فوتبال ایران، شاهزاده‌ای تهیدست

علیرضا مویدی فر‪-‬ یک روزنامه داخلی، برآورد ساده‌ای انجام داده از حجم و مبلغ تبلیغات تنها یک برند محصول، از میان ده‌ها محصولی که هر روز، تبلیغاتشان از شبکه های رادیویی و تلویزیونی ایران، به خورد ملت می‌رود.
طبق گزارش آن روزنامه، برند مذکور، در روز، ۱۱۵ دقیقه آگهی تبلیغاتی از پنج شبکه تلویزیونی پخش می‌کند، که با احتساب هزینه آگهی، ثانیه‌ای ۹میلیون تومان، با یک ضرب و تقسیم ساده به عدد ماورای باور ۱۸۶۳میلیارد تومان در ماه، می‌رسیم. اینکه چنین رقمی واقعا حاصل و پرداخت می‌شود، نه قابل رد است و نه قابل اثبات. نه تایید شده و نه تکذیب. چه اینکه ورود به این ماجرا، ممکن است سر از جاهایی در بیاورد که نباید. اما این اعداد و ارقام، حرف مهمی برای مردمانی دارد که مخاطب پربیننده‌ترین و مجانی‌ترین تصاویر پخش شونده از تلویزیون، یعنی مسابقات فوتبال هستند.
سال‌هاست از حق پخش صحبت می‌شود و ماحصل جابجایی‌های بسیار در این گفت‌وشنودها، تا به امروز، یک «هیچ» بزرگ بوده است. کاری به درستی و نادرستی ادعاهای مدعیان نداریم، بسیاری به این ماجرا با توپ پر وارد و با دست خالی خارج شدند. اما پیشنهاد که می‌توان داد!
فرض کنید همین برند عزیز ذکر شده، هزینه تبلیغات، به قاعده یک استراحت بین دو نیمه، یعنی ۱۵ دقیقه از یک مسابقه مهم در هر روز را به فوتبال ایران اختصاص بدهد و این را با تلویزیون شرط کند. دقت کنید، ۱۵ دقیقه از یک مسابقه در هر روز، آن هم در یک شبکه. بقیه ۱۰۰ دقیقه در ۵ شبکه هم مال خود تلویزیون. آن وقت حاصلضرب ۱۵ (دقیقه) در ۶۰ (ثانیه‌های هر دقیقه) در ۳۶۵ (تعداد روزهای سال) در ۹میلیون تومان، میشود رقم جذاب ۲۹۵۶۵۰۰۰۰۰۰۰۰ تومان در سال!!!
می‌دانم که تحقق این رقم، رویایی بیش نیست. اما تا زمانی که گمانه‌زنی‌هایی از جنس حساب و کتاب آن روزنامه محترم درباره هزینه تبلیغات «فقط» یک برند در تنها پنج شبکه تلویزیون، با تعرفه‌های مصوب و اعلام شده، با اسناد و مدارک درست تکذیب نشود، باور و پذیرش چنان گزارش‌هایی و لاجرم نتیجه گیری‌های فوتبالی از جنسی که ارائه شد، نه تنها معقول است، که طبیعی به نظر می‌رسد.فوتبال ایران، در نهایت شلختگی اقتصادی و مالی است. چه تحت تاثیر عوامل بیرونی و چه در اثر کنش‌های مدیریتی در داخل. ای بسا ده‌ها برابر این پول‌ها به فوتبال بیاید و تلف شود. اما همین طفل ولخرج و بی‌قرار، با لحاظ آنچه که ذکرش به میان آمد، همچون شاهزاده‌ای است که می‌تواند به سادگی، خرج خودش را دربیاورد و منت کسی را نکشد، اما در اثر «چیزی» که می‌تواند حسابگری، منفعت‌طلبی، تنگ‌نظری، ناچاری یا هرچیز دیگری باشد، از حق خود محروم مانده و سر به دیوار سنگین «چه کنم؟» می‌کوبد. مثل همان شاهزاده، منتها دست بسته و تهیدست.