محمدعلی وکیلی اتفاقات عجیب و رفتار عجیب‏تر!

هفته گذشته، دو خبر محیرالعقول به گوش جامعه رسید؛ یکی قتل همسر دومِ دکتر نجفی و دیگری قتل امام‏جمعه کازرون. اولی توسط خود دکتر نجفی بود و دومی توسط فردی گمنام. نجفی استاد برجسته دانشگاه شریف و وزیر و شهرداری خوشنام و دومی فردی است بنام حمید درخشنده که ظاهراً عقل و فهم درست و حسابی هم ندارد و سخنان عجیب‏و‏غریب می‏گوید. نجفی فردی بود که مدیریت و سواد و سلامتش زبانزد بود ولی قاتل دومی شیرین‏مغزِ روان‏پریش و کم‏بهره از سواد.
گسترش خشونت از نجفی تا درخشنده امر عجیبی است. این نشان می‌دهد که خشونت دارد در جامعه ایران تبدیل به یک «پدیده اجتماعی» می‌شود. باید زنگ خطر جدی به صدا درآید. شوربختانه اما واکنش‏ها نشان می‌دهد چندان این اتفاقات را جدی نگرفته‏ایم. درنظر من بدترین اتفاقی که در سایه این دو اتفاق می‏توان دید همین است؛ اینکه جامعه به اخبار عجیب عادت کرده است! در واقع عجیب‏تر از این اتفاقات این است که دیگر از هیچ خبری تعجب نمی‌کنیم! برخورد ما با اتفاقات هفته گذشته شامل طنزهای پیامکی و طعنه‏های سیاسی بود اما خبری از شوک اجتماعی نبود. این سطح از بی‏تفاوتی بسیار عجیب است.
تا کنون دوگونه واکنش در جامعه به این اتفاق رخ داده است. از یک سو اقرار و اصرار یک مرد به قتل همسرش نفرتی برانگیخته است چراکه به هرحال سخن از قتل یک انسان است. گرفتن حق حیات بدترین رذایل است. از سوی دیگر گمانه‏زنی در‏خصوص انگیزه و دلایل این عمل است و باعث نوعی توجیه‌‏گری در قضاوت‏ها شده است. هرچه هست اتفاق غریبی است. عجیب‏تر از آن البته رفتار برخی از سیاسیون و صداوسیما بود. رفتاری که از صدها قتل نفس بدتر بود. نجفی شکسته است. حکایت نجفی حکایت تراژیک شکست یک مرد در نیمه آخر عمرش است. مردی که یک نیمه از عمرش پر است از افتخارات علمی و مدیریتی و دارای شهرت و سلامت کم‏نظیر، اما در نیمه دوم به ناگاه ضربه فنی می‏شود! شکست این مرد، هیچ «مردی» را خوشحال نمی‏کند. بر تل شکست دیگران هلهله‏کردن بویی از مردانگی ندارد. اینکه صداوسیما با ذوق‏زدگی بی‏وصف و شادمانی بی‏حد، تصویر شکست‏خورده و خمیده‏شده یک فرد را نمایش می‏دهد در هیچ مرامی نمی‏گنجد. اوج بی‏رسمی است، این‌سان سوءاستفاده سیاسی از این صحنه! حکایت نجفی و نجفی‏ها تن هر مردی را می‏لرزاند که نباید به ایمان خود چندان نازید و عاقبتِ خیر به راحتی نمی‏پاید. درس اخلاقی ماجرای نجفی و نجفی‏ها، دعای عاقبت‏به‏خیری برای یکدیگر است. عاقبتِ نجفی خدا کند برای هیچ مسلمان و غیرمسلمانی اتفاق نیفتد.
اما درس‏های اجتماعی نیز می‏توان از اتفاقات هفته گذشته گرفت. در آینه این دو اتفاق، باید خود را ببینیم. آن زمان که خبر و عکس‏ها و سلفی‏های عاشقانه نجفی با همسر دومش در رسانه‏ها منتشر شد، موجب بهت و حیرت بود و در نگاه برخی از لحاظ عملی خارج از عرف و انتظار، کمتر از قتل نبود اما انگار حساسیت ما نسبت به حوادث عجیب، به قدری کم شده است که انگار خودِ خبر قتل نیز ما را تکان نمی‏دهد. مانند خیلی از آلارم‏های مسائل اجتماعی که شنیده نمی‏شوند تا اینکه بحران متولد می‏شود. شوربختانه اما انگار امروز بحران هم دیگر چشم‏مان نمی‏گیرد! ما باید در اتفاقات هفته گذشته جامعه خود را ببینیم. گذشته از نمایش مضحک صداوسیما، دو اتفاق هفته گذشته، نمایش جامعه ما بود. مسائلی که جدی گرفته نمی‏شوند تا تبدیل به بحران شوند. در یک سو استادی خوشنام و پرافتخار، که ناگاه ورق روزگار برایش برگشت و عاقبتش اینگونه شد و زندگی‏ای که از هم پاشید و در سوی دیگر روحانی بخت‏برگشته‏ای که قربانی خشم و کم‏عقلی یک مجنون می‏شود. جامعه‏ای که رها شده است و هر خشم و اختلافی در آن می‏تواند تبدیل به بحرانی خانه‏سوز شود.