علیرضا صدقی مسیر سخت اصلاح‌طلبی

به نظر می‌رسد اصلاح‌طلبان این روزها بیش از هر زمان دیگری دلمشغول و نگران انتخابات‌های آتی ـ به‏ویژه دو انتخابات مهم مجلس شورای اسلامی در سال جاری و انتخابات ریاست جمهوری در سال 1400 ـ هستند. در شرایطی که اصلاح‌طلبان بهارستان‌نشین یکی از کرسی‌های هیئت‏رئیسه مجلس را در سال پایانی فعالیت مجلس دهم از دست دادند، این نگرانی‌ها بیشتر هم شده است.
تردیدی نیست که اصلاح‌طلبان از سال 1392 به این سو، حداقل در کلان‌شهرها و شهرهای بزرگ پیروز نسبی انتخابات بوده‌اند. فضاسازی این پیروزی‌های نسبی هم به گونه‌ای بوده است که بخش قابل توجهی از بدنه اجتماعی کشور، مسئولیت عملکرد قوه مجریه و مقننه را متوجه اصلاح‌طلبان می‌داند و آن‌ها را مسئول و پاسخ‌گوی تصمیم‌گیری‌های گاه خطا و اشتباه در این دو نهاد موثر قلمداد می‌کند.
از دیگر سو، جریان‌های اصلاح‌طلب طی سال‌های اخیر همواره از عدم همراهی و بی‌توجهی بخش قابل توجهی از دولت با ایده‌ها و برنامه‌هایشان گلایه‌مند بوده‌اند و بارها ـ البته به شکل جسته و گریخته ـ اعلام کرده‌اند که دولت‏مردان کمترین همراهی را با آن‌ها دارند.
تحلیل و ارزیابی برخی تصمیم‌گیری‌ها و تصمیم‌سازی‌ها و انتصاب‌ها و برنامه‌ریزی‌ها هم نشان می‌دهد که حداقل بخشی از بدنه دولت همراه و همداستان اصلاح‌طلبان ـ خاصه در دولت دوازدهم ـ نبوده است. از دیگر سو، وضع اصلاح‌طلبان حاضر در ساختمان بهارستان هم چندان بهتر نبوده است. هر چند جریان‌های اصلاح‌طلب در انتخابات 1394 توانستند با تهیه لیست‌های «امید» حدود یکصد نماینده را روانه مجلس شورای اسلامی کنند، اما هرگز موفق نشدند که اکثریت نسبی آن را کسب کنند. در بسیاری از طرح‌ها و لوایح مهم، اثربخش و با بازتاب اجتماعی وسیع، اصلاح‌طلبان در صحن مجلس شورای اسلامی تنها ماندند.


البته بخشی از این تنهایی را باید متوجه نوع مدیریت و عملکرد و قدرت چانه‌زنی بزرگان اصلاح‌طلب حاضر در مجلس دانست. اما بی‌گمان بخش قابل توجهی از آن نتیجه توان اندک جریان اصلاح‌طلبی در مواجهه با دو فراکسیون مستقلین و ولایی‌ها بود.
به هر روی مناسبات موجود در نهادهای مختلف قدرت بر روندی دیگر می‌گذشت و آن‌چه جامعه مشاهده می‌کرد، مسئله دیگری بود. جامعه، بخش قابل توجهی از مسائل و مشکلات فعلی ـ به ویژه مشکلات معیشتی ـ را ناشی از عدم توانایی تصمیم‌گیری صحیح در جریان اصلاح‌طلبی می‌داند. حال آن‌که اصلاح‌طلبان اعلام می‌کنند که کمترین نقش را در این‌گونه تصمیم‌گیری‌ها داشته‌اند. در این میان، اصلاح‌طلبان ناخودآگاه وارد منازعه‌ای دیگر هم شدند. منازعه‌ای با متغیرهایی متعدد و در برخی موارد غیرقابل ردیابی و ردگیری؛ دو سر طیف تندروهای داخلی و اپوزیسیون ضدانقلاب، در شبکه‌های اجتماعی و دیگر رسانه‌ها، جریان اصلاح‌طلبی را مورد حمله و هجوم همه‌جانبه قرار دادند. این منازعه و درگیری نابرابر، موقعیت خطیر را فراروی اصلاح‌طلبان قرار داده است.
فارغ از خطاهای راهبردی که توسط برخی بزرگان اصلاح‌طلب حاضر در عرصه قدرت طی سال‌های اخیر رخ داده است، بی‌گمان نبرد فعلی نه بر حق است و نه اصلاح‌طلبان مستحق چنین حملات گاه ناجوانمردانه‌ای هستند. اپوزیسیون ضدانقلاب با سیاه‌نمایی و وارونه جلوه دادن حقایق، سعی دارد مشکلات کشور را بسیار بزرگ‌تر از آن‌چه هست، بازنمایی کرده و مسئولیت آن را یکباره متوجه اصلاح‌طلبان بداند. از سوی دیگر هم جریان‌های تندرو داخلی اطفاء نظر مخالف بخش‌هایی از جامعه را در گرو حمله به اصلاح‌طلبان می‌دانند و گاه آن‌ها را تا حد خائنان به کشور و مردم قلمداد می‌کنند.
با چنین وضعیت، اوضاع در درون اردوگاه اصلاح‌طلبان هم چندان مساعد نیست. به نظر می‌آید که بعضی اختلاف‌نظرها در این اردوگاه بالا گرفته و شرایط برای اتخاذ یک راهبرد مشخص با هدف برون‌رفت از موقعیت کنونی و تدوین استراتژی‌پلن‌های قابل اتکا از سوی اصلاح‌طلبان مهیا نیست. به نظر می‌رسد جریان‌های اصلاح‌طلب پیش و بیش از هر چیز باید متوجه تغییر و تبدیل متغیرها در ساحت اجتماعی ایران باشند. از نخستین نشانه‌های این تغییر متغیرها می‌توان به کوچ درخواست‌ها از «مطالبات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی» در دوره اصلاحات به «مطالبات اقتصادی» در دو سال پایانی دولت دوازدهم اشاره کرد. این کوچ ـ که صد البته باید مورد مداقه و تحلیل کارشناسی قرار گیرد ـ نشان از آن دارد که اصلاح‌طلبان باید راهبردها و برنامه‌های اجرایی قابل اتکایی برای حل مشکلات معیشتی مردم داشته باشند.