روزنامه فرهیختگان
1398/03/29
توجه به فکر اسلامی، راز تحول در تاریخنگاری فلسفه
پیتر آدامسون، استاد فلسفه دانشگاه ماکسیمیلین مونیخ، کار پژوهشی خود را «تاریخ فلسفه بدون هیچ خللی» نامیده است. اما این «خلل»ها چیستند؟ ناگفتههایی که باعث شده برخی از انحای تفکر، حاشیهای تلقی شوند. در دوره کنونی افرادی چون او در آثار خود به اهمیت فلسفه اسلامی و نقش مهم آن در تاریخ فلسفه پرداختهاند. این اقدام دیرهنگام آنقدر اهمیت دارد که برخی آن را «شجاعانه» نیز میخوانند و بر همین اساس است که کتاب پیتر آدامسون باعنوان «فلسفه در عالم اسلامی» را نشانه یک انقلاب میدانند، چراکه نقشه تاریخچه فلسفه را اساسا از نو ترسیم میکند. این کتاب، انقلابی در شیوه نگارش تاریخ فلسفه است چون هدف آدامسون ارائه تاریخی جامع و کامل از سیر فلسفه است، یعنی رفع خللهایی که مورخان پیشین فلسفه برجای گذاشتهاند. چارلز تالیا فرو، فیلسوف برجسته دین و استاد فلسفه کالج سنت اولاف نیز در مصاحبهاش با «فرهیختگان»، آدامسون را دارای نقشی مهم و تاثیرگذار در شناساندن فلسفه اسلامی بهویژه «متون فلسفی عربی» به مخاطبان غربی دانسته بود. آدامسون درخصوص نهضت ترجمه در جهان اسلام هم معتقد است در قرن دهم میلادی، عربزبانها، تقریبا بهاندازه خوانندگان انگلیسیزبان امروز، به آثار ارسطو دسترسی داشتند. این امر بهلطف نهضت ترجمه میسر شد. اما چه چیزی باعث میشد خلفای عباسی از این کار حمایت کنند؟ بیشک متون مهم در رشتههایی چون مهندسی و پزشکی کاربرد عملی داشتند. اما این نکته توضیح نمیدهد که چرا به مترجمان مبالغ هنگفتی داده میشد تا فیالمثل متافیزیک ارسطو را به عربی ترجمه کنند.آدامسون میگوید: «بهتدریج با ترجمه و انتشار آثار فلسفه اسلامی در زبانهای اروپایی از جمله کار من درباره تاریخ فلسفه، تلاش میشود تا داستان فلسفه در جهان اسلام برای مخاطبان بیشتر و گستردهتری بازگو شود.» پیش از آدامسون، آخرین کوشش قابل قیاس در بازخوانی و بازنویسی تاریخ فلسفه، اثر آنتونی کِنی باعنوان تاریخ جدیدی از فلسفه غرب (A New History of Western Philosophy) است. توصیف کنی از فلسفه در جهان اسلام، اگر چه از برخی جهات گزارشی خوب است، اما بهسختی چیزی بیش از «اشارهای مودبانه در چند صفحه» است. پیتر آدامسون (Peter Adamson) استاد فلسفه در دانشگاه لودویگ ماکسیمیلین مونیخ است و دکتری خود را از دانشگاه «نتردام» آمریکا اخذ کرده است. وی نویسنده کتابهای متعددی است که مهمترین آنها مجموعه «a history of philosophy without any gaps» یا همان «تاریخ فلسفه بدون هیچ خلل» است که تاکنون چهار مجلد آن انتشار یافتهاند: فلسفه کلاسیک (Classical Philosophy)، فلسفه در عالم یونانیمآب و رومی (Philosophy in the Hellenistic and Roman Worlds)، فلسفه در عالم اسلامی (Philosophy in the Islamic World) و فلسفه قرون وسطایی (Medieval Philosophy). از آدامسون آثار دیگری در زمینه فلسفه اسلامی نیز منتشر شده است که از جمله آنها میتوان به «فلوطین عربی» (The Arabic Plotinus) و «کندی: متفکر بزرگ قرون وسطی» (Great Medieval Thinkers: al-Kindi) اشاره کرد. «فرهیختگان» در گفتوگوی اختصاصی با وی به بررسی «نقش و تاثیر فلسفه اسلامی بر فلسفه غرب» و چرایی «عدمانعکاس مناسب این موضوع» در آثار راوی تاریخ فلسفه غربی پرداختهایم که در ادامه از نظر میگذرانید. بهرغم نقش مهم فلسفه اسلامی بر فلسفه غرب، مورخان تاریخ فلسفه غرب به این موضوع اهتمام زیادی نداشتهاند. بهنظر شما تاثیر فلسفه اسلامی بر فلسفه غرب در قرون وسطی به چه میزان بوده است؟ تاثیر عظیمی بوده است گرچه نه از طریق اروپای غربی در قرون وسطی. [درواقع] تا قرن دوازدهم میلادی شاهد تاثیر زیادی از جانب متون عربی نیستیم، با این حال شروع ترجمه علمی متون [عربی] با کار افرادی همچون «آدلارد از باث» (أدیلار الباثی، Adelard of Bath) شروع شد که در اواسط قرن دوازدهم فوت کرد و همزمان در این دوران است که شاهد افزایش علاقهمندی به منابعی از عالم اسلامی هستیم. در این دوران خصوصا ترجمههای متعددی از آثار ابنسینا و ابنرشد صورت گرفت و نیز از [آثار] ابویوسف کندی و فارابی. اندیشمندان یهودی که در جهان اسلام زندگی میکردند، از جمله ابنمیمون (Maimonides) را هم نباید فراموش کنیم. تاثیر این ترجمهها غیرمعمول بود و باعث تقویت «مذهب ارسطویی» یا ارسطوگروی (Aristotelianism) و درواقع سبب برآمدن «مذهب مَدرَسی» یا مدرسیگروی (Scholasticism) قرن سیزدهم با چهرههایی چون آکویناس و دانس إسکوتس (Duns Scotus) در قرن سیزدهم میلادی شد. در اوایل قرن سیزدهم مشاهده میکنیم که متفکران اسلامی نهایتا در مواردی حتی از ارسطو نیز موثرتر و اثرگذارترند؛ بهعنوان مثال ابنسینا منبع [یا مرجع] اصلی اقوال در باب «نفس انسانی» در آن دوره است.
چرا اغلب فیلسوفان غربی که به تاریخ فلسفه پرداختهاند، نقش فلسفه اسلامی در فلسفه غربی را نادیده گرفتهاند؟ فکر نمیکنم این [مطلب] دقیقا صادق باشد. درواقع تاثیر منابع عربی در ترجمه[های] لاتینی بهخوبی شناخته شده است و هرکس که در فلسفه قرون وسطی مطالعه جدی داشته باشد، [این مطلب را] تایید میکند (یعنی واقعا نمیتوان از این مطلب عزلنظر کرد چراکه نویسندهای مانند آکویناس تقریبا در هر صفحه [از آثار خود] از ابنسینا و ابنرشد نقلقول میکند). البته [انکار نمیشود کرد که] مطالعات غربی در تشخیص اهمیت و حتی وجود فلسفه مضبوط در [آثار] عالم اسلامی، [آثاری که] پس از برهه ترجمههای لاتینی-عربی (حدود سال 1200میلادی) [نوشته شدهاند و فیلسوفانی که مربوط به دورهای پس از ابنسینا بودهاند] بسیار کند بوده است. نادیده گرفتهشدن چهرههایی چون فخرالدین رازی یا نصیرالدین طوسی در مطالعات اروپایی [تاریخ فلسفه، از این جهت است که] آنها بسیار [با فاصله و] دیر نوشتند و چون بالنسبه در مناطق شرقی دورتری بودهاند، آثارشان توسط فرادهش و سنت لاتینی دریافته نشد و [به تبع آن] دور از دید اروپاییان باقی ماند. نهایتا بههرحال امروز بسیاری افراد با جدیت مشغول کار در این زمینه و بر آثار آنها [امثال نصیرالدین طوسی و فخرالدین رازی و...] هستند.
اثر جنبش ترجمه در دنیای اسلام بر انتقال متون کلاسیک فلسفه یونانی به عالم مدرن چه بود؟ [طبیعتا] این [نهضت ترجمه از یونانی به عربی] مربوط به دورهای ماقبل [دوره مدرن] است، زمانی که نهضت ترجمه از یونانی و عربی طی قرون هشتم تا دهم پس از میلاد وقوع یافت. سوال شما جدا سوال خوبی است، چون مهم است که بدانیم متون یونانی که اغلب با ظرافت و با جدیت منتقل شدهاند، چگونه به عربی انتقال داده شدند. یک مثال اساسی و موردی که من در ابتدای مسیر کارم راجعبه آن نوشتهام، «فلوطین عربی» [چهرهای] مهم از افلاطونیان باستان متأخر بود. در آن مورد، [در ترجمههای فلوطین به عربی] طی ترجمه، پاراگرافهای کاملی از مطالبی جدید افزوده شده بود و تلاش شده بود تا [هر] اثر را برای فهم مخاطب مسلمان قرن نهمی دستیاب [و مأنوس] کند. از این زمان، این آثار منبع مهمی برای بسیاری از اندیشمندان از جمله فارابی، ابنسینا و پس از آنها و در دوره صفوی ایران برای [شخصی] چون ملاصدار- [بدل] شد. بسیار مهم است به یاد داشته باشیم این اندیشمندان صرفا خواننده آثار فلوطین نبودند، بلکه متونی مثل ترجمههای عربی از فلوطین کاملا متفاوت است.
در کدام شاخههای علوم انسانی تاثیر اندیشه اسلامی بر اندیشه غربی در قرون وسطی بیش از همه بود؟ بعضی اثرپذیریها از اقوال و آرای اسلامی در ادبیات [مشهود] است، مثال مشهور آن «کمدی الهی» اثر دانته است که اغلب گفته میشود تصویرش از نحوه خلود گناهکاران در دوزخ، منعکسکننده اقوال اسلامی در باب دوزخ است. البته خود قرآن بسیار پیشتر شناخته شده بود. درواقع فکر میکنم که با فاصلهای [قابل توجه]، عمده تاثیر [آثار اسلامی] بر دانشهای مضبوط (disciplines) و رشتههای علوم انسانی درواقع از جانب فلسفه و الهیات فلسفی است، تا آنجا که رستههای دیگری مثل «شعر عربی» یا «تاریخنگاری عربی» به لاتین ترجمه نشدند. البته تاثیرگذاری علوم و دانشها نیز شدید بود، برای نمونه اقوال و آرای لاتینی قرون وسطی در باب نور بهطور گسترده و فراگیر متخذ از آثار ابنهیثم بود.
تا چه اندازه فیلسوفان غربی و خصوصا فیلسوفان آمریکایی فلسفه اسلامی را میشناسند؟ خب، اگر بخواهم صادق باشم، نهچندان. من حتی فکر میکنم که بیشتر فیلسوفان برجسته در آمریکا، اگر بخواهند هم نمیتوانند نام بیش از یک یا دو تن از فلاسفه اسلامی را ببرند. اما این شرایط به آرامی در حال تغییر است و بهتدریج با ترجمه و انتشار آثار فلسفه اسلامی در زبانهای اروپایی -از جمله [با انتشار] کار من درباره تاریخ فلسفه و کارهای جاری مشابه آن- تلاش میشود داستان فلسفه در جهان اسلام برای مخاطبان بیشتر و گستردهتری بازگو شود.
آثار و مطالعات شما در باب تاثیر فلسفه اسلامی بر فلسفه غرب، چه چیزی بیش از کارهای کاپلستون (و تاریخ فلسفه او) یا کارهای «اتین ژیلسون» یا «تاریخ فلسفه راتلج» و امثال آنها دارد؟ [این پرسش را از این جهت مطرح میکنم] که این آثار نیز کمابیش به نقش سینویان و ابنرشدیان در عالم لاتینی زبان اذعان کردهاند و مطالبی هم در شرح آن [تاثیرات] نوشتهاند. بسیار خب، آثار قدیمیتر در تاریخ فلسفه مانند کار فریدریک کاپلستون، نتوانسته برخی [از متفکران] فلسفه اسلامی را پوشش دهد، گرچه با جزئیاتی مختصر، به نویسندگان برجسته تاثیرگذار در فلسفه قرون وسطی اشاره کرده است. این موضوع [با تفاوتهایی] درباره ژیلسون نیز صادق است، اما درمورد ژیلسون [باید توجه داشت که] ژیلسون [در اصل] تنها از آکویناس و بوناونتورا و دیگر فلاسفه مدرَسی مسیحی قرون وسطی بحث میکند و تلاشی درجهت [تدوین] تاریخ فلسفه -بهطور کلی و عام- نمیکند. بههرحال تفاوت عمده رویکرد (approach) [و نحوه تقرب من به تاریخ فلسفه] این است که تاکید کردهام سنت (tradition) [و فرادهش فلسفی] اسلامی پس از سال 1200 میلادی و نهضت ترجمه لاتینی-عربی [نیز] تداوم یافته است. بهعلاوه من بر خلاقیت مستقل و اهمیت علم کلام نیز تاکید کردهام که [چنین توجه و تاکیدی] در باب تاریخنگاریهای قدیمتر [فلسفه] صادق نیست. یک نمونه مشهور به «بدی» دراینباره، تاریخ فلسفه برتراند راسل است که تنها بسیار کوتاه و [ایضا] پر اشتباه درباره جهان اسلام بحث کرده است.