حسین باهر در نقد برنامه‌ریزی در حوزه فرهنگ: مسئولین حوزه فرهنگی نخست باید بدانند که « فرهنگ »چیست؟

وقتی جامعه را به خودی و ناخودی تقسیم می‌کنید، یعنی به صبغه فرهنگی و اخلاقی اجتماع باور ندارید
همدلی| برنامه‌ریزی فرهنگی امر شناخت نظام حاکم از ارزش‌ها و حقیقت‌های فرهنگی موجود در میان آحاد جامعه و تصمیم‌گیری بر آن اساس است؛ عنصری که از میان ده‌ها عنصر دیگر حائز اهمیت در این فرآیند، تصویری حقیقی‌تر از اجتماع به سیاست‌گذار فرهنگی می‌دهد، اما آیا تصمیمات اتخاذ شده در این حوزه با وجود اصل بنیادینی که ذکر آن گذشت، با تصویر واقعی اجتماع امروز منطبق است؟ حسین باهر، جامعه‌شناس در گفت‌وگو با همدلی، به پرسش‌های مطرح شده در این حوزه پاسخ می‌دهد.
مسئولان امروز حوزه فرهنگ چه شناختی از وجوه گوناگون این حوزه دارند؟
من شناخت چندانی از مسئولان امر ندارم، اما اطلاع دارم که از اول انقلاب که شورای عالی انقلاب فرهنگی تشکیل شد تاکنون اعضای آن تغییر چندانی نکرده است، آن هم درست در مقطعی که تحولات فرهنگی داخلی و خارجی سریعا در حال تغییر فاز بوده و هست و هر روز از یک پاشنه به پاشنه دیگر می‌چرخد، بعید می‌دانم چه اعضای این شورا و چه سیاست‌گذاران حوزه فرهنگ با تکنولوژی، فرهنگ و اجتماع مدرن آشنایی داشته باشند، البته در آن زمان هم حتی جدیدترین اعضای این شورا مثل آقای دکتر سروش همواره بر سنت تاکید داشت و هیچ‌گاه به مدرنیته نرسیدند، در حالی که امروزه نسل جوان و نوجوان ما پست مدرن شده و نگرش کهنه را بر نمی‌تابد، لذا بعید می‌دانم مسئولان امر به روز باشند، چون من هیچ تغییر و تحول جدیدی در آنها مشاهده نکرده‌ام و بالطبع با نگرشی هم که از آنها سراغ دارم می‌دانم فرصت تجدید نظر هم در ذهنیات خود نداشته‌اند، البته من هم متعلق به هر دو نسل هستم، ولی چون به خاطر کارم که معلمی است با هر دو نسل ارتباط دارم این حقیقت را می‌فهمم، صحبتی هم از آنها نیست جز اینکه ظاهرا جلساتی در طول سال برگزار می‌کنند و خروجی‌شان عمدتا مراتبی از مضامین دینی، فقهی و کلامی است که نه تنها برای نسل امروز جامعه کاربردی ندارد، بلکه نکات تازه‌ای هم نمی‌توان از آنها استخراج کرد.


یعنی به ضرورت این مهم هم واقف نیستند که می‌بایست از فرهنگ و متغیرهای فرهنگی روز جامعه هم شناخت حاصل کنند؟
قطعا این طور است، مسئول امر فرهنگی اول باید بداند فرهنگ چیست. فرهنگ یعنی خرد جمعی، چیزی که جامعه ابراز می‌کند. وقتی به نسل‌ها در سطوح و اقشار مختلف جامعه نگاه کنید می‌بینید همه دچار تحولات عمده‌ای شده‌اند، به طوری که از این تغییر با عنوان گسل اجتماعی یاد می‌شود، به نظر شما آیا لازم نیست با وجود این تحولات گسترده، سیاست‌گذار فرهنگی نگاهی هم به متغیرهای موجود در اجتماع داشته باشد؟ من که عضو شاخه سلامت اجتماعی فرهنگستان علوم پزشکی هستم می‌بینم که دوستان با چه مشقتی تلاش می‌کنند فاصله بین سنت و مدرنیته را که کم هم نیست، به سرعت طی طریق کنند، من بعید می‌دانم سیاست‌گذاران فرهنگی ما درکی از فرهنگ مدرن و جامعه موجود داشته باشند، خروجی تصمیمات اتخاذ شده در حوزه‌هایی چون اقتصاد، آموزش و پرورش، خانواده، سیاست و غیره همه موید این امر است و نشان می‌دهد دچار یک نوع عقب‌ماندگی مادرزادی شده‌ایم و مدام تلاش داریم آرمان‌هایمان همگی رو به عقب باشند، چون صرفا گذشتگان الگوی ما هستند، ای کاش از آنها هم به درستی الگوبرداری می‌کردیم که نکردیم، یعنی ما اگر از حکایت‌های سعدی، مولانا، حافظ، فردوسی و دیگر حکما و قدمای برجسته تاریخ ایران نیز حکمت می‌آموختیم و آموزه‌های آنها را به عناصری کاربردی برای نسل امروز تبدیل می‌کردیم، باز با توجه به جنس آن تعالیم می‌توانستیم بگوییم نسبت به زمان و مکان خود به روز هستیم، ولی این کار را هم نکرده‌ایم، این نقیصه در مورد برداشت ما از قرآن هم صدق می‌کند، ما هرگز از قرائت قرآن فراتر نرفته‌ایم.
سپردن مدیریت فرهنگ به بخش‌های غیر حکومتی را چاره کار می‌دانید؟
اصلا باید همین‌طور باشد، همانطور که اشاره کردم فرهنگ یعنی خرد جمعی، خرد جمعی هم از یک عده منتسبین یک مقام خاص حاصل نخواهد شد، آن هم کسانی که متعلق به نسل گذشته‌اند و اندیشه‌ورزی‌شان کلاسیک و سنتی است، اما اگر بخواهیم خرد جمعی را ساماندهی کنیم، می‌بایست گروه‌هایی تحت عنوان اتاق فکر ملی و مردمی ایجاد کنیم که فکر می‌کنم بخشی از آن در همین فرهنگستان‌ها در حال انجام است، هرچند آنها هم آن طور که باید و شاید حمایت نمی‌شوند و پرداخت و دریافت‌شان جدی نیست. استفاده دستگاه‌ها و ارگان‌های اداری و اجرایی هم از صاحب‌نظران برای مشاوره، بیشتر تشریفاتی است و خروجی خاصی از آن حاصل نمی‌شود، خود من و بسیاری از همکارانم چندین بار برای مشاوره به وزارت کشور دعوت شده‌ایم، اما هر بار با عوض‌شدن مدیر کل همه چیز تغییر کرد، امروزه برخی موسسات خودجوش نیز در حال سیاست‌گذاری فرهنگی به صورت مستقل هستند، مثل انجمن جامعه‌شناسی ایران که خوب است ولی خروجی قابل توجه و کاربردی ندارد، خروجی موسسات این‌چنین زمانی اهمیت پیدا می‌کند که در قالب طرح یا لایحه مطرح و دولت موظف به اجرای آن باشد.
چرا فعالیت فرهنگی در کشور بدون شناخت مسائل فرهنگی صورت می‌گیرد؟
این یک اصل است که ما اول مسائل، معضلات و واقعیات موجود در جامعه، همچنین علل ایجاد آنها را درک کنیم، بعد به دنبال راه‌حل‌های آن باشیم، به وضوح می‌بینید که مسئولین فارغ از شناخت مسئله، کار خودشان را می‌کنند، در نتیجه می‌بینیم که اکثرا تخریب بیشتر از تعمیر است، حال که به این نتیجه رسیده‌ایم که سرطان فرهنگی، اجتماع را فراگرفته، باید با باور به این اصل که این سرطان قابل انتقال به دیگر بخش‌های کشور است با مدیریت صحیح از انتشار بیش از پیش آن جلوگیری کنیم.
برای جلوگیری از آفت سطحی‌نگری در فرهنگ چه باید کرد؟
ما باید در هر کاری از اعلم و اعدل آن کار استفاده کنیم، کسی که بیشترین کارایی و استفاده را برای ما دارد، اگر این اصل را در هر جایی به کار ببریم، قطعا موفق خواهیم بود، برای پیدا کردن این الگو هم باید به سراغ صاحب‌نظران آن کار برویم، منتها برخی مواقع خودخواهی‌ها و خودبرتربینی‌ها مانع از تحقق این امر می‌شود.
فکر می‌کنید فرهنگ‌سازی صرفا در قالب تئوری و نظریه محدود شده است؟
تصمیم اگر مفید و موثر نباشد ابتر می‌ماند، راه‌حلش ساده است، نمی‌گویم فلان مسئول، مقام و منصبش را ترک کند، می‌گویم مسئولین اتاق شورا تشکیل دهند و از مشاورین اعلم و اعدل در امور خود بهره گیرند، روشی که نه به رفورم نیاز دارد و نه رفراندوم، مگر مغولان، خواجه نظام‌الملک را به وزارت خود برنگزیدند؟ و شاورهم فی‌الامر. آیا اینها با کسی مشورت می‌کنند؟ با که باید مشورت کنیم؟ فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون، اگر چیزی نمی‌دانید از صاحب نظر آن حوزه بپرسید، با فامیل‌بازی و باندبازی که نمی‌توان مملکت را اداره کرد.
آیا برنامه‌‎ریزی فرهنگی در جامعه امروز به صورت ریشه‌ای انجام می‌گیرد؟
جهان‌بینی هر کس به اندازه وسعت دنیایی است که به خود دیده، بالطبع وقتی مسئول حوزه سیاست‌گذاری فرهنگی فکر می‌کند هستی و جامعه همان چیزی است که در طول روز سوار بر ماشین از خانه به محل کار و از محل کار به خانه می‌بیند، چطور می‌تواند تصمیم درست را اتخاذ کند؟ تازه این جدای از رسالت مسئول فرهنگی در مشاوره با اهل فن و دانش است. شما ببینید ما امروزه یک مرجع تقلید جدید نداریم، هر کسی هست قدیمی است، نه دیگر در دانشگاه می‌توان صاحب‌نظری جست نه در حوزه، هر روز شاهد آن هستیم که با درگذشت یک فرهنگی یا هنرمند قدیمی نقیصه‌ای بزرگ در اجتماع ما پدید می‌آید، چون ورودی فرهنگی نداریم، با بی‌توجهی به حوزه فرهنگ، ریشه آن زودتر از آن چیزی که فکرش را می‌کنیم خشک خواهد شد.
عدم توجه به بحران‌های فرهنگی و اجتماعی در ادامه دامان خود حکومت را نخواهد گرفت؟
من معتقدم حکومت ما فرهنگی نیست، همانطور که اشاره کردم فرهنگ یعنی خرد جمعی، مهم‌ترین چیزی که از خرد جمعی بر می‌خیزد اخلاق است، شما وقتی جامعه را به خودی و ناخودی تقسیم می‌کنید یعنی به صبغه فرهنگی و اخلاقی اجتماع هم باور ندارید، پس ما به ادعای خود هم عمل نمی‌کنیم. امام خمینی(ره) گفت ما برای ارزش‌ها انقلاب کردیم، شهید بهشتی هم از عنوان انقلاب ارزشی برای انقلاب سال 57 استفاده کرد، اما الان چه می‌بینید؟ جز اینکه ضد ارزش‌ها بر جامعه حاکم شده‌اند؟ جهان‌بینی ما نیازمند یک بازنگری کلی و اساسی است، مترها را ببینید و بسنجید، الان دروغ‌گوهایمان بیشتر شده یا راست‌گوهایمان؟ نمازخوان‌مان بیشتر شده یا آنهایی که از دین گریزان‌اند؟ کدام بیشتر شده؟ من به عنوان یک شهروند عادی اطرافم را که می‌بینم جز غلبه ریا و ربا و فساد بر صداقت و صمیمت و راستی چیزی نمی‌بینم و متاسفم که بگویم اگر این روال ادامه پیدا کند حاکمیت بیشتر از همه ضرر خواهد کرد، چون اگر جامعه فاسد شود سر آن زودتر از همه می‌افتد.
حکومت معضلات را می‌داند و اقدامی نمی‌کند یا اصلا نمی‌داند؟
به نظر می‌رسد که مشکلات را می‌داند، ولی آنها را انکار می‌کند، بعید می‌دانم که آقای روحانی که تحصیل‌کرده انگلستان است، نداند در جهان دارد چه می‌گذرد، ولی می‌بینیم که خیلی قشنگ در مورد ارز، مسائل جهانی، کاستی‌های اقتصادی و غیره آن‌چنان با مهارت، آمار غیرواقع به مردم می‌دهد که گویی امر بر خودشان هم مشتبه شده که هیچ مشکلی در کشور وجود ندارد، در حالی که اگر ما مشکلات و معضلات موجود را درست و شفاف با مردم نجیب‌مان در میان بگذاریم، حتما به ما کمک خواهند کرد و همراهی‌مان می‌کنند، کما اینکه در مقطع جنگ تحمیلی همراه و همدل بودند، تاریخ جهان نشان داده که مردم ایران همواره ملتی بی‌نظیر بوده‌اند که علیرغم همه آزار و اذیت‌ها وقتی می‌بینند کشورشان در خطر است اتحادشان را حفظ می‌کنند و علیه دشمن مشترک متحد می‌شوند، شما ببینید که تا به امروز چقدر با آرای مردم بازی شده ولی اگر بگویند مملکت در خطر است و رای شما می‌تواند آبروی ما را حفظ کند، باز به صحنه می‌آیند و رای می‌دهند.
ایدئولوژیک بودن حوزه تصمیم‌گیری فرهنگ چه آسیبی به آن وارد کرده است؟
من نمی‌توانم در مورد جنس نظام کارشناسی حوزه سیاست‌گذاری فرهنگی اظهار نظر کنم، ولی می‌دانم آن چند نفر دانشمند برجسته‌ای هم که آنجا بودند از آنجا بیرون آمدند، مثل آقای سروش، حداد و ...، کسانی که هم با ایدئولوژی سر و کار داشتند هم با فرهنگ، خدا می‌داند الان آنجا چه کار می‌کنند، الا اینکه کارشان شده تقسیم پست و اندیکاتورنویسی، البته مقداری از وظایف‌شان را هم به وزارت کشور واگذار کرده‌اند که آن هم با تغییر پیدرپی مدیران به جایی نمی‌رسد، متاسفانه باید بگویم کارهایی که ما می‌کنیم اول از همه خودمان را خراب می‌کند، بعد صنف‌مان را و بعد دین‌مان را، نهایتا بشریت را هم نسبت به خود بدبین می‌کنیم، اگر هر یک از این مشکلات را حل نکنیم مثل سرطان به دیگر اندام‌های اجتماع انتقال خواهد یافت.