دوگانه کاذب فدرالیسم در برابر لیبرالیسم

اظهارنظر اخیر بزرگ‌پرچمدار ‌‌اصلاح‌طلبی در عصر ما، رئیس دولت اصلاحات، درباره فدرالیسم واکنش رادیکال فیلسوف‌گرانمایه، سیدجواد طباطبایی، را در پی داشته است. رئیس دولت اصلاحات در جمع اعضای شورای شهر گفته بود: «مطلوب‌ترین شیوه حکومت مردمی، اداره فدرالی است.» طباطبایی البته با لحنی فراتر از نقد از رئیس دولت اصلاحات خواسته که: «سخنانش در این زمینه را پس بگیرد.» گزاره رئیس دولت اصلاحات از نظر و منظرهای گوناگون قابل نقد است‌. از نظر اندیشگی‌، مبنا و اساس حکومت مردمی، به رسمیت شناخته‌شدن حقوق شهروندی است و فدرالیسم صرفا شکل حکومت را تشکیل می‌دهد. به عبارتی، وجود شکل حکومتی فدرالیسم‌، تضمین‌کننده حقوق شهروندی و حکومت مردمی نیست. آمریکا‌، آلمان و روسیه هر سه فدراتیو نامیده می‌شوند، حال آنکه رژیم فدرالیسم در آمریکا و آلمان مبتنی بر دموکراسی است و رژیم روسیه به تعبیر فوکویاما، یک اقتدارگرایی انتخاباتی است. به عبارتی، آنچه آمریکا را دموکراتیک می‌کند، ابتنای نهادهای سیاسی به رای شهروندان آزاد و برابر است. مبنایی که پدران بنیانگذار همچون جفرسون و واشنگتن‌، در اعلامیه استقلال آوردند. قانون اساسی آمریکا در مراحل بعدی‌، معطوف به اصول حقوقی نوشته‌شده در اعلامیه استقلال‌، توازن قوا را به‌گونه‌‌ای شکل داده که نهادهای یکه‌سالار با قدرت نامحدود شکل نگیرند و دموکراسی را تهدید و تحدید نکنند. ازهمین‌ روست که مفسران جدید مونتسکیو هم، او را نظریه‌پرداز توازن قوا و نه تفکیک قوا معرفی می‌کنند. رئیس دولت اصلاحات اتفاقا از دوم‌خرداد بدین‌سو، از بُعد نظری به نیکی در تبیین و ارائه مانیفست ‌‌اصلاح‌طلبی در گفتار و کردارشان، گفتمان شهروندمحور اصلاحات را به‌نحوی مطلوب و در برهه‌های گوناگون تئوریزه کرده‌ است. حاکمیت قانون، حقوق شهروندی، آزادی و برابری از محکمات اندیشه اصلاحات از دوم ‌خرداد بوده‌اند که گفتمان اصلاحات را در ایران به گفتمان هژمون و برتر ارتقا داد. از سوی دیگر‌، شرایط حاکم بر عرصه‌های بین‌المللی‌، منطقه‌‌ای و داخلی در وضعیتی مضیق‌تر از آن است که رئیس دولت اصلاحات، با طرح بحث فدرالیسم، مظروفی ناسازگار با آنچه واقعیات سیاسی طلب می‌کند در ظرف ظریف سیاست در ایران امروز بریزند. اینکه چه ضرورتی راهبر اصلاحات را به بیان بحث فدرالیسم رهنمون کرده است، نیازمند توضیح بیشتر از سوی ایشان است. از طرفی مباحث دکتر طباطبایی‌، در عرصه‌های اندیشه سیاسی در غرب و اندیشه سیاسی در اسلام و ایران‌، نظریات ایشان درباره انحطاط و زوال اندیشه سیاسی در ایران‌، تبیین و ایضاح مفهوم ایرانشهری، چیستی ایران و... در تکامل اندیشه سیاسی در ایران نقشی اساسی داشته است. وانگهی هرچند حساسیت طباطبایی بر طرح بحث فدرالیسم توسط شخصیتی چون رئیس دولت اصلاحات، از مبانی نظری استوار طباطبایی در حفظ یکپارچگی سرزمینی و پیگیری وحدت ایران در عین کثرت آن نشأت می‌گیرد؛ اما رادیکالیسم حاکم بر زبان و کلام استاد ارجمند، بر نقد درست و منطقی‌اش، پیشی می‌گیرد. صلاح ملک و ملت ایران عزیز در دیالوگ سازنده فیلسوف ایرانشهری و راهبر اصلاحات است. ادبیات غنی، مفهوم‌سازی‌‌‌های روشنگر و دغدغه‌های طباطبایی برای حفظ ایران می‌تواند برای ‌‌اصلاح‌طلبی در ایران امروز درس‌‌‌های زیادی داشته باشد؛ همچنان‌که گفتمانی باصلاحیت‌تر از ‌‌اصلاح‌طلبی در وضعیت امروز برای رهانیدن ایران از مخاطراتش‌، وجود خارجی ندارد. به شرطی که راهبر اصلاحات‌، ‌‌اصلاح‌طلبی را از دست برخی فرصت‌طلبان‌ و اهالی «افسادات» نجات دهد و به پاکدستان بسپارد و نظریه‌پرداز ایرانشهری از رادیکالیسم حاکم بر گفتارش عبور نماید. حاکمیت قانون‌، کانونی‌شدن منافع و مصالح ملت و کشور ایران‌، حفظ یکپارچگی سرزمینی ایران، امنیت ملی‌، شهروندی و ابتنای امور بر مطالبات شهروندان آزاد و برابر ایرانی، می‌توانند محل انطباق ‌‌اصلاح‌طلبی و ایرانشهری باشند (عباس آخوندی را می‌توان تبلور این انطباق دانست). همچنان‌که دوگانه‌سازی‌‌‌های فدرالیسم در برابر لیبرالیسم، دو‌گانه‌سازی‌‌‌های کاذبی هستند که دوگانه‌های واقعی سیاست در ایران یعنی آزادی و دموکراسی‌خواهی در برابر یکه‌سالاری را تحت‌الشعاع قرار می‌دهند. نمی‌توان با استناد به یک جمله از رئیس دولت اصلاحات، فدرالیسم را پروژه اصلاحات دانست و بر همه ‌‌اصلاح‌طلبی تاخت.
* دانش‌آموخته علوم سیاسی