چرا تنور کنکور دوباره داغ شد؟

همین چند روز پیش، یعنی روز کنکور، چند نفر از همکاران‌مان رفتند     حوالی حوزه‌های برگزاری کنکور در دو منطقه تهران؛ یکی حاشیه پایتخت، یعنی حوالی اسلامشهر و یکی هم مرکز شهر، حوالی دانشگاه امیرکبیر و از خانواده‌های دانش‌آموزانی که کنکور داشتند و حتی دانش‌آموزانی که بعد از کنکور از حوزه بیرون آمده بودند، سوالاتی پرسیدند در ارتباط با هزینه‌کرد آنها برای کنکور و ورود به دانشگاه. حاشیه‌نشین‌ها و دانش‌آموزان اسلامشهری سقف هزینه‌کردهایشان را 500 هزارتومان تا یک‌میلیون تومان عنوان می‌کردند (با بیان این قید و جمله که خیلی زیاد خرج کرده‌اند.) مرکز شهری‌ها و شمال‌نشین‌ها هم سقف هزینه‌کردهایشان را تا 70، 80 میلیون تومان و بالاتر گفتند. باتوجه به این تفاوت در هزینه‌کرد‌ها هدف موردنظر هر دو گروه یکسان بود. یعنی هم دسته اول و آنهایی که یک‌صدم دسته دوم هزینه کردند و هم دسته دوم که صدبرابر دسته اول هزینه کردند، می‌خواستند دست‌کم دکتر شوند و متقاضی علوم تجربی بودند یا در بدترین حالت رویای دوم خانواده‌هایشان، یعنی مهندس‌شدن را عملی کنند. اما احتمالا آن دسته‌اولی هنوز در جریان هزینه‌کرد چند صدمیلیونی نبود و اگر بود، توان هزینه بیشتر نداشت، هرچه بود کنکور 98 هم تمام شد و نتیجه‌ای که داشت، شاید بتوان در یک جمله نوشت و آن هم اینکه، هنوز خانواده‌ها و دانش‌آموزان، راهی جز ورود به دانشگاه از فیلتر کنکور را برای موفقیت یا پولدارشدن نمی‌بینند. این جمله البته حاشیه‌ها و تکمله‌های بسیاری دارد و می‌شود صفحه‌ها قید و بند به آن اضافه کرد اما عجالتا همین باشد محور ادامه گزارش، تا بعد. رشد بیش از 100هزار نفری داوطلبان کنکور سراسری 98 کنکور امسال هم همچون سایر سال‌ها برگزار شد و پر بود از حواشی و اخبار صداوسیمایی که مخابره‌اش از حسینی بای برمی‌آمد و بس. از پیرترین و جوان‌ترین داوطلب کنکور تا ازدواج قبل و بعد جلسه کنکور و خوابیدن سرجلسه و بسیاری از این مسائل، اما نکته قابل‌تامل‌تر از اینها رشد قابل‌توجه تعداد داوطلبان بود. چرا این رشد تعداد داوطلبان قابل‌تامل بود؟ کافی است کمی جست‌وجو کنید، از آخرین خبرهای مربوط به کنکور تا کنشگران فضای مجازی در مواجهه با مساله کنکور، در انتخاب علاقه به جای پول و شعارها و اظهارات خوش‌رنگ و لعابی که طرفداران بسیاری هم داشت، اما خروجی‌اش به ضرر کنکور و کنکوردوستان نبود و نشد. امسال حدود یک‌میلیون و 119هزار و 15 داوطلب در کنکور سراسری ثبت‌نام کردند که در قیاس با تعداد داوطلبان سال 97 که یک‌میلیون و 11هزار و 800 داوطلب بودند، رشد حدود 108هزار نفری را نشان می‌دهد. یعنی امسال حدود 108هزار نفر بیشتر از سال گذشته در کنکور حاضر شدند. ۱۶۴هزار و ۲۷۸ داوطلب از داوطلبان کنکور سراسری امسال در رشته ریاضی، ۶۳۷هزار و ۹۴ داوطلب در رشته تجربی و ۲۸۲هزار و ۱۵۱ داوطلب در رشته انسانی تحصیل می‌کردند. با استناد به رشد 108هزار نفری تعداد داوطلبان یعنی این دوباره مصداقی است برای تایید همان جمله مقدمه گزارش که گویا همچنان راهی برای موفقیت یا پولدار شدن جز کنکور دادن و ورود به دانشگاه وجود ندارد. از فرار از سربازی تا گذران عمر فرار از سربازی با ادامه تحصیلات، افزایش نرخ ارز و مصائب اقتصادی و منصرف شدن از تحصیلات عالیه در خارج از کشور به این دلیل، ادغام تعطیلی و عدم‌پذیرش دانشجو از سوی برخی دانشگاه‌ها خصوصا دانشگاه‌های غیرانتفاعی و گسیل داوطلبان برای قبولی در سایر دانشگاه‌ها، افزایش شهریه‌ها و تورم و سعی در قبولی در یکی از دانشگاه‌های دولتی و غیرپولی به خاطر این موضوع، مساله اشتغال و دل‌سپردگی نسبت به این موضوع که با تحصیل یا راه اشتغال هموار می‌شود یا زمان می‌گذرد و ممکن است در وضعیت اشتغال و اقتصاد کشور تغییری ایجاد شود، آخرین فرصت نظام قدیمی‌ها برای تجربه کنکور با مقتضیات تحصیلی خودشان و... همه موضوعات و مصادیقی است که به کرات و به‌عنوان علل افزایش تعداد داوطلبان کنکور سراسری در سال 98 اعلام می‌شود. اما با این وجود نمی‌شود سهم همه اینها را به قدری بالا دانست که با وجود جریان عظیم مخالفت با کنکور و مسائل مربوط به حذف و... منجر به رشد قابل‌توجه تعداد داوطلبان شود. بنابراین این مسائل شاید بخشی از پاسخ به چرایی رشد تعداد داوطلبان باشد، اما همه‌اش نیست و باید به دنبال دلایل محکم‌تر و مستدل‌تری بود. مافیای کنکور و پیاده‌نظام آنها در دستگاه‌ها مشوق گرایش به کنکور     علیرضا سلیمی، عضو هیات‌رئیسه کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس شورای اسلامی اولین نفری بود که در ارتباط با رشد تعداد داوطلبان آزمون سراسری سال 98، علی‌رغم تمام اخبار موجود مبنی‌بر حذف و عدم‌استقبال از کنکور با «فرهیختگان» گفت‌وگو کرد و گفت: «در ارتباط با کنکور واقعیت این است که قانون شفاف است. دولت متاسفانه قانون حذف کنکور، ساختارها و زیرساخت‌های آن را فراهم نکرد. این واقعیت دردناکی است. به هر شکل مافیای عجیبی در بحث کنکور شکل گرفته است. درآمدهای چند‌هزارمیلیاردی برای یک‌سری موسسات و واسطه‌هایشان ایجاد شده است. این مافیا چتر خودش را باز کرده و به‌شدت دنبال یارگیری و کشیدن افراد زیر این چتر است تا مقابله‌ای با کنکور صورت نگیرد. پیاده‌نظام آنها در دستگاه‌های مختلف هم کمک‌شان می‌کند. نکته دیگر اما این است که وقتی ما سازوکار جدیدی برای جایگزینی کنکور تعریف نکردیم، افراد مسیر دیگری برای ورود به دانشگاه نمی‌شناسند، خصوصا در بخشی از رشته‌ها و دانشگاه‌ها. الان ورود به برخی دانشگاه‌ها و رشته‌ها موانعی ندارد، اما آیا آن رشته بازار کار دارد؟ علاقه‌مند دارد؟ بنابراین فیلتری برای ورود به بعضی از رشته‌ها و دانشگاه‌ها جز کنکور وجود ندارد، چون مخاطبان بسیاری دارند و نمی‌شود که همه آنها وارد این رشته و دانشگاه شوند. افزایش داوطلبان هم موضوعی طبیعی است. به نظر می‌رسد این افزایش به نفع دانشگاه‌هایی است که چند سالی است به سختی تنفس کرده و حیات داشته‌اند. وزارت علوم می‌تواند اجازه بدهد سایر دانشگاه‌های غیردولتی هم نفس بکشند! این دانشگاه‌ها هزاران عضو هیات‌علمی دارند و هزینه‌های چندهزارمیلیاردی زیرساختی  و توسعه را به اقصی‌نقاط کشور برده‌اند.  وزارت علوم باید کمک کند تا این دانشگاه‌ها از این بحران خارج شوند! صداوسیما مردم را به این مسابقه نابرابر دعوت می‌کند سید‌محمد بطحایی، وزیر سابق آموزش و پرورش احتمالا یکی از بهترین افرادی است که می‌تواند در ارتباط با چرایی ایجاد وضع موجود در نظام آموزشی اظهارنظر کند، کسی که سال‌هاست در کسوت معلمی و مسئولیت‌های مختلف و حتی وزارت در بدنه نظام آموزشی حضور داشته و در حلقه سیاستگذاران این حوزه بوده است. بطحایی درباره همین موضوع به «فرهیختگان» گفت: «در پاسخ به این سوال که چرا خانواده‌ها راهی جز ورود به دانشگاه برای رسیدن به موفقیت در آینده برای فرزندان خود متصور نیستند باید عرض کنم متاسفانه یکی از مهم‌ترین دلایل آن سیطره ادامه‌تحصیل در دوره‌های آموزشی عالی است که بر فضای غالب کشور، افکار عمومی و باور خانواده‌ها احاطه پیدا کرده است. البته نظام آموزش و پرورش هم در ایجاد و تقویت این فضا بی‌تقصیر نیست. یعنی برنامه‌های درسی و آموزشی ما، به‌ویژه در متوسطه دوم، همه هدف خود را معطوف بر ورود بچه‌ها، فارغ‌التحصیلان به دانشگاه‌ها و مراکز آموزش عالی کرد‌ه‌اند. به همین دلیل به تعبیر برنامه‌ریزان درسی همه سبد یادگیری بچه‌ها به‌ویژه در دوره‌ متوسطه، مملو از آموخته‌هایی است که آنها را آماده کند برای ورود به دانشگاه‌‌ها و مراکز آموزشی عالی. در کنار این موضوع، متاسفانه اگر خوشبینانه بخواهم عرض کنم باید بگویم ناخواسته، اما اگر بخواهم بدبینانه به موضوع نگاه کنم باید بگویم تعمدی در آن بوده است که ما را از سایر اهداف پرورشی و تربیتی، آماده کردن بچه‌ها برای زندگی در جامعه‌، چه محیط‌های اجتماعی و چه نیازهای فردی‌شان دور کرده‌، یعنی متاسفانه بچه‌ها در دوره‌های تحصیل، به دلیلی که عرض کردم، همه‌ انرژی‌ و  توان‌شان صرف یادگیری مفاهیمی می‌شود که آنها را برای دانشگاه‌ها و مراکز آموزش عالی آماده کند. از این‌رو از سایر مهارت‌ها و دانش‌ها، غافل می‌شوند و ما امکانات لازم را برایشان فراهم نمی‌کنیم. به همین دلیل است که غالبا بچه‌های ما بعد از فارغ‌التحصیلی از دبیرستان، اگر نتوانند وارد دانشگاه‌ها و مراکز آموزش عالی شوند، متاسفانه از مهارت‌های لازم برای زندگی کردن بی‌بهره هستند.»

نظام پرداخت موجود دانش‌آموز را به پزشکی سوق می‌دهد بطحایی در پاسخ به این سوال که نگاه پولی خانواده‌ها به آینده فرزندان‌شان، فضای اقتصادی جامعه ما مشخصا در گرایش دانش‌آموزان به برخی رشته‌های خاص و پردرآمد اثر‌گذار بوده، نگاه شما به این موضوع چطور است و راهکار نظام آموزشی در این باره چه بوده است؟ گفت:  «فرمایش شما هم یکی از عوامل عدیده بروز این اتفاق است. متاسفانه ما در نظام درآمدی مردم و مشاغل مختلف، کمتر به رویکرد سیستمی توجه کرده‌ایم. یک روز طرح تحول سلامت برای رفع یک‌سری از نیازها راه‌اندازی می‌شود، غافل از اینکه وقتی که نظام پرداخت‌ها را برای بخشی از جامعه سلامت کشور به‌شدت افزایش می‌دهیم، تاثیر سیستمی خود را بر سایر مشاغل به جای می‌گذارد. اتفاقی می‌فرمایید، می‌افتد، یعنی وقتی من به‌عنوان اولیای دانش‌‌آموز و خانواده می‌بینم زمانی که بچه‌ من پزشک بشود حقوق خیلی متفاوتی دارد تا زمانی که شغل دیگری حتی هم‌تراز پزشکی داشته باشد مثلا یک وکیل بخواهد بشود یا یک مهندس کارکشته سرشناس و متخصص در کشور  تمام تلاشم را می‌کنم تا فرزندم در رشته پزشکی وارد شود. در این تلاش، شخصیت، روحیه، رفتار، تمام فعل و انفعال بچه‌ام را فدا می‌کنم تا وارد دانشگاه پزشکی بشود. ما نمی‌توانیم فقط در نظام آموزشی دنبال این عوامل بگردیم، بلکه عوامل تصمیم‌گیری دیگری هم وجود دارند که ریشه اصلی آنها را همان‌طور که عرض کردم، باید در تصمیم‌گیری‌ها و رویکردهای سیستمی جست‌وجو کرد که کمتر مورد توجه قرار گرفته است.» وزیر سابق آموزش و پرورش در واکنش به این موضوع که مافیای کنکور و موسسات آموزشی غیردولتی در داغ‌کردن تنور کنکور و عدم‌بسط عدالت آموزشی نقش ویژه دارند، گفت: «بله. همین‌طور است. به هر حال درآمدهای کاذبی که از داغ کردن تنور کنکور برای یک عده ایجاد می‌شود، خیلی موثر است، همان‌طور که اشاره کردید تبلیغات بسیار کاذبی که توسط موسسه‌ها و بعضی از ناشران در فضای عمومی جامعه پخش می‌شود، ناخواسته یک رقابتی را ایجاد می‌کند، یعنی افراد را ترغیب می‌کند به ورود یک رقابت. جالب اینجاست! حتی طبقه فرهیخته و تحصیلکرده‌ای که خودشان واقف به آثار و پیامدهای سوء این رفتار هستند، هم فرزندان‌شان را می‌آورند پشت خط مسابقه و در این مسابقه بسیار ناجوانمردانه، خطرناک و نابرابر شرکت می‌دهند. عامل اصلی این است که شما می‌بینید هر کانالی را که باز می‌کنید،  در حال تشویق افراد است و اینکه بچه‌های‌تان را بفرستید به این کلاس و آن کلاس، کتاب کمک‌درسی تهیه کنید و... همین باعث می‌شود افراد ناخواسته در درون‌شان بگویند نکند بچه‌های ما در این مسابقه عقب بیفتند و خلاصه تحت‌فشار قرار می‌گیرند. به‌عنوان مثال باید بگویم ما معلم‌ها و آموزش و پرورشی‌ها معتقد هستیم کلاس‌های کمک‌آموزشی و آمادگی کنکور و کتاب‌های کمک‌درسی، نقش یک مسکن و دارو را دارند که فقط برای افراد خاصی که دچار اختلال یادگیری هستند، باید تجویز بشوند. شما هیچ دارویی را اجازه نمی‌دهید که تبلیغ بکنند، شما در صدا و سیما تبلیغ فلان آنتی‌بیوتیک و فلان مسکن را مشاهده نمی‌کنید و ممنوع است. این کتاب‌ها و این کلاس‌ها هم به دلیل تاثیرات بسیار مخربی که می‌تواند روی شخصیت، روحیه و فضای علم و دانش و درحقیقت کارآفرینی کشور به جای بگذارد، باید ممنوع بشود، مگر برای مواردی که بچه‌ها بنا به دلایل خاص، مشکلاتی را داشته‌اند و حالا باید در فلان کلاس شرکت کنند که آن هم باید توسط متخصصان تجویز شود که شما فلان کلاس، فلان کتاب و فلان دوره‌ها را باید طی کنید تا این مشکل برطرف شود. واقعا یک بسیج عمومی افکار کشور را می‌طلبد و خانواده‌ها باید به یک بلوغ فرهنگی و فکری برسند.» در اقتصاد سیاسی پول‌محور، فرهنگ‌سازی بی‌معناست لابه‌لای متن که از جریان‌سازی خلاف جهت کنکور، جریان‌سازی در جهت عدالت آموزشی و جریان‌سازی پیرو علاقه‌مندی و فارغ از نگاه پولی و الزام ورود به دانشگاه و رشته‌های خاص گفتم، بخشی معطوف به آن جریانی است که مجید حسینی و برخی دیگر از کنشگران فضای مجازی و رسانه‌ای در جهت بسط عدالت آموزشی داشته‌اند. مجید حسینی، عضو هیات‌علمی دانشگاه تهران و یکی از فعالان حوزه عدالتخواهی از کسانی بود که در ارتباط با چرایی رشد تعداد داوطلبان کنکور ذیل جریان‌سازی‌های گسترده در خلاف جهت این نوع از گزینش علمی و آینده‌سازی با «فرهیختگان» گفت‌و‌گو کرد و در این‌باره گفت: «تغییر و اثر‌گذاری بر یک اتفاق اجتماعی فقط شامل فرهنگ‌سازی نیست. ما اگر صبح تا شب به مردم بگوییم به دانشگاه نروید ولی در مقابل سازوکار اقتصاد سیاسی‌ای وجود داشته باشد که دائما سهم سرمایه و پول را در اقتصاد ملی افزایش دهد، پیام فرهنگی شما به مردم بی‌ارزش است. مثال می‌زنم، در سال گذشته بالاخره بزرگ‌ترین مال جهان (مجتمع تجاری جهان) در ایران افتتاح شد، چیزی حدود 20هزار میلیارد تومان هم برآورد ارزش این مال عنوان شده است. خب 70درصد اقتصاد شما خدمات است، خدمات در جهان برای دسته‌بندی و حمل‌ونقل و... است اما در ایران منظور از خدمات دلالی است، یعنی دلالی ساخت‌وساز، همین مال‌سازی‌ها، بساز و بفروشی‌ها و... که سبب می‌شود این پیام به جامعه مخابره شود که اولا موفقیت با پول است، ضمنا پول در مسیری تولید می‌شود که خلاف ارزش‌های اجتماعی است. آن وقت شما وقتی 70 درصد اقتصاد سیاسی‌ات دلالی است، چرا از افراد توقع دارید هر روز دنبال پول نروند. یعنی شما اقتصاد سیاسی‌ای درست کردید که در آن طی 20 سال سهم کارگر از درآمد ملی 20 درصد کاهش پیدا کرده است و رسیده به 25 درصد و سهم سرمایه‌دار رانتی از درآمد ملی 20 درصد افزایش پیدا کرده و به 75 درصد رسیده است. چه اختلاس عظیم ساختاری‌ای در این چرخه اتفاق افتاده است. حالا شما در جامعه‌ای که 75درصد درآمد به نیم‌درصد جامعه می‌رسد به مردم می‌گویید بروید ارزش‌های اجتماعی و هم سرنوشتی و عدالت و... را رعایت کنید، مشخص است که نمی‌شود و مردم هم دنبال پول می‌روند.»



در اقتصاد پول‌محور نمی‌توان به مردم گفت دنبال پول نباشند مجید حسینی ادامه داد: «در همین مساله دنبال پول رفتن هم مردم مسیر‌ها را درست تشخیص می‌دهند و بوی پول خوب به مشام می‌رسد، معلوم است در پزشکی پول بیشتری است. درست است خیلی‌ها با من مخالفت می‌کنند و می‌گویند نه مثلا این حرف‌ها چیست و ما پزشک‌مان سه ماه است حقوق نگرفته در فلان منطقه، ولی حقوق هر ماهش 15 میلیون تومان بوده است و سه تا 15 میلیون تومان از دولت طلبکار است. شما یک اقتصاد سیاسی درست کردید که مرکز آن پول و سرمایه است و آن را تقویت هم می‌کنید و به مردم می‌گویید دنبال پول نباشند، دنبال پزشکی، وکالت و... نروند، اینکه منطق ندارد. شما زمانی که اقتصاد سیاسی و توزیع درآمد را درست کردید و اجازه ندادید 5/2 میلیون خانه خالی توسط بسازوبفروش‌ها در کشور ایجاد شود و از آنها مالیات گرفتید، آن وقت مردم هم می‌گویند ما حالا وارد رشته‌ای می‌شویم که تخصص در آن مهم باشد. امروز شما در وضعیتی گیر کردید که پزشکی تبدیل به کاسبی شده است. نظام درمان، نظامی است که مریض در آن مشتری است. وقتی مریض مشتری است، وقتی به جامعه می‌گویید دنبال پول باش، نتیجه می‌شود اینکه نظام درمانی تعداد ورودی‌ها را محدود می‌کند تا دست زیاد نشود، چون این حکم یک دکان را دارد، هرجایی که بشود دکان درست کرد، چه پزشکی، چه وکالت، چه روانشناسی و... که مریض، دانشجو و دانش‌آموز مشتری است، یعنی داریم ارزش پول را در حلق مردم فرو می‌کنیم. از طریق این سیاست‌های نئولیبرال ارزش پول را به مهم‌ترین محور زندگی مردم تبدیل می‌کنیم و بعد به مردم می‌گوییم درست است که موفقیت و پول از طریق مدرسه غیردولتی به دست می‌آید اما شما دنبال پول نباشید و بروید فلان‌رشته را بخوانید. این خیلی مسخره است.»

باید نظام توزیع درآمد اصلاح شود حسینی با اشاره به نظام نابرابر توزیع درآمد گفت: «نظام درمان می‌آید ورودی‌ها را محدود می‌کند تا در این دکان درمان خوب پولسازی کند. وزیر بهداشت می‌گوید ما تعرفه‌ها را زیاد کردیم که زیرمیزی نگیرند و این درحالی است که همچنان زیرمیزی وجود دارد. زیرمیزی حاصل افزایش و کاهش تعرفه نیست بلکه حاصل این است که مریض مشتری است. من به بیمارستان دولتی تهران رفته‌ام. پزشک 15 عمل جراحی قلب  در روز می‌کند، در حالی که 15موتورسیکلت را نمی‌شود در روز تعمیر کرد! این برای این است که بیمار مشتری است و پول مهم‌ترین ارزش اجتماعی است. آن وقت به جامعه‌ای که مدام به آن پیام می‌دهیم پول مهم‌ترین ارزش اجتماعی است، می‌گوییم شما به فکر پول نباش و این معنی ندارد. هر اقتصاد سیاسی یک فرهنگی تولید می‌کند. در اقتصاد سیاسی‌ای که 70 درصد خدمات بسازوبفروش و پزشک کاسب و مدرسه غیرانتفاعی کاسب و... است طبیعتا از مردمش هم نمی‌شود توقع داشت دنبال پول نباشند و نروند. ما باید به فکر اصلاح نظام توزیع درآمد کشور باشیم تا معنای افزایش تعداد داوطلبان کنکور عوض شود، یعنی روزی که شما به جای حقوق 580 هزار تومانی به معلم پنج‌میلیون تومان پرداخت کردید و به پزشک 15میلیون تومان و فاصله درمانی این مقدار شد، آن وقت می‌توانید بگویید مردم نمی‌روند رشته پزشکی و... ولی وقتی  به پزشک 17میلیون تومان می‌دهید و به معلم خرید‌خدمت 580 هزار تومان،  مردم هم با منطق شما عمل می‌کنند و سمت پزشکی می‌روند. شما زدید بر سر معلم و آن را تحقیر کردید و پزشک سرمایه‌دار را تبدیل کردید به محور عالم امکان، پس کار و پیام فرهنگی بدون پایه اقتصادی خنده‌دار است. زمانی می‌توانیم به مردم بگوییم که نروید پشت کنکور پزشکی و خودتان را کنترل کنید که فاصله درآمدی معلم و پزشک را کم کرده باشیم.»

مجلس تحت‌تاثیر نظام سرمایه است مجید حسینی در ادامه در پاسخ به اظهارات علیرضا سلیمی، نماینده مجلس شورای اسلامی گفت: «ما چرا فقط موسسات کنکور و مافیای کنکور را مثال می‌زنیم، البته این حرف درستی است که این موسسات در وضع موجود مقصرند، اما محل‌اتکا برای اصلاح وضع موجود همان مجلس است که آقای سلیمی می‌گوید نمی‌شود و نمی‌توانیم. چرا نمی‌شود و نمی‌توانند؟ چون همان مجلس هم تحت‌تاثیر نظام سرمایه است. مجلس لایحه حذف کنکور را دهه 80 گذرانده است. محکم پای آن بایستد و اجرا کند. چرا موسسات کنکور فقط عنوان می‌شوند، موسسات زبان را بگویید، موسسات زبان، موسسات کامپیوتر و... اینها همه دارند در نظام آموزشی ایران از مردم پول می‌گیرند. ما 890 موسسه زبان در کشور داریم، برای چه؟ برای اینکه شما 9 سال زبان در مدرسه بخوانید، هیچی یاد نگیرید و زبان در کنکور منفی 10 درصد بزنید (فراوانی‌های کنکور را ببینید). یعنی شما مدرسه بروید زبان بخوانید منفی 10 می‌زنید، مدرسه نروید، زبان نخوانید صفر می‌زنید. این ساختار آموزش زبان شماست با 890 آموزشگاه که همان معلمی که در مدرسه بد تدریس می‌کند، در اینجا خوب تدریس می‌کند و مردم به او پول بدهند. همان مجلس مسئول این است که بیاید و بایستد و نظام سرمایه‌ای که آموزش و پرورش را در تربیت تکه‌تکه می‌کند. آموزشگاه‌های زبان و... ای که سبک زندگی غیرایران را ترویج می‌کنند، سیستم مصرف‌گرا را توسعه می‌دهند، موسسات مافیای کنکوری که از این مملکت کاغذ دولتی می‌گیرند به ضرر مردم ایران کار می‌کنند، رسیدگی کنید. این کار مجلس است، چرا مجلس نمی‌تواند مقابل سرمایه‌داری رانتی بایستد؟ اگر نمایندگان مردم نتوانند بایستند چه کسی می‌تواند بایستد. خنده‌دار است، من با وزیر آموزش و پرورش جلسه گذاشتم و گفتم شرایط این است، گفت بله شما راست می‌گویید و با حرف‌های شما موافقیم، ولی توان مقابله با مافیا را نداریم، گفتم پس چطور می‌توانید مصوبه تاسیس مدرسه غیرانتفاعی را صادر کنید؟! مساله این است که هر ساختار اقتصاد سیاسی فرهنگ خودش را دارد، با کار فرهنگی صرف درصورتی که در اقتصاد خرابکاری شده است، فقط فرهنگ بی‌معنا می‌شود و اتفاق خاصی نمی‌افتد.»

اقتصاد سیاسی و فرهنگ عمومی را باید با هم نقد و اصلاح کرد عضو هیات‌علمی دانشگاه تهران در پایان گفت: «خانواده تحت‌تاثیر اینکه موفقیت یعنی پول، فرزند خود را به سمت رشته‌های خاص می‌فرستد. به خانواده می‌شود این پیام را داد که موفقیت پول نیست، می‌شود پیش‌فرض‌های سرمایه‌داری در طبقه متوسط را مورد حمله قرار داد، یعنی خانواده حتما مقصر است، چون اولین منطق موفقیت یعنی پول را پذیرفته است و وقتی این منطق را بپذیرید دیگر هیچ راهی جز قبولی در پزشکی ندارید. اما خانواده می‌تواند این منطق را نپذیرد و فرزندش را نابود نکند، چون او در این چرخه نابود می‌شود، چه به پول برسد، چه نرسد، که البته نمی‌رسد. و یک درصد با این دکانی‌ای که در نظام پزشکی ایجاد شده و با این محدودیت‌های ورود پزشک می‌شوند و الباقی نابود. خانواده می‌تواند این اسطوره‌های مطرح طبقه متوسط را نپذیرد. من به‌عنوان کسی که از زاویه اقتصاد سیاسی حرف می‌زنم، معتقدم تا ساختار اقتصاد سیاسی اصلاح نشود کار فرهنگی هم معنای زیادی نخواهد داشت. تا دکان پزشکی سرمایه‌دار و... اصلاح درآمد نشود، شما هم به صورت عمیق نمی‌توانید کنکور پزشکی را اصلاح کنید. ما به‌ازای هر 10هزار نفر در روسیه 43 پزشک و به ازای هر 10هزار نفر در ایران 11 پزشک داریم؛ این یعنی انحصار، انحصار برای بازار است، بازار انحصار را ایجاد می‌کند. رزیدنت‌ها را تحت‌فشار شدید در بیمارستان‌ها قرار می‌دهند، بیمارستانی که باید 10 رزیدنت داشته باشد، 6 رزیدنت دارد تا دست زیاد نشود. چند وقت پیش یک رزیدنت زیرفشار کار مرد. این یعنی شما بدبختی بکشید تا انحصار از بین نرود، بعد رزیدنت‌ها هم راضی هستند، می‌گویند حالا فشار را تحمل می‌کنیم چون آینده داریم. اگر 10 رزیدنت باشند باید به حقوق کمتر قناعت کنیم. درنهایت باید این را بگویم که یک‌سوی اصلاح، تغییر و اصلاح اقتصاد سیاسی است و آن سوی دیگر نقد فرهنگی است که در طبقات متوسط شکل می‌گیرد و برای اصلاح باید این دو همزمان مورد نقد قرار بگیرند، چون هرکدام اصلاح شوند و آن یکی نشود، اتفاق خاصی نمی‌افتد. باید به مردم گفت در جامعه برابر می‌شود به خوشبختی رسید؛ وقتی این را از یک‌سو به مردم بگوییم و از سوی دیگر هم بتوانیم ساختار اقتصاد سیاسی را نقد و آن را اصلاح کنیم. البته به نظر من این ساختار‌های پول‌محور دچار بحران هستند، صندلی‌های مراکز پولی به سمت خالی شدن در حرکتند و اینجا ساختار مجبور به تغییر خواهد شد، حتی اگر خودش مقاومت کند این پایان بازی پول خواهد بود.»