عماد افروغ در گفت‌و‌گو با «همدلی» از علل بدرفتاری های اقتصادی مردم می گوید: مردم می‌توانند ساختارها را دگرگون کنند

همدلی| رضا دستجردی : عماد افروغ (زاده ۱۳۳۵ در شیراز) نویسنده، جامعه‌شناس و سیاست‌مدار ایرانی است. او نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی در دوره هفتم و رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس بود. با او در مورد برخی رفتارهای مردم در شرایط بد اقتصادی صحبت کردیم. او معتقد است ساختارها نتیجه افعال اجتماعی انسان ها در کنش روزمره هستند. بنا بر این این افراد می توانند ساختارها را تعدیل کنند و حتی تغییر بدهند به رغم اینکه من قبول دارم که تحلیل جامعه شناختی و اجتماعی به عوامل اثر گذار بر رفتار افراد بر می گردد اما افراد نباید منفعل باشند. به اعتقاد دکتر افروغ ، ما نیاز به یک نگرش دیالکتیکی به اخلاق داریم . نگرش دیالکتیکی به اخلاق ضمن این که نقش عاملیت را بالا می برد، اما بی توجه به روابط و ساختار ها و شرایط محیطی موثر بر اخلاقیات اجتماعی نیست .
برخی رفتارهای اقتصادی مردم در روزهای اخیر مثل شکل دادن صف های طویل و یا خریدهای مازاد بر نیاز را از لحاظ جامعه شناختی چطور تحلیل می کنید؟
این موضوع یک تحلیل جامع فردی و اجتماعیِ روانشناختی و جامعه شناختی می طلبد. این تحلیل عاری از وجه هنجاری هم نیست. یعنی فکر نکنید که حالا عینیتی در اختیار ما هست و ما می توانیم این عینیت را منهای چهارچوب نظری و منهای بعد هنجاری مرتبط با آن عینیت تحلیل کنیم.
ما می توانیم در تحلیل این رفتار فردی و اجتماعی قضاوت ارزشی و اخلاقی هم داشته باشیم و این قضاوت ارزشی و اخلاقی هم بخشی از واقعیت است و چیزی نیست که ما به آن اضافه کنیم. یعنی اگر داوری کنیم که مثلا رفتاری نا پسند است و ریشه در یک نگاه غلط دارد و پیامد های غلطی هم دارد، در واقع ما تحلیل واقعی کردیم.


متاسفانه در جامعه شناسی لیبرال یا خنثی، جا افتاده است که واقعیت از ارزش جداست. در حالی که واقعیت از ارزش جدا نیست. یعنی این رفتارها هم می‌توانند ریشه در یک نظم ارزشی خاص داشته باشند و هم دلالت ارزشی خاص داشته باشند.
حالا اگر من بخواهم تا حدودی تحلیل واقع بینانه‌تری داشته باشم می گویم این نوع رفتارها یک بخش ساختاری دارد و یک بخش فردی. بخش ساختاری آن این است که ظاهرا کسانی که دراین صف ها می ایستند و مازاد بر احتیاج خودشان را می خرند، نا امن هستند، یعنی احساس می کنند که ممکن است شرایط آتی سخت تر شود و اینها همین فرصت‌های فعلی را هم از دست بدهند در واقع از حوادث و اتفاقاتی که ممکن است در آینده رخ دهد به نوعی پیش گیری می کنند.فکر می کنم غالب افراد با همین نگاه دست به این نوع اقدامات می زنند.یعنی غالبا احساس می کنند که ممکن است اتفاقاتی رخ دهد که زندگی آنها را دچار تنگنا کند.
یک تحلیل هم بخش فردی آن است که واقعش من احساس می کنم برخی کسانی که چنین رفتارهایی را بروز می دهند، خوب تربیت نشدند.
در واقع اگر اینها درک درستی از مسئولیت اجتماعی و مسئولیت های ملی شان داشتند و اینکه به هر حال مسئولیتی در قبال دیگری دارند، اگر به سرنوشت کشورشان علاقه‌مند و پایبند بودند این صف‌ها را رقم نمی زدند. اتفاقا این صف ها باعث می‌شود آن چیزی که نسبت به آن نگرانی دارند بیشتر سراغشان بیاید. اما اگر از اجناسی که گران شده استقبال نکنند طبیعتا بازار تکانی به خودش خواهد داد و اجناس در نهایت ارزان خواهد شد. این هم به لحاظ فردی توجیهی ندارد، هم به لحاظ اجتماعی. یعنی حتی اگر به حسب پیش بینی که درباره آینده اقتصادی خودش دارد اجناسی را تهیه کند، هم بر قیمت این اجناس می افزاید، هم به لحاظ اقتصادی هم برای فرد مقرون به صرفه نیست. مثلا بسیاری از اجناس تاریخ مصرف دارند. علاوه بر اینکه این‌کار بار اجتماعی و اخلاقی نا موجهی دارد. از یک طرف بیانگر حرص و طمع یک فرد است و از طرف دیگر بیانگر عدم مسئولیت اجتماعی فرد است.
باید ببینیم در چنین مواقعی شهروند های کشور‌های دیگر چگونه عمل می‌کنند.اصلا استقبال نمی‌کنند این عدم استقبال خودش باعث می‌شود که قیمت‌ها بشکند و در اثر عدم استقبال راحت‌تر به چیزی که می‌خواهند برسند تا این استقبالی که متاسفانه ایجاد می شود.
البته عوامل دیگری هم موثر هستند من نمی‌خواهم بگویم عوامل اقتصادی موثر نیستند. عوامل اقتصادی قطعا موثر هستند. اما این‌ها همه علت هستند. هیچ کدام دلیل نیستند . علت، دلیل نیست. این یک نکته بسیار اساسی است. انسان‌ها و شهروندان با نگاه صحیح و تربیت صحیح و رویکرد صحیح می‌توانند به جای اینکه علت دلیل باشد دلیل را علت کنند.
وقتی دلیل علت می‌شود یعنی در واقع رفتارهای فردی و رفتارهای معطوف به عاملیت آنها خیلی از این شرایط را عوض می‌کند. در یک شرایط خاص ما بیشتر باید دنبال عاملیت افراد باشیم نه تابعیت افراد. افراد نباید تابع یک سری روابط و ساختار ها و اتفاقات ناگوار باشند. بلکه باید بر هم زننده این اتفاقات باشند. وقتی که قرار است بر هم زننده باشند باید خودشان کار کنند، باید مانور فردی بدهند . اینجاست که جامعه شناسی تحت الشعاع روان شناسی قرار می‌گیرد. یعنی روانشناسی افراد در چنین شرایطی باید حاکم بر جامعه شناسی شان باشد.
به نظر می‌رسد این تغییر ارزش ها و سلب مسسئولیت‌های فردی بر مردم تحمیل شده است. یعنی این‌طور نیست که مردم از قبل چنین نظام ارزشی و رفتاری داشته باشند و سپس شرایطی که هم اکنون دچارش هستیم از آن نتیجه شود؟
عرض کردم. این‌ها علت هستند. یعنی عواملی که اتفاق می افتد و مردم را تحت تاثیر قرار می‌دهد. علت مربوط به تاثیر و تاثر است یعنی عوامل که باعث تغییر رفتار مردم می‌شود یا حیات روزمره آنها را تحت تاثیر قرار می‌دهد. اما تحلیل نباید صرفا جامعه‌گرایانه یا ساختار‌گرایانه باشد. ما قدرت مانوری هم برای افراد قائل هستیم. جامعه صرفا ساختار نیست جامعه تلفیقی از عامل ها و ساختارهاست.
عامل مربوط به افراد است. ساختار مربوط به روابطی است که تا حدی از کنترل افراد خارج است اما نتیجه رفتار افراد می‌شود. بنا بر این ساختارها از آسمان زاده نشدند،ساختارها نتیجه افعال اجتماعی انسان ها در کنش روزمره هستند. بنا بر این این افراد می توانند ساختار ها را تعدیل کنند و حتی تغییر بدهند به رغم اینکه من قبول دارم که تحلیل جامعه شناختی و اجتماعی به عوامل اثر گذار بر رفتار افراد بر می گردد اما افراد نباید منفعل باشند. افراد دست و پا بسته این روابط و ساختارها نیستند. آنها می توانند روابط و ساختارها را دگرگون کنند بنا بر این بحث این است که حالا در تحلیل نهایی مان کدام اولویت دارد، ساختار یا عامل؟
ما در تحلیل نهایی می گوییم عامل اهمیت بیشتری دارد عامل می تواند خیلی از این روابط را کاهش بدهد و تعدیل کند. برخی مغازه داران اجناس از قبل خریداری شده را به قیمت جدید می فروشند این ناموجه است باید با این مقابله کرد حالا یک وقتی هست که می گویید مقابله ساختاری صورت بگیرد یعنی به هر حال دستگاه های ذی ربط نظارتی باید وارد عمل بشوند اما یک وظیفه هم روی دوش تک تک افراد است. افراد باید همدردی اجتماعی و نوع دوستی خودشان را نشان دهند. نشان دهند یک شهروند متعهد هستند. افراد نباید حسب مناقع شخصی شان مانور بدهند. اینجا بحث ارتباط با دیگری است. بحث اخلاق و بحث نوع دوستی هست. حتی اگر نوع دوستی را هم کنار بگذاریم حتی اگر ملاحظات اقتصادی فرد را هم در نظر بگیریم ، منافع دراز مدت اقتصادی مردم اقتضا می کند حتما از این صف‌ها و رفتارها فاصله بگیرند.
اما ممکن است بگوییم که به هر حال فشار های اقتصادی زیاد هست، تحریم زیاد هست. پس مقاومت چه معنایی می‌دهد؟ وقتی به عنوان یک انسان و یا یک شهروند سبک، سنگین می کنیم . این تحریم ها و تهدید ها بابت چیست؟ چرا باید جمهور ی اسلامی تاوان مواضع نوع دوستانه خودش را پس بدهد ؟ چرا تاوان مقاومت خودش را پس بدهد؟ من بارها این را گفته ام. ممکن است بنده نقد های زیادی به بسیاری از سیاست ها و رفتارها داشته باشم، اما اتفاقا موضع ظلم ستیزانه جمهوری اسلامی را تایید می کنم.
اما از طرف دیگر جمهوری اسلامی هم باید به فکر معاش مردم باشد وتعدیل شکاف‌های درآمدی را در دستور کار خودش قرار بدهد، فاصله درآمدی بین طبقات مختلف را کاهش بدهد، سیاست‌های اقتصادی اش را دگر گون کند. در این صورت چرا مردم نباید هم نوایی کنند؟
نکته دیگر اینکه به نظر من از وقتی شرایط سخت‌تر شده است افکار مردم و خلاقیت های مردم فوران کرده است. زمینی بودکه بلاکشت بوده آمده و دوباره آن‌ را کشت می کند. رو به پرورش دام و طیور آورده است.یعنی اتفاقی در حال رخ دادن است. اتفاقی که دوست داشتیم در شرایط عادی رخ بدهد در شرایط بحران در حال رخ دادن است و این مبارک است .
همیشه می گفتیم اقتصاد مقاومتی ، اقتصاد درون‌زا، اما اتفاق نمی افتاد الان دارد اتفاق می‌افتد.
درمجموع باید به مردم هم امید ، هم راه حل بدهیم. دولت باید فرصت ها را فراهم کند. این اتفاقاتی که دارد رقم می خورد و باید هم رقم بخورد و به هر حال زودتر از این باید اتفاق می‌افتاد، ظرف لازم دارد. به فرصت سازی‌ها نیاز دارد . اما دولت اقدام لازم را انجام نمی‌دهد این چیزی نیست که ما صرفا روی دوش مردم بگذاریم.اگر قرار است مردم نوع دوستانه عمل کنند،مقتصدتر باشند، اگر قرار است مردم مقاوم تر باشند باید شرایطش فراهم شود. بخشی از آن مربوط به خود مردم است و بخشی هم مربوط به فرصت سازی‌های جمهوری اسلامی است که متاسفانه انجام نمی‌دهد. نمی شود که ما از خودمان سلب مسئولیت بکنیم واقدامات لازم را انجام ندهیم و از مردم توقعات خاص داشته باشیم.
آیا این نوع رفتار ها ازدید جامعه شناسی تاریخی هم قابل بررسی است؟ آیا مردم پیشینه این رفتار را داشته اند؟
در رفتار شناسی ما ایرانیان در شرایط عادی آن اتفاقی که در شرایط بحران رخ می دهد، رقم نمی‌خورد. یعنی در شرایط غیر عادی و بحران همبستگی اجتماعی شان، نوع دوستی شان و عرق ملی شان فوران می کند، اما در شرایط عادی متاسفانه چنین نیست.
این نشان می دهد که ما یک ضعف تربیتی داریم. ما نباید صرفا مردم شرایط بحران باشیم. ما در شرایط غیر بحران هم باید شبیه شرایط بحران عمل کنیم.
مثلا ما نوع دوستی را در دفاع مقدس و دوران انقلاب دیدیم. و همچنین در همین قضیه سیل اخیر. ولی این رفتارها باید همیشه باشد، باید استمرار داشته باشد. این استمرار به اخلاق جمعی و تربیت اجتماعی بر می گردد . البته بخشی از آن فرهنگ سازی و تربیت و اخلاق جمعیست و بخشی مربوط به روابط و ساختارهاست.
روابط و ساختارها بسیار موثر هستند. در این تربیت اخلاقی اما یک نکته اساسی وجود دارد .حتی اگر روابط و ساختار ها نقش آفرین نباشند و مانع باشند اینها هیچ کدام دلیل بر بد اخلاقی و بی اخلاقی افراد نمی شود . این نکته ای اساسی است. یعنی اگر همه دروغ بگویند توجیهی برای دروغ گفتن شما نیست. اگر همه شرایط برای دزدی و سرقت فراهم باشد این توجیهی برای دزدی شما نیست.
اینها مسائل ریز تربیتی و اخلاقی است که متاسفانه خوب منتقل نمی شود . ما نیاز به یک نگرش دیالکتیکی به اخلاق داریم . نگرش دیالکتیکی به اخلاق ضمن این که نقش عاملیت را بالا می برد، اما بی توجه به روابط و ساختار ها و شرایط محیطی موثر بر اخلاقیات اجتماعی نیست .
اول بایدیک رویکرد اساسی در تربیت به کار گرفت. رویکرد ها نمی تواند صرفا دلیل محور باشد ما نیازمند به یک رویکرد دلیل و علت محوری همزمان با هم هستیم. یعنی نمی شود که فقط افراد را تربیت کرد. باید شرایط اجتماعی را هم دگرگون کرد. ما نیاز به اخلاق اجتماعی هم داریم متاسفانه نوع شناسی اخلاقی ما بیشتر فرد گراست تا جامعه گرا. مثلا آنقدر که حساسیت روی گناهان فردی هست که مشمول حق الله است، حساسیت روی حق الله نیست. یعنی آموزش های اخلاقی ما به جای اینکه نسبت ارتشا و فساد و اختلاس تاشایسته سالاری همت بگمارد روی گناهان فردی تاکید می کند.. من نمی گویم روی گناهان فردی نباید حساس بود اما اولا باید به دلالت اجتماعی خطاهای فردی توجه داشت ثانیا باید نوع‌شناسی خطاهای اجتماعی را برجسته تر کرد.
دیالکتیک دلیل و علت را باید لحاظ کردو در شرایطی که علت ها غلط هستند، شرایط محیطی غلط هستند و روابط ناسالم هستند نمی شود از همه مردم توقع داشت که اخلاقی باشند.عده قلیلی همیشه اخلاقی زیست می کنند اما به هر حال خیلی‌ها تابع شرایط اجتماعی هستند اینکه ما داریم الناس علی دین ملوکهم، نه این که چیز خوبی‌است. یک واقعیت است . در این شرایط اما عده ای باید مقاومت کنند این عده قلیل هستند.
بنا بر این تربیت اخلاقی ما باید دیالکتیکی از دلیل و علت باشد . دلیل به قابلیت های فطری انسان بر می‌گردد و علت به شرایط اجتماعی و محیطی موثر بر اخلاقیات فردی.