«همدلی» از فقدان اندیشه سیاسی در ایران و معایب آن گزارش می‎دهد ضرورت اصلاحات در اصلاح‌طلبان

همدلی| گروه اندیشه:‌ «اصلاح‌طلبی به‌لحاظ تئوریک جریانی پیشتاز محسوب می‌شود و همواره باید به‌عنوان پیش‌قراول در صحنه سیاست و جامعه حضور داشته باشد و دنباله‌روی، از هر جریان کوتاه‌مدتی، پاشنه آشیل این جریان است. دنباله‌روی به تعلیق وجه تئوریک اصلاح‌‌طلبی و غلبه افق‌های یک‌روزه منجر می‌شود. از این گذشته، به‌لحاظ منطقی و با توجه به پیشینه تاریخی، چنانچه اصلاح‌طلبان [دارای پروژه سیاسی مشخص] و معترضان به وضع معیشت یک‌صدا شوند نخستین گزینه برخورد قهری، اصلاح‌طلبان خواهند بود نه توده مردم حاضر در خیابان.» این سخنان سعید حجاریان در یادداشتی تحت عنوان اصلاح‌طلبی و مساله بقا است. این در حالی است که هنوز نامه بیش از ۱۰۰ جوان اصلاح طلب چندی پیش از یادداشت سعید حجاریان به رئیس دولت اصلاحات نوشته شد از یاد نرفته است، نامه‌ای که می‌توان آن را اتفاقی بی‌‌سابقه در روابط جوانان و چهره‌های شاخص اصلاح طلب دانست. پیش از این سابقه نداشته که جوانان اصلاح طلب به این شکل علنی و صریح به سیاست‌های چهره‌های شاخص و قدیمی اصلاح طلب اعتراض و تهدید کنند که در صورت عمل نشدن به توصیه هایشان تصمیمات شورای سیاست‌گذاری اصلاح‌طلبان را همراهی نخواهند کرد. اگرچه اصلاح‌طلب‌ها در هر شرایطی برحانی سعی کرده‌اند تا حتی در حوزه یک نظر سیاسی پاسخ یا ایده‌ای برای پیش‌برد اهداف خود در جامعه ایران داشته باشند، اما نمی‎توان منکر این امر شد که هم جناح اصلاح طلب و اصولگرا هردو فاقد یک پشتوانه‌ی نظری در معنای دقیق کلمه هستند. سیدجواد میری استاد دانشگاه و عضو هیئت علمی پژوهشگاه مطالعات فرهنگی و علوم انسانی، در گفت‌و گو با «همدلی» در باره اصلاح‌طلبی در وضعیت کنونی و نظام فکری آن‌ها گفت: «آنچه که امروز به نام اصلاحات به خورد جامعه داده می شود اجتماع یک قبیله است در برابر قبیله دیگر و با اخلاق قبیله‎ای نمی‌توان چیزی به نام «مصلحت عمومی» را به معنای دقیق فهم کرد». ادامه گزارش را در زیر می‌خوانید:
جواد میری: اصلاح‌طلبی نیاز به اصلاحات جدید دارد
جواد میری عضو. هیئت علمی پژوهشگاه مطالعات فرهنگی و علوم انسانی ضمن نقد رویکردهای نظری اصلاح‌طلبان، گفت: « به نظر من هر رویکردی باید مورد نقد و ارزیابی قرار گیرد تا بودش در نسبت با جامعه و نه با خود سنجیده گردد. از این منظر باید اذعان کرد که اصلاح طلبی خود تبدیل به یک الیگارشی تنومند گردیده است و نیاز به اصلاحات جدی دارد ولی نکته ای را که من را واداشت این یادداشت کوتاه را بنویسم تمایز بین اصلاحات و اصلاح طلبی نبود؛ زیرا در این باب پیشتر نوشته بودم. آنچه که فکر می کنم در جنبش اصلاح طلبی وجود ندارد و به دلیل فقدان آن خصیصه دچار الیگارشی و خویشاوند سالاری گردید و امیدهای جنبش را بر باد داد دمکرات بودن است.»
او در ادامه افزود: «دمکرات بودن یعنی چه؟ دمکرات بودن یعنی یک منش و یک مرام و یک شیوه سلوک و این در ادبیات ایرانی از آن با مفهوم حر بودن یاد می‌کردیم. آنچه که امروز در اصلاح طلبان حرفه‌ای نیست خصلت حر بودن است».


او در ادامه از اهمیت بسترهای اجتماعی برای کنشگران گفت: « انسان ها در کنش هایشان و در بسترهای اجتماعی قابل فهم می گردند. آکادمی یک بستر اجتماعی است و کنشگران اصلاح طلب در بستر دانشگاه که باید یکی از مهمترین جایگاه های تمرین شهروندی باشد مانند یک قبیله رفتار می کنند و اخلاق قبیله ای با اصلاحات فاصله نوری دارد و اصلاحات واقعی زمانی در ایران ممکن خواهد بود که سیاستمداران دمکرات در سپهر آن ظهور کند».
او در پایان گفت: «آنچه که امروز به نام اصلاحات به خورد جامعه داده می شود اجتماع یک قبیله است در برابر قبیله دیگر و با اخلاق قبیله ای نمی توان مصلحت عمومی را فهم کرد و سیاست ورزی را ملک مشاع مفهوم پردازی کرد. به سخن دیگر، اصلاح طلبی مرد زنده باد اصلاحات».
فقدان فلسفه سیاسی در ایران
این در حالی است که برخی از متفکران بر این باورند که نه تنها در ایران، بلکه نا امنی ها و بحران‌های پی در پی در خاورمیانه به خاطر این است که پشتوانه‌ فلسفه سیاسی ندارد. به عبارتی دیگر پیشینه فلسفه سیاسی در این منطقه جغرافیایی باعث این شده تا سیاست در معنای دقیق انجام نگیرد. بنابراین در سایه فقدان فلسفه سیاسی تا اطلاع ثانوی نمی‌توان هر مخالف خوانی را اندیشه سیاسی تعبیر کرد. همچنین تا فلسفله سیاسی در ایران شکل نگیرد و جدال بی‌پایان «قدیم و جدید» تقریر نشود، و نتوانیم چگونگی تبدیل شدن قدیم به جدید را بیابیم، نمی‌توان از حکومت قانون صحبت کرد، و یا در تداوم فقدان فلسفه سیاسی احزاب نیز جایگاه خود را نمی‌توانند پیدا کنند. اصلاح‌طلبان با وام گیری از متفکرینی همچون عبدالکریم سروش، مصطفی ملکیان، جواد طباطبایی و دکتر بشیریه توانسته اند تا کنون بقای خود را کج دار و مریز حفظ کنند.
اصلاح‏طلبی در یک تعریف کلی عبارت است از: جنبشی اجتماعی در حوزه‏های سیاسی، اقتصادی و یا فرهنگی که بر مبنای کنش مشترک و جمعی گروهی از افراد برای دست‏یابی به هدف یا اهدافی شکل می‏گیرد. اما این تعریف کلی، مضمون و رویکرد اصلاح‏طلبی را روشن نمی‏سازد؛ زیرا اساسا مضمون و رویکرد آن با رجوع به مصادیق عینی و اجتماعی مشخص می‏شود.
اصلاحات در ابهام
با اینکه اصلاح‏طلبان طی هشت سال (1376ـ1384) در حاکمیت سیاسی حضور داشتند و بخش‏های مهمی از آن را به تصرف خود درآوردند، اما آنها هیچ‏گاه به صورت دقیق، مشخص نکردند که مراد آنها از «اصلاحات» چیست. حتی پس از سپری شدن این دوره نیز معنای «اصلاحات» در هاله‏ای از ابهام باقی ماند و نظر واحد و رای روشنی درباره آن ابراز نشد.
اصلاح‏طلبان با وجود اشتراکات و همسویی‏های روشن نظری و عملی، در برخی از رویکردها، با یکدیگر اختلافات عمیقی داشته‏اند. به بیان دیگر، اصلاح‏طلبی هیچ‏گاه یک «جریان معرفتی و سیاسی همگون و یکدست» نبوده، بلکه دست‏کم کنشگران و حاملان اصلاحات، در دو طیف قرار می‏گیرند:
اول. طیف «اصلاح‏طلبان سنتی» که شکاف فکری کمتری با رویکرد انقلاب اسلامی و امام خمینی قدس‏سره دارند و عمدتا «مجمع روحانیون مبارز» را دربر می‏گیرد.
دوم. طیف «اصلاح‏طلبان سکولاریست» که جریان افراطی و تندرو اصلاحات را تشکیل می‏دهد و شامل احزابی از قبیل «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی»، «جبهه مشارکت ایران اسلامی» و همچنین بسیاری از روشنفکران‏ اصلاح‏طلب‏ حلقه‏ کیان‏ می‏شود.
اگرچه هر دو گروه در دهه اول انقلاب (دهه شصت)، دارای تفکرات چپ‏گرایانه تندی بوده‏اند، اما پس از خانه‏تکانی در اندیشه‏ها و افکار خود در سال‏های پایانی این دهه، رویکردهای کاملاً متفاوتی را برگزیدند؛ به ویژه طیف دوم که تندروهای تجدید نظرطلب، ساختار شکنان، لیبرال‏های تندرو، و چپ‏های جوان نیز خوانده شده‏اند. دامنه و عمق تجدید نظرطلبی خود را در اصول و ارزش‏های انقلاب اسلامی بسیار گسترش دادند و تقریبا در نقطه مقابل تفکرات خود در دهه شصت قرار گرفتند!
اهداف اصلاح طلبان
اهداف اصلاح‏طلبان چه بود؟ آیا آنها تنها به دنبال جایگزینی مسئولان و تعویض افراد بودند یا درصدد تغییر ساختار نیز بودند؟ اهداف اصلاح‏طلبی چه روش‏هایی را برمی‏تابید؟ سوالاتی از این دست، دارای پاسخ‏های متنوع و متعارضی است؛ چراکه اصلاح‏طلبان حتی درباره معنای اصلاح‏طلبی و اصلاحات، با یکدیگر توافق نداشتند!
سعید حجاریان، کسی که او را به عنوان «مغز متفکر اصلاحات» می‏شناسند، معتقد است«اصلاح‏طلبی درجاتی دارد. خیلی‏ها معتقدند که هنوز تعریف دقیقی از اصلاحات ارائه نشده است. در تعریف شخص من، اصلاحات کاملاً با مفهوم دموکراتیزاسیون همپوشانی می‏کند. اصلاحات دنبال کردن پروژه دموکراتیک‏سازی است. حالا بعضی‏ها تندتر و عده‏ای کندتر این اهداف را پی می‏گیرند».
وی می‏گوید: «ما در صد سال اخیر این دو راه را داشتیم: راه جمهوریت و راه مشروطیت. آنها در جایی به هم رسیده‏اند که آن دوم خرداد است؛ یعنی دوم خرداد، ترکیبی از آن دو بوده است. از یک طرف، جمهور را به صحنه کشاند با فشار آن بیست میلیون رای از پایین، و از طرف دیگر هم، نخبگانی پیرامونی شده در مقابل قدرت مطلقه، آلترناتیوی را مطرح کردند».
به هر حال هنوز هیچ تعریف مشخص و مشترکی از اصلاح‏طلبی در میان نیروها و کنشگران مدعی آن، وجود ندارد. این نقیصه بزرگ، آن‏گاه بیشتر خودنمایی می‏کند که به یاد بیاوریم بیش از ده سال (یک دهه) از دوم خرداد به عنوان آغاز جنبش اصلاح‏طلبی مدرن ایران می‏گذرد، اما در تمام این مدت، هیچ فرد، مقام، دولتمرد، نماینده مجلس، روشنفکر و حزبی، کمترین تلاشی برای ارائه یک تعریف روشن از این واژه و رایزنی برای جلب توافق تمام یا لااقل بخشی از آنهایی که خود را اصلاح‏طلب می‏خوانند، بر سر آن انجام نداده و به نظر هم نمی‏آید چنین اراده‏ای در درون این جریان وجود داشته باشد.
مساله بقا اصلاح طلبان
سعید حجاریان در سال ۹۸ که از نظر او این سال از جمیع جهات سالی به ‌مراتب حساس تصویر شده و طبعا سیاست‌ورزی خاص خود را می‌طلبد»، و معتقد است که «مقدمه هر نوع کنش‌گری سیاسی، از جمله سیاست‌ورزی اصلاح‌طلبانه‌ در چنین شرایطی ارائه تصویری دقیق و روشن از وضعیت امروز و ماه‌های آتی است تا در پرتو آن، جهت‌گیری و خط‌مشی‌ها مشخص و بهنگام شود».
یادداشتی تحت عنوان اصلاح‌طلبی و مساله بقا توسط حجاریان نوشته شد که واکنش‌های بسیاری نیز به همراه داشت. که در آن به مساله اصلاح‌طلبی در سال ۹۸ پرداخته بود.
او در این یادداشت آورده است که « اصلاح‌طلبی در سال ۱۳۹۸، با توجه به وضعیت سیاسی داخل و خارج و همچنین شرایط اقتصادی و معیشتی، در ابعاد مختلف نیازمند چابک‌سازی و نواندیشی است اما اساسی‌ترین مساله، «بقاء اصلاح‌طلبی»ست. اما وقتی از «بقاء» سخن می‌گوییم، مقصودمان چیست؟».
از نظر او «اصلاح‌طلبی در سال جاری همچون دیگر گرایش‌های موجود در جمهوری اسلامی، نیازمند اتخاذ تصمیم‌های به‌نسبت حیاتی است و طبعاً قادر نیست مسیری تک‌خطی در پیش بگیرد. از این رو، نیازمند اتخاذ موضعی ترکیبی است؛ از آرامش فعال تا فعالیت تمام‌ قد».
در پایان باید این نکته را متذکر شد که بعد از دوم خرداد 76 است که حاکمیت در ایران به طور کامل به دو بخش تفکیک می‏شود. یک بخش ریشه مشروعیت خود را در خواست و رضایت مردم جست‏وجو می‏کند و خود را در مقابل نهادهای مدنی برخاسته از فرایندهای دموکراتیک مسئول می‏داند و از این‏رو، مشارکت خودجوش و از پایین سازمان‏یافته را در عرصه سیاست جست‏وجو می‏کند. این بخش به تدریج توانسته است تمامی نهادهایی را که به طور مستقیم توسط مردم انتخاب می‏شوند، مانند ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی و شوراهای اسلامی شهر را در اختیار بگیرد. اما بخش دیگری از حاکمیت، هم در تئوری و هم در عمل، بر انتصاب از سوی شارع تاکید می‏کند و مشروعیت خود را بر نوعی انشاء نیابت و فرمان حکومتی از جانب معصوم (ع) استوار می‏سازد.