دیر ولی امیدبخش


سیاست با رانندگی یا اداره یک کارخانه تفاوت دارد، راننده بدون توجه به دیدگاه‌های مسافران  یا مدیر کارخانه بدون مشورت با کارگران می‌تواند کارخانه را اداره کرده و خودرو را به مقصد برساند. البته در هر دو مورد بهتر است تعاملی مثبت با سرنشین یا کارگران داشت، ولی این مسأله ضروری مدیریت آنها نیست. در حالی که سیاست و امر سیاسی از این حیث کاملاً متفاوت است، زیرا مشارکت عمومی و ساخته شدن مردم و جامعه هدف سیاست است. رکن سیاست، مشارکت و امر جمعی و عمومی است. به‌نظر می‌رسد که یکی از کج‌فهمی‌ها از مفهوم سیاست نزد بسیاری از ما همین است که میان کارکرد سیاستمدار با دانشمند یا روشنفکر یا مدیر یک کارخانه یا راننده تاکسی تفاوت قائل نمی‌شویم. دانشمند موظف به کشف و بیان حقیقت است ولی معیار آن بیرون از چارچوب‌های ذهنی این و آن است و باید به یک واقعیت بیرونی ارجاع شود. در واقع وظیفه او کشف روابط میان پدیده‌ها است. در حالی که سیاستمدار اگر چه از علم و یافته‌های دانشمندان استفاده می‌کند، ولی وظیفه او راهبری جامعه از طریق مشارکت عمومی و توجه داشتن به موافقت و مخالفت دیگران و میزان همراهی آنان است و این با یک فعالیت علمی تطبیق کامل ندارد. اصولاً دیدگاه و خواست مردم و جامعه متغیر اصلی و تعیین کننده در محاسبات و تصمیمات سیاستمدار است، در حالی که دانشمندان به این امور توجه خاصی ندارند. از این رو سیاستمدار باید هر اقدام خود را از این حیث مورد ارزیابی قرار دهد که نگاه و واکنش مردم به آن رفتار یا گفتار چگونه است؟ و مهم‌تر اینکه چگونه می‌تواند حمایت و همراهی آنان را برای اجرای سیاست مورد نظر خود جلب کند؟ و این مستلزم یک ارتباط اجتماعی قوی است. بدون داشتن چنین ارتباطی امر سیاست بی‌معنا خواهد شد.
ابلاغ پیوست حکم رئیس ‌جمهوری به آقای ربیعی سخنگوی دولت درخصوص ارتباط و گفت‌وگوی اجتماعی دولت با جامعه و مردم نشان داد که این نگاه با تأخیر 6 ساله عملیاتی شده است. با وجود این ماهی را هر وقت از آب بگیریم تازه است و از آن استقبال می‌کنیم، هرچند تاکنون فرصت‌هایی از دست رفته است.
ارتباطات اجتماعی دولت باید در یک چارچوب دوطرفه و با سطوح گوناگون جامعه شکل‌گیرد. ارتباط دو طرفه به این معنا که دولت در درجه اول باید در برابر مردم و جامعه پاسخگو و مسئول باشد، نقدپذیر بوده و داشتن گوش شنوا و حتی ارتباطات چهره‌ به‌ چهره از ضروریات این ارتباطات است. به‌علاوه مردم فقط مفهومی کلی و انتزاعی نیست. نمی توان با 80 میلیون نفر ارتباط مستقیم داشت ولی می‌توان با نهادهای مدنی و مسئولان و فعالان آنها که نماینده مردم هستند مرتبط بود و حرف‌ها و مطالبات و نقدهای آنان را شنید و مهم‌تر از شنیدن؛ آنان را دعوت به مشارکت در سیاستگذاری کرد. چرا باید سیاستگذاری در حوزه‌های گوناگون جامعه بدون حضور یا اخذ نظر فعالان آن حوزه باشد؟ طبیعی است که چنین اتفاقی منجر به بیگانگی آن فعالان از سیاست‌های دولت خواهد شد.
بنابراین اولین گام در این راه، طراحی ارتباط مستمر و مناسب با نهادهای مدنی است. فراموش نکنیم این کار باید از سوی همه دستگاه‌های دولتی انجام شود. هر وزارتخانه‌ای با نهادهای مدنی مرتبط با فعالیت خودش ارتباط منسجم و مؤثر برقرار کند.ارتباط بعدی باید با نخبگان فکری باشد. در هر حوزه‌ای تعداد قابل ملاحظه‌ای از نخبگان فکری شامل دانشگاهیان برجسته، یا پژوهشگران و نیز مدیران سابق وجود دارند که باید در اتاق‌های فکر دولت سازماندهی شوند و نظرات انتقادی و پیشنهادهای راهبردی خود را ابراز دارند. متأسفانه در این مورد خلأ جدی وجود دارد. مگر ممکن است که کشور را بدون این اتاق‌های فکر اداره کرد؟ به‌طور قطع ده‌ها اتاق فکر باید در کشور شکل بگیرد و به ارائه ایده، سیاست و راهبرد و نقد وضع موجود مشغول شوند. ارتباط بعدی با مردم و رسانه‌های عمومی است. بخش مهمی از این کار به طور قطع باید از طرف روابط‌عمومی‌ها انجام شود. واقعیت این است که روابط‌عمومی‌ها جزو بخش‌های ضعیف دستگاه‌های دولتی هستند. روابط‌ عمومی‌ها باید پویاترین محیط ارتباطی هر دستگاه دولتی باشند. در واقع باید دروازه ارتباط مردم و دستگاه دولتی با یکدیگر باشند. متأسفانه بسیاری از روابط‌عمومی‌های دولتی، به دستگاه‌های اداری کم تحرک و بی‌انگیزه تبدیل شده‌اند که قادر به انجام مسئولیت مذکور در حکم رئیس‌جمهوری نیستند. البته پویایی روابط‌عمومی‌ها متأثر از اراده مدیران و وزیران نیز هست و بدون حمایت و خواست مدیران ارشد، روابط‌عمومی‌ها ناکارآمد خواهند ماند. امیدواریم این حکم آغاز دوره ارتباطی جدید دولت با جامعه باشد و دو سال باقی‌مانده از دولت را با تحولی چشمگیر مواجه کند.