تکریم فرودستان به سبک روح ا...

زندگی بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران، مشحون از وقایع تأثیرگذاری است که می‌تواند برای هر طالبی، درسی بزرگ و راهگشا باشد. در بین عرصه‌های مختلفی که بیانات آن یگانه دوران و روایات اطرافیان او، نکاتی درباره آن ها عرضه می‌کند، مردمداری و شجاعت، جایگاه ویژه‌ای دارد. امام خمینی(ره)، در شجاعت، کم‌نظیر و در مردمداری، اسوه بود و این دو ویژگی، جلوه‌ای خاص به سیره اجتماعی ایشان می‌داد. امام(ره) در این دو عرصه مهم و راهبردی، تنها در دایره صحبت و سخن، محصور نبود؛ او به عینه آن‌چه را می‌گفت، در زندگی‌اش اجرا می‌کرد و در معنای واقعی کلمه، باید او را عالم عامل نامید.
هر چه هست، از آن مردم است
بارزترین جلوه مردمداری امام(ره) را باید در بیانات و سفارش‌های آن عزیز از دست رفته، خطاب به مسئولان نظام جمهوری اسلامی دید. امام خمینی(ره) اعتقاد داشت: «به فکر مردم باشیم. مردم ما خیلی زحمت کشیده‏اند. مردم عادی غیر از طبقه مرفه هستند. مردم عادی ما اسلام را پیاده کرده‏اند و تمام زحمات حکومت را متحمل می‏شوند. پس ما باید بسیار به فکر مردم باشیم و بر آنان سخت نگیریم که از صحنه خارج شوند.»(1) با این حال، جلوه این مردمداری را می‌توان در زندگی امام(ره)، در دوران پیش از عهده‌دار شدن رهبری نظام جمهوری اسلامی نیز، مشاهده کرد.
مردم را نرنجانید


یکی از همراهان ایشان در نجف اشرف می‌گوید: «یک شب، فقیری برای عرض حاجت به قسمت عمومی بیت امام آمد. برخی از آقایان برخورد خوبی با او نکردند. امام که از دور مواظب بود، سخت اعتراض کرد و فرمود: بگذارید بیاید، محتاج است، نیازمند است و حاجتش او را واداشته که این جا بیاید. یا باید حاجتش را برآورده کنیم و یا با یک بیان او را راضی نماییم؛ نرنجانید مردم را.»(2) موضوع مردمداری امام خمینی(ره)، تنها به زمان دیدارهای رسمی یا مراجعات افراد به ایشان محدود نمی‌شد؛ امام(ره) در همه حال به یاد مردم بود. او اجازه نمی‌داد که اطرافیانش، حتی در خرید مایحتاج روزانه منزل و مواد غذایی، زیاده‌روی کنند؛ همواره تأکید داشت که این کار باعث ایجاد بازار سیاه می‌شود و طبقات فرودست و مستضعف جامعه را با مشکل مواجه می‌کند.
شجاع باشید
شجاعت یکی از مهم ترین ویژگی‌های شخصیتی حضرت امام(ره) بود. ایشان از دوران جوانی، به شجاعت و صراحت لهجه شهرت داشت. یکی از مشهورترین و در عین حال تأثیرگذارترین روایت‌هایی که درباره این خصیصه امام خمینی(ره) ذکر شده، مربوط به زمان بازداشت ایشان در 15 خردادماه سال 1342 است. امام(ره)، پس از عزاداری شب دوازدهم ماه محرم، از مسجد کوچه حکیم در قم، برای استراحت به منزل فرزندشان، مرحوم آقامصطفی رفت. کماندوهای رژیم برای بازداشت امام خمینی(ره) به منزل ایشان هجوم بردند. هدایت‌ا... بهبودی در کتاب «الف.لام.خمینی» می‌نویسد: «[اهل خانه] دانسته بودند که برای دستگیری آقا آمده‌اند. مشهدی‌علی(خادم خانه) چوب به دست خود را در آشپزخانه پنهان کرد، اما خیلی زود با نور چراغ قوه لو رفت و سرش با دسته همان چراغ قوه شکست ... آن روبه رو، [در منزل آقامصطفی،] آقای خمینی بیدار بود، مثل هر شب برای خواندن نماز شب؛ صدای هیاهو را شنید. بر بالین همسرش نشست و آهسته صدا زد: «خانم!» ساعت 2:30 بامداد 15 خرداد 1342 بود. «گفتم: بله. گفت: آمده‌اند مرا بگیرند. ناراحت نشو؛ هیچ صدایی در نیاید. بقیه را بیدار کن و به آن ها سفارش کن که شجاع و آرام باشند. چنان با آرامی حرف می‌زد که آرامش را در من تلقین کرد.» این‌ها را گفت و برخاست. رفت که لباس بپوشد. اما بانو قدس ایران، بی‌اضطراب نبود. همه را بیدار کرد. احمد به تهران رفته بود؛ شاید برای دیدن بازی تیم محبوبش، شاهین، با دوسلدرف آلمان. ناگهان صدای کوبیده شدن لگدی به در ورودی خانه بلند شد. هیاهو بالا گرفت. بار دیگر خانواده را به خاموشی خواند. «به هیچ وجه اجازه نمی‌دادم از دستوراتم سرپیچی شود، چون آقا گفته بود آرام باشید.» تا این‌که فریاد آقای خمینی سکوت اهل خانه را شکست: «چه خبر است؟ چرا این قدر سر و صدا می‌کنید؟ همسایه‌ها خوابند؛ مزاحم همسایه‌ها نشوید!» در ورودی با آخرین لگد شکست و نیروهای ویژه وارد خانه شدند. فرمانده‌شان پرسید: خمینی کجاست؟ «دست روی سینه‌اش [گذاشت] و با لبخند گفت: این جاست... من خمینی هستم. من روح ا... خمینی هستم. به کسی کار نداشته باشید.» بانو قدس ایران از پشت یک درخت کاج در حال شنیدن پاسخ‌های شوهرش بود. فرمانده پرسید: خودت هستی؟ «او گفت: بله، خودم هستم. این وقت شب چه کار دارید؟ دو سه نفر با دستپاچگی گفتند که بفرمایید برویم.» آقامصطفی بسیار ناراحت بود. اصرار کرد او را هم همراه پدرش ببرند، «در این موقع آقا به او تشر زد: برگرد! به کی اصرار می‌کنی؟ ... به [مصطفی] گفتم ملاحظه بچه‌ها را بکن، که او هم ساکت شد.» یک فولکس واگن قورباغه‌ای را به داخل کوچه آورده بودند. این خودرو از آنِ یکی از مأموران ساواک بود. آقای خمینی را به داخل آن دلالت کردند. نشست. این بار مشایعت‌کنندگان نه مردم قم و جمکران، بلکه نیروهای ویژه بودند. خودرو را روشن نکردند، یا روشن نشد.» امام(ره) حتی در آن لحظات سخت و صعب نیز، مراعات کردن حال مردم را فراموش نمی‌کرد.
پی نوشت‌
1-صحیفه امام(ره)؛ ج 19؛ ص 44
2-مجله طوبی؛ خرداد 1386؛ شماره 18؛ ص 95