور) جاسوسی- سیاسی را دارد؛ چه خوب. بعد از مدت‌ها در تلویزیون شاهد اینگونه فراموش شده اما جذاب هستیم. اما لازم است کمی درباره این ژانر تامل کنیم تا بدانیم آیا «گاندو» بحق این داعیه را دارد یا خیر؟ آنچه در یک تریلر سیاسی نقشی اساسی دارد، تعلیق (سوپانس) است که از پرداخت درست کاراکتر می‌آید. تعلیق‌ اتمسفرِ دلهره‌آور نیست بلکه ناشی از قرار گرفتن یک یا چندین کاراکتر در موقعیت‌های متضادی است که ایجاد دلهره می‌کند. طبق آنچه پژوهشگر بزرگ سینما، دیوید بوردول، می‌گوید جنایت یا قانون‌شکنی در مرکز پیرنگ قصه قرار می‌گیرد. در این ژانر، تمرکز تریلر یا بر قانون‌شکن است یا مرد قانون و یا ترکیبی از هر دو (چقدر حیف است درباره گاندو، از بوردولِ بزرگ سخن به میان آوردن). اما گاندو هیچ کدام از دو سر ماجرا را نمی‌سازد؛ نه نیروهای امنیتی‌شان را می‌فهمیم و نه بدَمن‌های کاریکاتورش را. به علاوه تعلیقی هم ایجاد نمی‌کند. تنها استرس ناشی از تدوین موازی در صحنه‌های تعقیب و گریز است که مخاطب را تا حدی همراه می‌کند.
گاندو از یک «مضمون» - تم - تشکیل شده: جاسوسی؛ که به پرداخت نرسیده و تنها در سطح دیالوگ باقی مانده است. نویسنده قصد داشته تا اثری «جاسوسی- سیاسی» خلق کند، بی‌آنکه ذره‌ای از قواعدِ ژانر آگاهی داشته باشد. مدام از دادستان و وزیر و فلان مسئول نام بردن، اثر را سیاسی نمی‌کند. اکثر کاراکترها در این اثر درک و فهمی در حد یک کارآموز دبیرستانی یا هنرستانی دارند. قسمت اول را به یاد بیاورید: نیروهای جوان امنیتی ما بناست، یک آقازاده را به دام بیندازند. منهای سر دسته‌شان (محمد) مابقی هم به لحاظ فیزیک صورت و هم از لحاظ سنی آنقدر جوان هستند که در بَدو قرار گرفتن در قابِ فیلمساز، باورپذیری را به کل مخدوش می‌کنند. ما چطور باور کنیم که چند بازیگر جوانِ دست‌چندم تلویزیون، این بار در قامتِ نیروهای امنیتی‌ (که در دنیا منحصر به فرد هستند) تصویر شده‌اند؟ بگذریم. اصل مفهوم است! همگی نزدیک به منزل آقازاده کمین کرده‌اند. دوربین روی دست – که تکان‌های بی‌موردش چشم را آزار می‌دهد- نه تنها مستند جلوه نمی‌کند، بلکه اثر را به یک کار آماتوریِ دانشجویی تنزل می‌دهد. دوربین روی دست هم آدابی دارد. به علاوه، هیچ دو نمایی از فیلم از جنبه نور و رنگ، با هم جور نیستند. بگذریم ... سردسته ماموران، به دقت همه جا را زیر نظر دارد. فیلمساز او را در قابی متوسط می‌گیرد اما هر بار که به نقطه نگاه او برش می‌خورد، دوربین از کف خیابان می‌گیرد. این نما از دید کیست؟ نمی‌دانیم. دیگر مامور امنیتی با شمایلی همچون گادفادرهای آمریکایی وارد معرکه می‌شود. دوربین از زاویه پایین او را می‌گیرد و سعی دارد ابهتی دو چندان به او ببخشد. حالا دلیل جای دوربین را فهمیدیم! در ادامه دو بادیگارد درشت هیکل هم وارد معرکه می‌شوند. آیا این یک عملیات سری امنیتی است؟ کمدی نیست؟ از طرف دیگر چند جوان نو‌سبیل، به صورت کاملاً کلیشه‌ای، کنار خیابان ایستاده‌اند و مدام گوش‌شان را می‌گیرند و با بی‌سیم صحبت می‌کنند. اما جناب آقازاده از چنگ آنها گریخته است. یکی از ماموران چنین پاسخ می‌دهد: «شیشه ماشین دودی بود، چهره‌شو ندیدیم...». عجب! گویی فیلمساز با ما شوخی می‌کند. از این دست نماهای نادرست در پرداخت قصه بسیار است. سازندگان برایِ اینکه پرسوناژهای امنیتی سریال را باهوش نشان دهند، جاسوسان را ابله و مسئولان را ناآگاه جلوه ‌می‌دهند تا این ضعف تکنیکال در پردازشِ کاراکتر را بپوشانند.
دو کاراکتر نقشی اساسی دارند: محمد و مایکل؛ قهرمان و ضد‌قهرمان (هر دو واژه با تسامح به کار رفته‌اند؛ جدی نگیرید). سکانس بسیار مهمی در قسمت یکی مانده به آخر هست که شخصیت هر دو را کاملاً عیان می‌کند: بازجویی از جاسوس. محمد ابتدا از بازجویی مایکل می‌ترسد‌ بنابراین منطقاً باید با یک جاسوس کارکشته طرف باشیم که به تمام شیوه‌های گمراه کردنِ یک بازجو آشناست و سعی در تخریبِ روانیِ بچه‌های اطلاعات دارد. اگر چنین چیزی ساخته و پرداخته می‌شد، با یک کشمکشِ جذاب میانِ یک نیروی امنیتی نخبه و یک بدمنِ جذاب رو‌به‌رو بودیم. اما مایکل صرفاً با انگلیسی، لاتین و عربی صحبت کردن می‌کوشد بازجو را منحرف کند. جالب آنکه‌ بازجو نیز بازی می‌خورد و ایتالیایی صحبت می‌کند. چه کسی جلسه را هدایت می‌کند؛ بازجو یا جاسوس؟ ترس محمد از چه بود؟ یک سربازِ کلانتری هم می‌توانست او را به حرف بیاورد. به نوع اجرا دقت کنید: محمد با ترس وارد اتاق بازجویی می‌شود. دوربین از جلو، با زاویه کمی پایین چهره مایکل را می‌گیرد و در عمق تصویر محمد را می‌بینیم که چهره‌اش واضح نیست (فلو). مگر نباید دوربین - و تبعاً تماشاگر - طرف بازجو باشد و از نقطه دید او ببیند؟ اما جناب فیلمساز با محل دوربین اشتباه، ما را با آقای جاسوس همراه می‌کند. در پایان هم خروج محمد از اتاق را نمی‌بینیم و با مایکل در اتاق می‌مانیم. به راستی این تعداد نمای بسته از چهره یک جاسوس، در حالی که نمای متوسط محمد را می‌بینیم، چه معنایی دارد؟ پاسخ این پرسش را طبق اصول سینما (و نه همچون سیاسیون عزیز، بر اساس جناح‌بندی‌‌های سیاسی) می‌دهیم: این همراهی - لاجرم- حس همدردی و نزدیک شدن تماشاگر به مایکل را به همراه دارد. از منظر بازیگری هم‌ مایکل با اعتماد‌به‌نفس بیشتر دیالوگ می‌گوید، در حالی که ترسی شدید در چهره محمد دیده می‌شود.
تا به اینجا کاراکتر محمد (با بازی خوب بازیگر) در قد و قواره یک مامور جدی امنیتی ظاهر نمی‌شود. اطلاعات سیاسی او، به عنوان یک مامور امنیتی، در حد ویکی‌پدیا هم نیست. در جایی از اختلاف میان عده‌ای بر سر جانشینی زرقاوی و ملاعمر بعد از بن‌لادن می‌گوید. هر کسی که تنها چندبار اخبار گوش داده‌ باشد می‌داند که ملاعمر رهبر طالبان است و ارتباطی به موضوع ندارد. ابومصعب زرقاوی که پنج تا شش سال پیش از بن‌لادن کشته شده، چگونه می‌تواند گزینه‌ جانشینی او باشد؟


از طرف دیگر مایکل هاشمیان (با بازی بد، که تنها ادای لهجه آمریکایی را در می‌آورد و انگلیسی را هم با لهجه غلط آمریکایی صحبت می‌کند) به کاریکاتوری می‌ماند. درست است که او حیوانی حقیر است، اما توانسته اطلاعات مهمی از این مرز و بوم را به دشمن مخابره کند. سکانس جلسه‌ سازمان سیا را به یاد بیاورید: سرانِ اطلاعاتی دشمن گردهم آمده‌اند تا با هم علیه ما توطئه‌چینی کنند. از اجرای صحنه شروع کنیم: نمای باز از شهر در شب که به اتاق جلسه سری برش می‌خورد. نکته اول اینکه نمای باز از شهر، حس مخوف و سری بودن جلسه را زایل می‌کند. دیگر نکته اینکه دکور بسیار بد است و ما را یاد میز گفت‌و‌گوهای شبکه پنج می‌اندازد. دوربین چند زاویه تکراری می‌گیرد: نمایی از پرده نمایش، نمای باز اتاق کنفرانس و چند نمای بسته از جلو و پشت سر جناب جاسوس که مدام - و بی‌هیچ منطق دراماتیکی- به هم برش می‌خورند. از جای دوربین به موضع فیلمساز پی نمی‌بریم؛ دوربین فقط ضبط می‌کند. چه چیز را؟ نمی‌دانیم. نکته بعد اینکه‌ تماشاگر متوجه نمی‌شود چرا جمله اول مایکل انگلیسی است و ناگهان به فارسی سلیس - حتی بدون لهجه آمریکایی- بدل می‌شود. از آن عجیب‌تر فارسی صحبت کردن ماموران آمریکایی است. اما این‌ها چه اهمیتی دارد؟ مهم مفهوم است! جناب جاسوس، تحلیلی از جنس تحلیل‌های کانال‌های سطحی اوپوزیسیونی تلگرام به دست می‌دهد و مدام در دیالوگ‌های مطول خود به گزارش‌های مفصل خود اشاره می‌کند. با یک مدیوم تصویری طرف هستیم یا شنیداری؟ از این گذشته، در کدام قسمت و در کدام صحنه فعالیت جاسوسی او را می‌بینیم؟ و اما نتیجه جلسه می‌شود: تحریم هر‌چه بیشتر ایران. آیا آمریکایی‌ها خودشان نمی‌دانند؟ سانسور دست سناریست را بسته است؟ بسیار خب، پس چرا حذف نشده است؟ از سکانس معروف مربوط به سعدی هم بگذریم که یک جاسوس خرده‌پای بی‌سر‌و‌پا، اشعار او را الهام‌بخش توطئه‌های ضد‌ایرانی می‌داند و اینچنین به ادبیات کهن ما تازد. جنابِ سریال‌نویس، لطفا دقیقاً آدرس بدهید؛ کدام اشعار؟ در نظر بعضی، فردوسی فاشیست است و احتمالاً سعدی هم تروریست است.
گاندو – ناخواسته - با نابلدی فیلمساز، استحکام دستگاه مقتدر امنیتی ما را زیر سوال می‌برد. اگر کسی این دیالوگ «من می‌ترسم ازش بازجویی کنم» را بشنود، درباره نیروهای امنیتی ما چگونه می‌اندیشد؟ بلاهتِ کاراکترها جدا از مدیوم تصویر و تلویزیون، به مسئله‌‌ امنیت ملی بدل می‌شود و این شائبه را به وجود می‌آورد که آیا نیروهای قَدَر قدرتِ پاسبانِ امنیتِ ما‌ که شبانه‌روز این سرزمین را از دشمنانِ حفاظت می‌کنند، تا این‌ حد آماتورند؟! این توهینی بزرگ به پاسبانانِ این مملکت است.
پیش‌تر مفصلاً به کیفیت ساختار و اجرای سریال هم اشاره شد. عواملِ ساخت سریال در استفاده از یک مشاورِ رایانه‌ای خساست دارند. هنگام فرآیند هک کردن، صفحه‌ مانیتور سیاه می‌شود و صدای عجیبی از کامپیوتر به گوش می‌رسد. مگر‌ هک کردن صدا دارد؟ یا کارشناسِ رایانه‌ سازمانِ اطلاعات سریعا چند دکمه رویِ کیبورد را فشار می‌دهد و به راحتی دوربین‌های مدار بسته‌ فرودگاهِ استانبول را هک می‌کند.
نکته‌ غم‌انگیزِ ماجرا اینجاست که چنین سریالی، موجبِ التهاب در جامعه‌ سیاسی ما می‌شود‌ به طوری که واکنشِ تندِ چند تن از مقاماتِ بلندپایه‌ کشور را به همراه می‌آورد. فارغ از تمام ایرادها و اشکالاتِ ذکرشده، ما با یک‌ محصولِ فرهنگی روبه‌رو هستیم؛ لذا واکنشِ تندِ مسئولان به یک سریال و تهدید و سانسور در شان آنها نیست. برای نمونه می‌توان از سریال خانه‌ پوشالی (2013-2018) یاد کرد که جزئی‌ترین و خصوصی‌ترین روابطِ رئیس ‌جمهوری ایالات متحده از جمله مسئله زناشویی وی را به تصویر می‌کشد اما هرگز موجبِ واکنش شدید مقاماتِ آمریکایی نشد‌ زیرا آنها می‌دانند که هیاهو، موجبِ مطرح شدنِ بیشتر اثر می‌شود‌. ثانیا‌ سطحِ نازل اثر از منظرِ فرم و تکنیک باعث می‌شود تا بدانیم با یک اثر جدی رو‌به‌رو نیستیم.
با این همه‌ نگارنده سخت معتقد است که گفتن از رشادت‌های نیروهای امنیتیِ ما امری است ضروری و بسیار مهم. چه خوب است که بدانیم پول‌های بلوکه‌شده‌ ما به همتِ این عزیزان به کشور بازگشت. اما سریالی در قد و قواره گاندو در شانِ عزیزانی نیست که جان و زندگیِ خود را برای دفاع از میهنِ اسلامیِ ما هزینه کرده‌اند. بار دیگر فیلم مونیخ (2005) ساخته اسپیلبرگ را ببنید که چطور با تسلط بر مدیوم سینما، یک فرد ناآگاه از مسائل سیاسی- اجتماعی را طرفدار رژیم خبیث و حیوان‌صفت اسرائیل و علیه فلسطین می‌سازد. بیایید امید داشته باشیم که سیاست‌مداران اروپایی و آمریکایی «گاندو» را نبینند؛ چرا که سخت مورد تمسخر قرار می‌گیریم. سخن گفتن و فیلم ساختن از این بچه‌ها، کارِ هنرمندانی قَلَندرماب و سینمابلد است که نه تنها دغدغه این مملکت را - فارغ از مرزبندی‌های سیاسی- دارند که مسئله جدی اینگونه فیلم (تریلر) را هم دارند. کمی سینما بیاموزیم...
سایر اخبار این روزنامه
«ابتکار» یکی از سریال‌های بحث برانگیز تلویزیون را بررسی می‌کند «گاندو»؛ تمساح یا مارمولک؟! محمدعلی وکیلی آسیب‌شناسی مبارزه با فساد در کشور «ابتکار» در گفت‌وگو با نمایندگان، شایعه انفعال اصلاح‌طلبان در آستانه انتخابات را بررسی کرد ظریف در گفت‌و‌گو با نشنال اینترست: هرکس که جنگ را آغاز کند به آن پایان نخواهد داد «ابتکار» عوامل کاهنده بر شاخص بورس را بررسی می‌کند بورس بر مدار کاهش! شکایت از عیسی کلانتری در پرونده‌ طرح‌های گردشگری تنگ‌تکاب خوزستان و آشوراده گلستان به کجا رسید؟ ایران اعلام کرد به زودی شواهد کذب بودن ادعای آمریکا مبنی بر سرنگونی یک پهپاد ایرانی را به نمایش خواهد گذاشت روحانی در تماس تلفنی با مکرون: تشدید تحریم‌ها برای بقای برجام مشکل‌آفرین است مدیرعامل شرکت ملی صنایع مس ایران خبر داد فرصت طلایی برای توسعه سخنگوی کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی: آمریکا با ادعای سرنگونی پهپاد ایرانی دنبال کسب وجهه برای خود است لزوم تحول نگاه به زنان