شکاف عینیت و ذهنیت


آیا تا کنون توجه کرده‌ایم که در توصیف وضعیت هوای یک محل، در برخی از موارد دو درجه حرارت را اعلام می‌کنند. مثلاً می‌گویند، درجه حرارت واقعی 10- درجه و درجه حرارت احساس شده 20- درجه. یا درجه حرارت واقعی 35 درجه و درجه‌ای که احساس می‌شود 42 درجه است. در واقع دماسنج همان درجه حرارت واقعی را نشان می‌دهد، ولی برای ما به عنوان یک موجود که در آن محیط هستیم، در برخی موارد درجه‌ای که احساس می‌کنیم یا سردتر است یا گرم‌تر. علت این وضعیت، وجود شرایط ویژه است. مثلاً با وزش باد، درجه حرارت سرد را سردتر حس می‌کنیم یا شرجی بودن موجب می‌شود که درجه حرارت گرم را گرم‌تر حس کنیم.مشابه این وضعیت در جامعه نیز هست. برای مثال ممکن است در یک جامعه دروغگویی و فساد و ریا و خشونت به اندازه‌ای وجود داشته باشد ولی اینکه مردم از شدت وجود این موارد چه درکی دارند، مسأله دیگری است.
فراموش نکنیم درک ما از واقعیت حتی مهم‌تر از خود واقعیت است. اگر درجه حرارت ۳۵ است ولی به هر دلیلی ما آن را ۴۵ حس می‌کنیم، به این معناست که برحسب این احساس کلافه می‌شویم و نمی‌توانیم آرامشی را که در دمای ۳۵ درجه داریم، داشته باشیم. مطالعات و پژوهش‌ها نشان داده است که درک ما از واقعیت‌ها و ناهنجاری‌های جامعه به نسبت شدید است. ارزیابی ما از وجود دروغگویی، ریا، تقلب، جرم، فساد و... به نسبت منفی است، برخی از صاحب‌نظران معتقدند که واقعیت اجتماعی به این شدت منفی نیست، بنابراین می‌توان تمهیداتی اندیشید که فهم عمومی را به واقعیت اجتماعی نزدیک‌تر کند. یکی از وظایفی که آقای رئیس جمهوری برای سخنگوی دولت در پیوست ارتباطات اجتماعی تعیین کرده، کاهش همین شکاف است. شکاف میان عینیت و ذهنیت.
چرا چنین شکافی ایجاد می‌شود؟ و چگونه می‌توان آن را کاهش داد؟ بخشی از این شکاف محصول فرآیندهای تبلیغی است که در رسانه‌های غیررسمی و حتی رسمی وجود دارد. در فضای مجازی و غیررسمی وضع روشن است ولی در فضای رسمی نیز سریالی چون گاندو، بیش از آنکه علیه گروه و جناح خاصی باشد، کلیت نظام سیاسی و اجتماعی را نشانه رفته و فاقد اعتبار می‌کند. برداشت بیننده عادی لزوماً با برداشت کارگردان و تولیدکنندگان یکسان نیست.بخشی از این شکاف نیز ناشی از تجربه منفی شخصی خودمان است که مواجه با دروغ، پیشنهاد رشوه، ریاکاری و تقلب می‌شویم و آن را به همه جامعه تعمیم می‌دهیم، ولی بخش اصلی ماجرا به فضای عمومی جامعه برمی‌گردد. برای متوجه شدن از یک تمثیل استفاده می‌کنیم. اگر روی دوچرخه بنشینیم و حرکت نکنیم به زمین می‌افتیم، ولی هنگامی که حرکت می‌کنیم تعادل خودمان را حفظ می‌کنیم. هرچه سرعت دوچرخه بیشتر شود، امکان حفظ تعادل بیشتر می‌شود، به طوری که در سرعت‌های بالا می‌توانیم حتی خم و کج شویم ولی همچنان تعادل خود را حفظ کنیم. جامعه نیز همین طور است، هرچه جامعه در حال حرکت باشد، چشم‌انداز به جلو و آینده آن امیدبخش‌تر باشد، عوامل فرعی قادر به انداختن ما و خارج کردن ما از مسیر خود نیستند، اصولاً به این عوامل اهمیت چندانی نمی‌دهیم ولی به محض اینکه جامعه به حالت ایستایی درآید، حتی قادر نخواهد بود که کوچک‌ترین عدم تعادل‌ها را نیز حفظ کند و بدبینی نسبت به امور و هر چیزی جانشین امید و حسن ‌ظن به خود و دیگران می‌شود.
تنها راه برای حل این بحران بدبینی، ایجاد چشم‌انداز مثبت و امیدبخش نسبت به آینده و حرکت دادن جامعه به آن سو است، در غیر این صورت با کارهای مقطعی و یا تبلیغی و نیز برخوردهای موردی با ناهنجاری‌ها نمی‌توان شکاف میان بدبینی ذهنیت اجتماعی را از واقعیت اجتماعی از میان برد.