نیمکت ناامید به فرهاد رسید

احسان محمدی


در میان انبوه غزل‌های خوب و دوست‌داشتنی «فاضل نظری» بیتی هست که این روزها در حوزه‌های مختلف به کار می‌آید: «آب طلب نکرده همیشه مراد نیست/گاهی بهانه‌ای است که قربانی‌ات کنند»


وقتی خبر انتصاب «فرهاد مجیدی» به‌عنوان سرمربی تیم ملی امید ایران منتشر شد یاد این بیت افتادم. اینکه فرهاد مجیدی با هدیه‌ای مواجه شده که پذیرفتنش دشوار و پس فرستادنش غیرممکن است. وسوسه سرمربیگری «تیم ملی» دوم ایران چیزی نیست که هر کسی بتواند مقابل آن مقاومت کند اما نکند «بهانه‌ای است که قربانی‌اش کنند؟»
فرهاد مجیدی در تاریخ باشگاه استقلال نام بزرگی است. از آنها که تا ابد در قلب هواداران خانه ساخته‌. بی‌گزند از هر باد و بارانی. روزگار خودش، بازیکن درخشان و بی‌قراری بود، «خیلی زود» خودش را در سطح اول فوتبال ایران به همه تحمیل کرد، خیلی زود به استقلال پیوست، خیلی زود محمد مایلی‌کهن او را به تیم ملی دعوت کرد و او هم خیلی زود گل زد، حتی بعضی‌ها می‌گویند «خیلی زود» خداحافظی کرد‌... انگار او به «خیلی زود» عادت دارد. شاید برای همین خیلی عجیب نباشد که «خیلی زود» به‌عنوان سرمربی معرفی شد.
 فصل پیش وقتی به‌عنوان کمک در کنار «وینفرد شفر» نشست، بعضی‌ها انتصابش را حرکتی برای به دست آوردن دل هواداران و پرشور کردن ورزشگاه‌ها قلمداد کردند اما خیلی زود «سرمربی موقت» استقلال شد. شفر که رفت، مجیدی گزینه قابل قبولی برای مربیگری به نظر می‌رسید، کسی انتظار معجزه نداشت، عملکردش نسبتاً خوب بود و اگر داور در دیدار مقابل صنعت نفت گل آنها را مردود نکرده بود چه بسا حالا کارنامه بسیار بهتری داشت.
مجیدی گمان می‌کرد که مدیران استقلال به‌عنوان سرمربی فصل آینده به او اعتماد می‌کنند اما یک واکنش «خیلی زود» در انتشار یک استوری اینستاگرام شاید گره در کارش انداخت.
وقتی که حرف برخی هواداران خشمگین را باز تکرار کرد و «وزیر» را عامل موفقیت قرمزها و شکست استقلال معرفی کرد. «خیلی زود» پشیمان شد، استوری را پاک کرد و به «معاون وزیر امورخارجه» تاخت و او را به دخالت در نتایج لیگ متهم کرد...
او فوتبال بازی‌کردن را از «زمین خاکی» شروع کرد اما سرمربیگری را دارد از سطح «ملی» آغاز می‌کند. یک جاه‌طلبی بزرگ و یک فرصت بی‌نظیر برای پسری که همه چیز را «خیلی زود» می‌خواست.
 تیم ملی ایران آخرین بار در المپیک 1976 مونترال کانادا حضور یافت. درست در سال تولد فرهاد مجیدی؛ 1355. سال‌هاست این تیم با نام‌های بزرگ و کوچک برای صعود به المپیک خیز برداشته و ناکام مانده. از کرانچار تا امیرحسین پیروانی. از نلو وینگادا و محمد خاکپور و علیرضا منصوریان و وینکو بگوویچ و محمد مایلی‌کهن تا حسین فرکی و یورگن گده و‌... 22 نفر قبل از فرهاد مجیدی تلاش کردند و نتوانستند. آیا او می‌تواند این بار سنگین را به مقصد برساند یا قربانی می‌شود؟
فارغ از نیت‌های پس پرده برای این انتصاب، همه باید برای موفقیت او و بازیکنان آرزومند تیم ملی امید آستین بالا بزنند.
تنها گذاشتن مجیدی، خیانت به فوتبال ایران است. خیانت به نسلی که لابه‌لای چرخ دنده لجبازی‌های بی‌پایان گرفتار مانده‌اند. این «فرهاد» ما را به آرزوی «شیرین» فوتبالی‌مان می‌رساند؟