استـاد مهندسی شهــر

اول: تیرهایی که از اسلحه محمدعلی نجفی شلیک شد تشت رسوایی عملکرد اصلاح‌طلبان را خیلی پرسروصداتر از تصورشان بر زمین انداخته است. از این رو هریک از طیف‌های اصلاح‌طلب سعی دارند دامن خود را از این رسوایی پاک کنند یا حداقل سهم کمتری از این تیر‌گی بر کارنامه خود ثبت کنند. در همین راستا دبیرکل حزب کارگزاران از همان روز اولی که جنایت در ساختمان 2701 برج آرمیتای سعادت‌آباد رخ داد در اظهارنظرهای مختلف تیر پیکان انتقادها را به سمت دیگر دوستان اصلاح‌طلبش گرفت. کرباسچی اصرار دارد که بگوید آنها در کارگزاران، امروز نجفی را از همان روزهای سال 96 می‌دیدند و دیگر طیف‌های اصلاح‌طلب با انحصارطلبی، حرف‌ها‌یشان را نشنیده‌اند؛ حرف‌هایی که مستندات نهادهای امنیتی را هم ضمیمه داشته و درون خانواده اصلاحات گوش شنوایی برایش نبوده است. در مقابل طیف دیگر اصلاح‌طلبان -که بیشتر باید مشارکتی‌های سابق و اتحادملتی‌های امروزی خوانده شوند- اظهارات کارگزارانی‌ها را گزاف می‌خوانند و از طرف دیگر سعی دارند با نسبت دادن اتهامات مختلف به استاد مقتول سعادت‌آباد، نجفی را تطهیر کرده و انتخاب خود را برای گزینه شهرداری پایتخت، انتخابی بی‌اشتباه بخوانند. آتش این رویه تا آنجا داغ شد که برخی چون محسن آرمین در این اوضاع بلبشو نیز سریال قهرمان‌سازی از نجفی را ادامه داده و مدعی شدند «شهرداری نجفی همان زمان مناسب (برای مدیریت و ورود میترا استاد به زندگی نجفی) بود تا نجفی بفهمد در کشوری زندگی می‌کند که شرط حضور موثر در عرصه‌های سیاسی و مدیریت چیزهای دیگری جز پاکدستی و توانمندی است!» البته ادعای امثال آرمین درون خانواده اصلاحات و در توصیف عملکردشان بی‌راه نیست. امروز اگرچه انتخاب نجفی به‌عنوان شهردار پایتخت میان اصلاح‌طلبان مخالفانی دارد که مدعی هستند از روز اول مخالف بودند ولی نکته قابل‌تامل رای قاطع به شهرداری نجفی است. حتی اگر از این بگذریم که در پس‌پرده و به‌دور از چشم مردم چه گذشته و سمت‌وسوی سهم‌خواهی‌های درون‌خانوادگی اصلاحات برای انتخاب شهردار به کدام سمت رفته بوده، 21 رای موافق یعنی همه اعضای شورا از رئیس محبوب کارگزارانی‌اش تا یاران تند اتحاد ملت و میانه‌هایی چون منتسبین به اعتماد ملی‌ و ندایی‌ها درنهایت محمدعلی نجفی را برای شهرداری مناسب دیدند. در این میان چه بر سر مردم می‌آید هم که لابد فدای سر جریان! از این رو طیف‌های اصلاح‌طلبی که داعیه نقد درون‌خانوادگی دارند و می‌گویند امروز چوب انحصارطلبی برخی دیگر از طیف‌های اصلاح‌طلب را خوردیم که نسخه شهرداری نجفی را تجویز کردند، بهتر است پاسخگوی رای قاطع و بدون مخالف خود در جلسه غیرعلنی 19 مرداد و جلسه علنی و رسمی اول شهریور 96 شورای شهر باشند. دوم: همان روزهایی که زمزمه‌های انتخاب نجفی برای کرسی مدیریت بهشت از پستوهای جلسات شورای عالی سیاستگذاری اصلاح‌طلبان و هم‌اندیشی اعضای شورا به گوش می‌رسید، همزمان زمزمه‌های عدم‌تایید صلاحیتش هم به دلایل مختلف مطرح بود؛ آنقدر که محرز شده بود شهردار انتخابی اصلاح‌طلبان از سوی نهادهای مختلف با اما و اگرهای بسیاری مواجه است؛ اما و اگرهایی که این روزها امثال کرباسچی از آن به‌عنوان مستنداتی دقیق نام می‌برند. از طرف دیگر دعوا و ضرورت اعلام برائت از رسوایی نجفی تا آنجا رسیده که هریک سعی دارند پرده از عملکرد دیگری بردارند، از این رو کارگزارانی‌ها ابایی ندارند که بگویند گزارش و استعلام منفی نهادهای امنیتی درخصوص نجفی با فشار و پیگیری بزرگان اصلاحات نادیده گرفته شده است. در این میان پرسش قابل‌تامل این است که چه کسی در میان این لابی‌ها، منافع ملی را فدای منافع جریانی کرده است؟ برای پاسخ به این سوال باید بار دیگر اظهارات دبیرکل کارگزاران را مرور کرد؛ تماس و فشارهای پیاپی در بالاترین سطوح اصلاحات باعث شد به وزیر کشور دستور داده شود حکم شهرداری نجفی را امضا کند! اظهاراتی که نشان می‌دهد حتی وزارت کشور نیز مخالفت خود را با انتخاب محمدعلی نجفی به‌عنوان شهردار اعلام کرده بود. کرباسچی از طرف دیگر اشاره دارد این پافشاری‌ها باعث شد معاون اول رئیس‌جمهوری نیز مستندات را بررسی نکند؛ اظهاراتی که به بیانی دیگر با همین مضمون از طرف شکوری‌راد، دبیرکل اتحاد ملت هم گفته شد. شکوری‌راد هم تاکید دارد حکم شهرداری نجفی توسط جهانگیری تایید شده است. از این رو ناگفته پیداست که پاسخ سوال مطرح‌شده کسی جز اسحاق جهانگیری نیست؛ کسی که پیش‌تر ریاست شورای مرکزی حزب کارگزاران را برعهده داشت. البته آقای معاون اول روحانی، صرفا وابسته به کارگزارانی‌ها نیست و در میان دیگر احزاب و چهره‌های اصلاح‌طلب جایگاه ویژه‌ای دارد تا آنجا که حتی گفته شد به توصیه رئیس دولت اصلاحات، در قالب کاندیدای پوششی در حمایت از روحانی وارد میدان رقابت انتخابات سال 96 شده است. بغض‌های جهانگیری در انتخابات را مردم ایران یادشان هست. بگذریم که ایفای نقش جهانگیری در آن روزها همچون هر درام دیگری امروز و با گذر زمان به کمدی تبدیل شده است. اصلاح‌طلبان البته صرفا برای رضایت روحانی، اسحاق‌شان را به او نبخشیدند و در این میان طمع انتخابات 1400 نیز چنین ضربه‌گیری را تجویز ‌کرد.  در این میان اصلاح‌طلبان با رنگ باختن علنی حنای عملکرد دولت، در مقاطع مختلف گاهی جهانگیری را خیلی دور و گاهی خیلی نزدیک به دولت توصیف کردند. در همین راستا گاهی سوءمدیریت‌ها را به کمرنگ‌شدن جایگاه آقای معاون اول نسبت می‌دهند و گاهی دیگر کلید حل مشکلات را به دست او می‌خوانند. از این رو به‌عنوان مثال در ماجرای تصمیم دلار 4200 تومانی کارگزارانی‌ها در ارگان رسمی خود لباس سوپرمن بر تن جهانگیری کرده و طیف‌های دیگر نیز از ورود اسحاق به میدان رفع مشکلات خبر دادند. چندی بعد هم که طبل ناکارآمدی این تصمیم صدایش درآمد، لباس سوپرمن را آویزان کردند و با نسبت دادن این تصمیم به دیگران، مجبور به اعتراف شدند که دلار جهانگیری عظیم‌ترین رانت تاریخ را رقم زده است. این رویه در رفتار آقای معاون اول دولت هم مشهود است؛ از این رو گاهی می‌گوید اختیار تغییر منشی خود را هم ندارد و گاهی خود را باز‌کننده گره FATF و آشفته‌بازار خودرو و... می‌خواند. بی‌شک این پارادوکس حمایت و برائت را استراتژی فرار از مسئولیت رقم زده است، غافل از اینکه مردم ایران یادشان هست.   شهر تهران مانند دوره اصلاحات روزهای سختی را می گذراند سبقت شورای پنجم از شورا ی اول در حاشیه «بی‌کفایتیِ کفایت نمادین» این تعبیر یکی از تئوریسین‌های اصلاحات از عملکرد اصلاح‌طلبان است. به این معنا که به قول محمدرضا تاجیک «توانایی، شعار اصلاح‌طلبان است ولی درواقع عملا یک بسته خالی از محتواست.» حالا شورای یکدست اصلاح‌طلب شهر تهران به نماد روشن و شاهد مثالی شفاف از «بی‌کفایتی کفایت نمادین» اصلاح‌طلبان تبدیل شده است. شورای یکدستی که یک‌بار در سال 78، اصلاح‌طلبان با عملکردشان پایتخت را معطل کردند و بعد از 15سال هم که انتخابات شورای پنجم به کام این جریان رقم خورد تا امروز نشان داده‌اند که سبک و سیاق‌شان همان رویه‌ سابق است؛ اختلاف درون‌خانوادگی بر سر انتخاب شهردار و سهم‌خواهی‌های احزاب و گروه‌های مختلف ولی هم‌خانواده اصلاحات، شورای اول را به انحلال کشاند، همان‌گونه که تا امروز که دو سال و چند ماه از شورای پنجم می‌گذرد، عملکرد شورایی‌ها به‌گونه‌ای پیش رفته که چهره‌های اصلاح‌طلب نیز ابایی ندارند که این شورا را یکی از پاشنه‌آشیل‌‌های برجسته‌شان بخوانند؛ پاشنه‌آشیلی که با توجه به عملکرد امیدی‌های مجلس و دولت تَکراری روحانی اصلاح‌طلبان را در بن‌بست قرار داده است. 1 انتخاب سه‌ شهردار و دو سرپرست در طول یک‌سال رکورد فضاحت‌باری است که شورای پنجم تا امروز به نام خود ثبت کرده است. حالا با از پرده برون افتادن دلیل استعفای نجفی و پنج‌ تیر پیاپی‌ای که از اسلحه‌اش – به اعتراف خود- شلیک کرده، گره اختلافات درون‌خانوادگی اصلاح‌طلبان کورتر شده است. اصلاح‌طلبان که در سال 96 بعد از 15سال و بعد از شورای اولی که به انحلال کشانده بودند، بی‌رقیب به کرسی‌های بهشت رسیده ‌بودند، عزم‌شان را جزم کردند که مقابل دوربین‌ها فقط لبخند بزنند و اختلاف‌نظرها را در پستوی درون‌خانوادگی نگه دارند. از این‌رو چانه‌‌زنی‌ها بر سر شهرداری محمدعلی نجفی حتی پیش از تشکیل اولین جلسه رسمی و آغاز به کار شورای پنجم، شروع شد. بر همین اساس با سوت آغاز شورای پنجم، نجفی به‌عنوان گزینه بی‌بدیل اصلاح‌طلبان معرفی شد. انتخابی که غلامحسین کرباسچی، دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی، این روزها که دیگر تشت رسوایی نجفی از بام افتاده می‌گوید از ابتدا اشتباه بوده و امروز نجفی از همان دو سال پیش قابل‌حدس بود. میترا استاد که امروز مقتول خوانده می‌شود، سال 96 در کنار نجفی دیده می‌شد و کرباسچی می‌گوید این ارتباط و اثرات منفی‌اش بر اصلاح‌طلبان آنقدر پررنگ بوده که پیش از رسیدن نجفی به کرسی بهشت و در همان روزهای رایزنی پشت‌پرده، این موضوع را برای او مطرح کرده است. دبیرکل سازندگی حتی تاکید دارد استعلام نهادهای مختلف درخصوص شهردار منتخب اصلاح‌طلبان نیز منفی بوده ولی با «پیگیری برخی بزرگان اصلاحات و اعمال فشار بر رئیس‌جمهور، با دستور آقای روحانی به وزیر کشور حکم شهرداری محمدعلی نجفی صادر شد.» در طرف مقابل اظهارات کرباسچی، امثال محسن میردامادی قرار دارند. میردامادی که سال‌ها سابقه دبیرکلی بر حزب مشارکت را در کارنامه خود ثبت کرده و حالا همچون سایر هم‌حزبی‌هایش به اتحاد ملتی‌ها نزدیک است، اظهارات صریح کرباسچی را بی‌پاسخ نگذاشته و مدعی است این‌گونه اظهارات از سر کینه شخصی است و تعبیر لگد‌زدن شادمانه بر کسی که زمین خورده را درمورد گفته‌های دبیرکل سازندگی به کار برده است. میردامادی در توئیت‌های پیاپی گفته اگر کرباسچی از این ماجرا اطلاع داشت، خیانت کرده که به گوش اعضای شورا نرسانده و تاکید دارد در جلسات پشت‌پرده اصلاح‌طلبان برای انتخاب شهردار تنها کرباسچی مخالف بوده آن هم نه از بغض نجفی که از حب شهرداری محسن هاشمی. که آن هم جمع اصلاح‌طلبان «با توجه به مشکلات شدید مالی و فساد گسترده در شهرداری و با توجه به سوابق مدیریتی، آقای #نجفی را مناسب‌تر می‌دیدند.» میردامادی اشاره داشته برخی نیز «چنین تلقی داشتند که آقای #کرباسچی بیش از آنکه به فکر معضلات و مشکلات #شهرداری باشد به دنبال نقش و نفوذ خود در شهرداری است و برای خود نقش #شهردار_سایه قائل است که طبعا با شهرداری آقای #نجفی نمی‌توانست حاصل شود.» با این‌ حال کرباسچی می‌گوید مستندات در مورد نجفی آن زمان ارائه شده ولی چون استراتژی دوستان اصلاح‌طلبش از آغاز بر «دوقطبی‌سازی و مخالف‌خوانی بوده» مستندات نادیده گرفته شده تا آنجا که حتی از معاون اول رئیس‌جمهور نیز مستندات سلب شده و درنهایت اصلاح‌طلبان با تماس‌ها و فشارهای پیاپی در بالاترین سطوح اصلاحات تنها اصلاح ممکن در شهرداری تهران را شهرداری نجفی خواندند. کرباسچی اصرار دارد تاکید کند نجفی آن روز دیگر عضو کارگزاران محسوب نمی‌شد، وی حتی به مراجعات خانواده نجفی به بزرگان اصلاحات هم اشاره داشته است... 2 ماجرای نجفی و تیرهایی که از اسلحه‌اش اخیرا شلیک شده، دود شدیدی را به چشم اصلاحات کرده و امروز آنها دیگر نمی‌توانند بگویند نگذاشتند، نخواستند و در نتیجه نتوانستیم! به عبارت ساده ماجرای امروز و عیان‌شده اختلافات اصلاح‌طلبان بر سر عملکردشان در شورای پنجم، همان اختلافات شورای اول است. دیگر امروز تردیدی نیست که اختلاف کارگزاران- مشارکتی‌ها در شورای اول، در شورای پنجم به‌روز شد و با اختلاف میان کارگزاران و اتحادملتی‌ها بروز و ظهور یافته است. سایه شوم شورای اول همچنان بر سر اصلاح‌طلبان سنگینی می‌کند و عملکرد دو سال و چند ماهه آنها نیز به گفته هم‌خانواده‌ای‌هایشان به‌گونه‌ای پیش رفته که دیگر بر کسی پوشیده نیست که حنای عملکرد اصلاح‌طلبان همان رنگ سابق را دارد. اصلاح‌طلبان انفعال و عملکرد ضعیف نمایندگان امید مجلس دهم را به دست بسته‌شده‌شان توسط شورای نگهبان نسبت می‌دهند؛ بهانه‌ای که درخصوص شورای شهر وجود ندارد و با وجود دولتی همسو و وزارت کشوری که به گفته کرباسچی با اعمال فشار بزرگان اصلاحات، حکم شهردار منتخب‌شان را امضا کرده است، ابرازش بی‌معناست. شاید همین سایه تیره و تار شورای اول بود که باعث شد، اصلاح‌طلبان به قول خودشان از عمده چهره‌هایشان برای حضور در شورا صرف‌نظر کنند و حضورِ تاپ چهره‌هایشان را به پشت‌صحنه منتقل کنند. تا از این طریق حتی آن دعواها و جنجال‌های شورای اول به صحن علنی نیاید. پشت‌صحنه‌ای که تصمیمات و نسخه‌پیچی‌های نهایی برای اعضای شورا آنجا گرفته می‌شود. بر همین اساس است که حتی محمدرضا عارف بر سر انتخاب شهردار به اعضای شورا گوشزد کرد که لیست امید آنها را به بهشت رسانده است! با این‌حال هر زمان که بحثی جدی همچون انتخاب شهردار یا حتی بودجه در دستور کار شورای پنجم قرار گرفته، جلسه شورا به حاشیه کشیده شده است. شاید از همین‌رو است که به‌رغم تمامی انتقاداتی که نسبت به  عملکرد دوساله شورای یکدست اصلاح‌طلب پنجم ابراز می‌شود، شورایی‌ها ترجیح می‌دهند انبوه مشکلات کلانشهر تهران را رها کرده و کارنامه خود را با تغییرنام‌های پیاپی پر کنند. به تعبیری دیگر شاید بتوان این تغییرنام‌های گاه و بی‌گاه را چونان سیلی‌ای خواند که اصلاح‌طلبان به وسیله آن قصد دارند صورت خود را سرخ نگه دارند و سرپوشی بر اختلافات‌شان بگذارند. جالب آنکه حتی در برخی موارد این تغییر نام‌ها آنقدر غیرضرور است که پیگیری هم نمی‌شود، مثلا شورایی‌ها خیلی وقت است که حکم دادند عاطفی غربی، عاطفی شود ولی یک سر کوچه عاطفی است و سر دیگر همچنان عاطفی غربی! 3 با انتخاب محمدعلی نجفی برای کرسی شهرداری تهران، اصلاح‌طلبان که رقیبی سرسخت به نام کارنامه 13 ساله شهردار قبل را در مقابل خود می‌دیدند، سعی کردند با تبدیل شهردار منتخب‌شان به یک سوپرقهرمان، یک‌شبه ره 13ساله را بروند. از این رو در این راستا تخریب قالیباف و عملکردش در شهرداری به‌عنوان نسخه شفابخش تجویز شد؛ نسخه‌ای که امروز برخی اصلاح‌طلبان می‌گویند موسوی خوئینی‌ها حتی به نجفی گوشزد کرده بود که از صاحب‌نظری امین در حوزه شهری «درخصوص مدیریت قالیباف سوال کردم. آن دوست محترم از توانایی و مدیریت قابل قبول ایشان یاد کرد.» با این حال اصلاح‌طلبان علم مبارزه با فساد را سعی داشتند در دستان نجفی جای دهند. ولی شهردار منتخب اصلاح‌طلبان که پیش از آن از دولت و کرسی میراث فرهنگی‌اش نیز بریده بود، حال و حوصله حتی نمادین هم نداشت. از این رو به 6 ماه نکشیده با استعفا، خط بطلانی بر پروژه سوپرقهرمانی‌اش کشید. از حواشی دکتر نجفی و استاد بغل‌دستی‌اش که بگذریم، وقتی در بزنگاه تعطیلات آخر سال (اسفندماه 96 ) نجفی بیماری را بهانه استعفا کرد، امثال علیخانی در شورای شهر اشاره داشتند که این انتخاب از ابتدا هم عاقبتش معلوم بود. این طیف از اعضای شورا معتقد بودند نجفی پیش‌تر نیز نشان داده بود مرد استعفاهاست نه میدان کاری به وسعت مدیریت شهری. با این‌حال باز سایه سنگین سیاست حکم به عدم پذیرش استعفای نجفی داد. در برای اصلاح‌طلبان و به‌خصوص اتحاد ملتی‌های شورای شهر بر همان پاشنه قهرمان‌سازی می‌چرخید. از این رو آن زمان که دیگر هم استاد عیان بود و هم تاب نیاوردن نجفی، باز نسخه بگم‌بگم را برای محمدعلی نجفی تجویز کردند؛ از نهادهایی بگو که نگذاشتند کار کنی، از دست‌هایی که به‌خاطر مبارزه با فساد مانع می‌شوند، دلیل اصلی استعفا را بگو... اینها تنها بخشی از توصیه‌هایی بود که به مضامین مختلف در صحن شورا شنیده می‌شد. از این رو شورایی‌ها ترجیح دادند پایتخت معطل بماند ولی نپذیرند که انتخاب‌شان اشتباه بوده و بر همین اساس با استعفاهای مکرر نجفی مخالفت شد. نجفی اما دلیل استعفا را بیماری ذکر می‌کرد و شورایی‌ها آنقدر جوگیر شده بودند که حتی گفتند دو ماه دیگر هم شهر معطل بماند تا بعد از عمل به کار برگردی که این‌بار هم نجفی نپذیرفت و درنهایت با اصرار مرد استعفاها، شورا به خداحافظی وی تن داد. بعد از آن حسینی مکارم به سرپرستی شهرداری رسید. دعوا و اختلاف نظر بر سر انتخاب شهردار بالا گرفته بود. همان دعوای قدیمی شورای اول و همان اختلافات کارگزاران- مشارکتی‌ها! کارگزارانی‌ها و همسوهایشان به شهرداری محسن هاشمی اصرار داشتند و اتحادی‌ها هم که خاطرات عالیجناب سرخپوش و شورای اول را در ذهن داشتند، زیر بار شهرداری محسن هاشمی نمی‌رفتند. از این رو در میان یارکشی‌ها قرعه به نام گزینه حزب اعتماد ملی افتاد و افشانی به بهشت رسید. از همان زمان مشخص بود که محمدعلی افشانی هم ماندگار نیست و قانون منع به‌کارگیری بازنشستگان به داد اتحاد ملتی‌ها رسید! سریال انتخاب شهردار در شورای یکدست اصلاح‌طلبان پنجم مانند سریال‌های کره‌ای بی‌پایان بود و کار به جایی رسید که با انتخاب سه شهردار و دو سرپرست آن‌هم طی یک سال و چند ماه، شورایی‌ها به شوخی و مزاح از کارکشته‌شدن‌شان در پروسه انتخاب شهردار سخن گفتند! درنهایت بازهم شورایی‌ها به شهرداری محسن هاشمی تن ندادند و رقابت میان عباس آخوندی و حناچی رقم خورد؛ رقابتی که درنهایت اعضای شورای شهر تهران زیر بار «ریسک» آخوندی و برنامه‌هایش نرفتند و پیروزی به پیروزی حناچی رسید؛ شهرداری که دیگر برای انتخابش از آن رای قاطع و بی‌مخالف نمادین در صحن شورا خبری نبود. حناچی برخلاف نجفی و افشانی با 11 رای موافق در مقابل 10 رای عباس آخوندی به کرسی بهشت رسید؛ انتخابی که درخصوص تایید صلاحیتش آن زمان حرف و حدیث بسیار بود و باید دید چند ماه دیگر فشارهای پشت پرده و اصرارهای اصلاح‌طلبان برای تایید صلاحیت حناچی عیان خواهد شد؟ همان زمان برخی از اعضای شورا می‌گفتند چند ماه دیگر محسن هاشمی شهردار است!   در شورای اول چه‌گذشت؟   اولین انتخابات شورای شهر، هفتم  اسفند 77 برگزار شد و در این رقابت انتخاباتی اصلاح‌طلبان که پیش از آن دولت را هم در دست گرفته بودند، به پیروزی رسیدند. شورای یکدست اصلاح‌طلب اول 9 اردیبهشت سال 78 آغاز به کار کرد. همان‌گونه که ذکر شد، رقابت درون خانوادگی اصلاحات در این شورا میان دو طیف کارگزاران و مشارکت بود و عبدالله نوری و سعید حجاریان لیدر هر یک از این دو طیف در شورا. کارگزارانی‌ها در این شورا اقلیت محسوب می‌شدند، با این‌حال با اصرار خود نوری را بر کرسی ریاست نشاندند. انتخاب شهردار پروسه‌ای پرسروصدا و پرحاشیه در این شورا شد. ابتدا اصلاح‌طلبان با ژست دموکراسی انتخاب شهردار را به همه‌پرسی گذاشتند، در میان 74 کاندیدای شهرداری که بیشترین نظر را جلب کرده بودند،
9 نفر یعنی محمد عطریانفر، ‏محمد حقانی، تقی‌زاده، محمد غرضی، دانش آشتیانی، ابراهیم اصغرزاده، سهیلا جلودارزاده، شهاب گنابادی و عزت‌الله ‏سحابی برای رقابت نهایی انتخاب شدند. شهردار قبل، یعنی غلامحسین کرباسچی، عملکردش به‌گونه‌ای پیش رفته بود که کار به محاکمه کشیده و وی آن زمان دوران محکومیتش را در زندان سپری می‌کرد. از این رو رئیس شورا یعنی عبدالله نوری و طیف کارگزاران اصرار داشتند برای وجاهت در عرصه سیاسی هم که شده، باید شهردار منتخب‌شان کسی باشد که مورد رضایت کرباسچی است. بر همین اساس اگرچه در رای‌گیری اعضای شورا دانش آشتیانی (گزینه مطلوب مشارکتی‌ها) بیشترین رای را کسب کرده بود، ولی کارگزارانی‌ها و نوری که دیدند بازی رقابت به نفع‌شان نیست، با طرح بازی استعفای رئیس شورا یعنی عبدالله نوری، خواستند گزینه مطلوب خود را به شهرداری برسانند. از این رو توافقات بر سر شهرداری بهزاد نبوی شکل گرفت، اما نبوی که عزمش را برای رسیدن به مجلس جزم کرده بود، به‌رغم لابی‌ها و مذاکرات گسترده حاضر به پذیرش کرسی بهشت نشد. تیرها که به سنگ خورد، ناگاه در جلسه 11 خرداد شورای شهر، بر سر شهرداری مرتضی الویری (گزینه منتخب شورای مرکزی کارگزاران) بی‌آنکه نامش در لیستی باشد، رای‌گیری شد و درنهایت الویری با رای قاطع و 15 نفره اعضای شورا به شهرداری رسید. الویری نزدیک به سه سال یعنی تا سال 80 مدیریت کرسی بهشت را برعهده داشت. البته دوران مدیریت او پر بود از چالش‌های گاه و بیگاه. شورایی‌ها بر حق مدیریت خود بر شهرداری تاکید داشتند و الویری بر تفکیک دایره اختیارات شهرداری از شورا اصرار داشت. تا آنجا که نقل کرده: «برخی از اعضای شورای شهر بر این باور بودند که باید در کارهای اجرایی هم دخالت داشته باشند و حوزه ‌کار خود را فراتر از یک عضو شورا و کارهای تقنینی آن می‌دانستند. به‌عنوان مثال انتظار داشتند در عزل و نصب شهرداران مناطق و مدیران شهری شهردار طبق نظر آنها عمل شود یا حداقل از آنها مشورت بگیرد یا برخی اوقات مصوباتی را مطرح و تصویب می‌کردند که با نوع کار اجرایی شهرداری و فعالیت شهردار سازگاری نداشت.» در واقع سایه سیاست بر مدیریت شهری سنگینی می‌کرد و هر یک از طیف‌های شورا ساز خود را می‌زدند و می‌خواستند شهرداری هم خود را با ساز آنها هماهنگ کند. اختلافات تا آنجا بالا گرفت که در عمل شورایی‌ها برای ابقا یا کنار زدن الویری به دو قطب تبدیل شد. برخی مخالف سرسخت وی بودند و برخی دیگر بر حضورش پافشاری می‌کردند و در این مسابقه طناب‌کشی هر زمان که زور خود را کمتر می‌دیدند با ابستراکسیون و از اکثریت انداختن جلسات علنی، جلسه را تعطیل می‌کردند. الویری البته حامیانی جدی هم در دولت اصلاحات داشت و جای پای خود را به نوعی سفت می‌دید.  10 روز بعد از انتخابات ریاست‌جمهوری سال 80 و پیروزی دوباره اصلاح‌طلبان، عزل الویری در شورا کلید خورد. قبل از آن هم هیاتی برای حل اختلاف بین شهرداری و شورا تشکیل شد که راه به جایی نبرد. اگرچه جلسه 28 خرداد نیز از اکثریت افتاد. گفته می‌شد 10 نفر از اعضا موافق جدی عزل الویری هستند. ابراهیم اصغرزاده که از مخالفان سرسخت به حساب می‌آمد، به دخالت دولتی‌ها هم معترض بود و به صراحت عنوان می‌کرد که حتی الویری دیگر شهردار نیست و اقداماتش غیرقانونی است. اگرچه درنهایت وزارت کشور خاتمی بیانیه‌ای رسمی داد و بر شهرداری الویری تاکید کرد.  14 آبان آن سال کار به استیضاح الویری کشید؛ استیضاحی که با پنج رای مخالف، پنج رای موافق و دو رای ممتنع رای نیاورد. با این‌حال آنقدر تنش بالا بود که عملا شهر به تعطیلی و اغما کشیده شده بود. درنهایت الویری در بهمن ماه سال 80 استعفا داد. محمد عطریانفر که ریاست شورا را برعهده داشت و موافق برکناری بود، این استعفا را به نفع مردم خواند. با کنار رفتن الویری و روی کار آمدن محمدحسن ملک‌مدنی که در زمان استانداری کرباسچی در اصفهان، شهردار نصف جهان بود، اوضاع شورایی‌ها بدتر از قبل شد و آتش اختلافات داغ‌تر! پرونده قضایی ملک‌مدنی، لیست اموال و حتی مدرک تحصیلی‌اش جنجالی بود. با اعلام خبر توقف تراکم‌فروشی از سوی شهردار، جنجال هم بیشتر شد. خیلی زود کار به افشاگری علیه یکدیگر رسید. کارگزارانی‌هایی چون علیزاده طباطبایی مخالفان شهردار را به گرفتن آپارتمان‌های لوکس در الهیه متهم می‌کرد و آن دیگری از آپارتمانی که موافق شهرداری ملک مدنی برای همسر دومش گرفته، حرف می‌زد. یکی از ضرورت گرفتن تست عدم اعتیاد از آقای شهردار حرف می‌زد و دیگری گروه زمین‌داران شهردار را افشا می‌کرد. خلاصه که به‌طور رسمی شهر در دست بچه‌ها بود و امور و مشکلات پایتخت هم که روزبه‌روز تلنبار می‌شد. درنهایت پای وزیر کشور وقت یعنی موسوی لاری به میان کشیده شد. شوراهای حل اختلاف مختلفی هم که تشکیل شد، ثمری نداشت. آتش اختلاف چنان داغ بود که با اعلام «احتمال» انحلال شورا، اعضای حامی ملک‌مدنی در شورای اول، پلمب دفاتر شورا را کلید زدند، تا آنجا که عوامل شهرداری، درِ ساختمان گروه‌های تخصصی شورا را با جوشکاری پلمب کردند! همزمان، مجلس ششم، تحقیق و تفحص از شهرداری در موضوع توقف فروش تراکم را کلید زد. این هیات بعد از بررسی‌های خود، رأی به متخلف بودن ملک مدنی هم داد. با این حال لابی ملک‌مدنی در دولت قوی بود و عزل او اتفاق نیفتاد. مدیریت ملک‌مدنی هم لوکس بود تا آنجا که از ترددش با بالگرد سخن به میان می‌آمد و به شهردار هلی‌کوپترسوار معروف شد. درنهایت در 20 بهمن 81 هیات حل اختلافی شامل ابطحی معاون پارلمانی رئیس‌جمهور، اشرف بروجردی معاون وزارت کشور، دو نماینده از قوه قضائیه و سه نماینده از مجلس حکم به استعفای هیات‌رئیسه شورا داد و ریاست شورا به عباس دوزدوزانی رسید. دوزدوزانی ابایی نداشت که بگوید کارنامه شورای اول «گندیده، کثیف و نحس» است و از هر دو طیف شورا اعلام برائت کرد. با این‌حال اعضا با عدم حضور در شورا جلسات را تعطیل کردند. ابطحی می‌گفت: «متاسفانه به‌رغم توافق مکتوب اعضای شورا بر عمل به دستور حکمیت، مورد عمل تعدادی از اعضا قرار نگرفت.» درنهایت شورایی که از قبل در عمل تعطیل شده بود، در 20 اسفندماه 81 منحل شد. موسوی لاری این انحلال را تلخ‌ترین لحظه دوران مسئولیتش خوانده است... .