علیرضا صدقی پیکر رنجور روزنامه

سرآخر روزنامه ابتکار هم ناچار شد چون اسلاف خود، از تعداد صفحات بکاهد. این کاهش صفحات از پس مقاومتی چندماهه رخ داد. مقاومتی که همه ارکان مدیریتی و تحریریه روزنامه طی آن تلاش داشتند تا از بروز این شرایط جلوگیری کنند. اما قدرت قیمت کاغذ و چاپ و توزیع و ملزومات آن، از همه اهالی روزنامه بیشتر بود. نتیجه آن شد که روزنامه ابتکار از این پس در 12 صفحه منتشر خواهد شد.
موضوع اما بر سر کاهش صفحات روزنامه ابتکار یا دیگر روزنامه‌های کثیرالانتشار کشور نیست. موضوع بر سر پیکر رنجور و تن نحیف روزنامه و روزنامه‌نگار در شرایط فعلی است. در این میان پارادوکسی بزرگ جمعیت کثیری از روزنامه‌نگاران را درگیر خود کرده است. تردیدی نیست که روزنامه‌نگاری در زمره مشاغل سخت و زیان‌آور محسوب می‌شود. مگر می‌شود هر روز و هر ساعت در معرض خبرهای ناگوار و سخت و دردآور قرار گرفت و آسیب و آزار ندید؟ وقتی که روزنامه‌نگار اولین سپر دفاعی خبرهای متعدد می‌شود و در بسیاری موارد قرار است از شدت آن کاسته، قدری پیرایشش کرده و با لحنی آرام‌تر و منطقی‌تر به مخاطب منتقل کند، حجم بسیار بالایی از فشار را متحمل می‌شود. در حقیقت موضوع فقط شنیدن و خواندن و دیدن اخبار منفی نیست؛ موضوع اصلی تحلیل، تخفیف یا بازنویسی آن‌ها است. دست‏کم روزنامه‌نگاران وطنی بیشترین فشار را در این مرحله متحمل می‌شوند.
حال در پساپشت این فشار و تحمل جانکاه حین آن، زمانی که خبرنگاران با بحران مخاطب، بحران امنیت شغلی، بحران بهای کاغذ و چاپ و بحران وضعیت معیشتی هم مواجه می‌شوند، از خود می‌پرسند که این همه برای چیست؟ کدام دستاورد و نتیجه‌ای در پس چنین فشارهایی وجود دارد؟ نسبت هزینه ـ فایده این فشار و نتیجه حاصل از آن چیست؟ و بی‌شمار پرسش‌های دیگر که ذهن جستجوگر روزنامه‌نگاران شاید پاسخی برای آن‌ها نداشته باشد و شاید هم پاسخ‌هایی موقتی و مقطعی برای آن بیایند.
نقطه عزیمت وضعیت پارادوکسیکال موصوف در لحظه ناتوانی در پاسخگویی به این پرسش‌ها شکل می‌گیرد. اینجاست که روزنامه‌نگار نمی‌داند آیا مسیر درستی را انتخاب کرده است! او نمی‌داند که آیا راهی و مسیری برای برون‌رفت از این شرایط وجود دارد! در زمانه‌ای که پاسخی برای پرسش‌های خود ندارد چطور می‌تواند پاسخگوی مطالبات اجتماعی، نیازهای مخاطبان و مقابله با بازی‌های قدرت باشد؟


از دیگر سو جنس، ماهیت و هویت روزنامه‌نگار و شغل روزنامه‌نگاری با بسیاری از مشاغل دیگر متفاوت است. روح پرسش‌گر، وجود جستجوگر و غلبه وظیفه اجتماعی بر منافع شخصی، موضوعات جدی زندگی یک روزنامه‌نگار را شکل می‌دهد. او نمی‌تواند و یا به تعبیر درست‌تر نباید نسبت به رخدادها و رویدادهای مثبت و منفی جامعه بی‌تفاوت باشد. او تلاش می‌کند تا به قدر بضاعت و ظرفیت‌های خود، نسبت به بروز بحران‌های مختلف هشدار داده و نسبت به رفع آن‌ها کوشش کند. او آرزو می‌کند که بتواند برای دردهای مزمن جامعه درمانی درخور پیدا کند. با این روحیه و رویکرد نمی‌توان از روزنامه‌نگار انتظار و توقع داشت که بدون هیچ واکنشی از کنار تمام این مسائل عبور کند و مسیری دیگر را برای زندگی خود و اطرافیانش انتخاب کند. این همه یعنی باید انتظارها از روزنامه‌نگاران را به سطح صحیحی از عقلانیت و درک درست موقعیت رساند.
تمام این‌ها در حالی است که هر روز خبر می‌رسد تعدادی از همکاران روزنامه‌نگار با این شغل خداحافظی کرده و تصمیم گرفته‌اند تا بخت خود را در جایی دیگر بیازمایند. اما آیا این چاره کار است؟ به نظر می‌رسد که علی‏رغم این جدایی و وداع هر روزه و همیشگی از روزنامه‌نگاری، هنوز هم هستند روزنامه‌نگارانی که حتی اگر بخواهند هم نمی‌توانند از این حرفه خداحافظی کنند. روزنامه‌نگارانی که در تحریریه نفس می‌کشند؛ زیست می‌کنند؛ امروز و فردایشان را بر اساس آن تعریف می‌کنند؛ و خارج‏شدن از تحریریه را به مثابه مرگ پیش از مرگ می‌دانند.
این‌ها همان گروهی هستند که می‌مانند و سختی‌ها را تحمل می‌کنند و می‌سوزند و می‌سازند. البته نه ساختن به معنا و مفهوم دقیق کلمه؛ آن‌ها می‌مانند تا تن رنجور روزنامه‌ها از این رنجورتر و پیکر کم‌جانشان از این کم‌توان‌تر نشود. هر چند که برای این ماندن و هنوز ماندن بهایی سنگین می‌پردازند.
اما تردیدی نیست که این روزهای سخت بر مطبوعات و روزنامه‌ها هم تمام می‌شود. یعنی این وضعیت نمی‌تواند بیش از این ادامه پیدا کند. روزنامه‌ و روزنامه‌نگار باز هم راه خود را پیدا خواهد و مسیری تازه را آغاز می‌کند. امید که باشیم و آن روز ببینیم. ببینیم که روزنامه و روزنامه‌نگار به روزهای اوج و عزتش بازمی‌گردد.