اعدام رسانه‌ای یک متهم

فروزان آصف نخعی‪-‬ یکی از ایرادهای اساسی جوامع عقب نگاه داشته شده، قضاوت و به ویژه قضاوت نابهنگام است. در ماجرای قتل میترا استاد، این سناریو در اوج خود به نمایش درآمد. ابتدا خبرنگار صدا و سیما در یک حرکت ناشیانه و بسیار محیرالعقول، آلت قتاله را از موقعیت دسترسی ممنوع، یعنی نگهداری آلت قتل، در پلاستیک مخصوص نگهداری آلات جرم خارج کرد، و در انظار عمومی، تمامی مدارک پنهان روی آلت قتاله اعم از اثر انگشت و غیره را، از بین برد.
دوم آتش تهیه مدیریت شده که جشن برگزاری یک قتل بود، به سراسر ایران به صورت تصویر و صوت مخابره می‌شد. برای نخستین بار متهم بدون هیچ قیدوبندی در برابر خبرنگاران قرار می‌گرفت بدون آن که ممنوعیتی در این باره مشاهده شود. در مرحله بعد گمانه‌زنی‌های مختلف آغاز شد. گمانه زنی‌هایی که تنها مستند به آنچه در صدا وسیما آمده، پروبال گرفت و به شبکه‌های اجتماعی سرایت کرد. اما خنجر نهایی بر پشت دوست، توسط یاران آقای نجفی یعنی تیم کارگزاران وارد شد. آنان سرآسیمه آستین‌ها را بالا زدند که از اول ما گفته بودیم که فلانی نباید شهردار شود. به دنبال آن دوجبهه سیاسی در اردوگاه اصلاح‌طلبی بر اساس پروژه روزنامه سازندگی شکل گرفت. این روزنامه با موضع‌گیری خود، بیانگر و تبیین‌گر مخالفان و موافقان شهرداری نجفی و پیامدهای عدم توجه به اخطارها شد. به عبارت دیگر این‌بار پروژه صدا وسیما که متوقف شده بود، با حرکت روزنامه سازندگی ادامه یافت. اما هر دو گروه موافق و مخالف در جبهه اصلاحات، توان صبر و ملاحظه مسایل انسانی و توجه به ملاحظات اساسی‌تر حقوق متهم، و همچنین احساسات جریحه‌دار شده جامعه را نداشتند. من به این بخش نمی‌پردازم که برخی مسایل مطرح شده توسط متهم، منجر طرح مسایل امنیتی نیز شد. به هر روی با توجه به التهابات ایجاد شده، از سوی مراجع قضایی دستور به ممنوعیت اطلاع‌رسانی از سوی حتی وکلای متهم صادر شد. حالا، در برابر ده‌ها هزار سیاهه‌نویسی مطبوعات و ده‌ها هزار سیاهه‌گویی صدا وسیما، متهم بدون توان دفاع از خود، ‌در معرض قضاوت روشنفکران همفکر و هم‌حزبی‌های سابق خودش قرار گرفته است. در اینجا اصلا نمی‌خواهم بگویم کسی در صدد انتقام‌جویی بوده است. ولی آیا مردم نسبت به سطح رفتار سیاسی و نظام اخلاقی دوستان دیروز و دشمنان امروز متهم که در عکس‌العمل به پرونده جنایی این گونه بی‌صبرانه آتش به اختیار، متهم را به جوخه اعدام رسانه‌ای در افکار عمومی می‌سپارند، اعتماد خواهند کرد؟ آیا افکار عمومی می‌پذیرد که برای رسیدن به هدف به هر وسیله‌‌ای متوسل بشویم. اما نکته مهم‌تر در باره شیوه روزنامه‌نگاری زرد در ایران است. آیا اسلام از منظر ارزشی اجازه می‌دهد افراد حزبی و .. نسبت به فرد سیاستمداری که موافق شرع عمل کرده، و مانند بسیاری دیگر دارای بیش از یک همسر بوده، تجسس کرده، از یک سو به نظام خبرنگاری زرد و اصطلاحا سبک روزنامه‌نگاری مبتنی بر گزارش پاپاراتزی‌ها دامن بزنیم، و از سوی دیگر راه نظام کنکاش در حوزه خصوصی را علاوه بر تجسس‌های امنیتی که نظام وحشت و سرکوب استالین اعمال می‌کرد، شرایط نقض حقوق بشر، و نقض حقوق شهروندی را فراهم کرده و به حوزه نظام رسانه‌‌ای تسری دهیم؟ (پاپاراتزی Paparazzi واژه‌‌ای ایتالیایی است که به عکاسان سمجی که به‌ویژه به زندگی ستارگان سینما و سیاستمداران و ... سرک می‌کشند و مخفیانه از زندگی خصوصی آنان عکس می‌گیرند اطلاق می‌شود.) بی‌تردید این موضوع از کم‌سوادی رسانه‌‌ای و عدم آگاهی از نظریه‌های رسانه‌‌ای نشات می‌گیرد که با جمع‌آوری عکس‌های منتشر شده در صفحه اول چند رسانه، آن را ملاکی برای حقانیت عملکرد خود قرار بدهیم. همچنین عملکردی که شرح آن رفت، اساسا مخالف با اصل بی‌طرفی در روزنامه‌نگاری و حقوق متهم استکه در حال حاضر توانمندی دفاع از خود را ندارد. ‌‌ای‌کاش روشنفکران چه له و چه علیه از عهده تشخیص میدانی که صداوسیما برای آن باز کرده بود، بر می‌آمدند، و تا طرح همه مسایل در دادگاه، و صدور رای صبر می‌کردند و این گونه چنگال بر وجدان جامعه نمی‌کشیدند و مانند آن دسته از نویسندگان چون عباس عبدی عمل می‌کردند که هم در باره حقوق مقتول و به‌ویژه حقوق متهم می‌پرداختند و شرایط پیش آمده را به تحول در نظام دادرسی ختم می‌کردند.