نعمت‌الله، آقای دیالوگ تلویزیون

بعضی دوستش دارند و برخی دیگر پس می‌زنندش. آنها که دوستش دارند عاشق تهران دهه 40 و 50 و آن شخصیت‌ها و فضاها هستند و آنها که پسش می‌زنند می‌گویند این دیالوگ‌ها و شخصیت‌ها به زمان معاصر تعلق ندارد و تصنعی است. اما با وجود این نظرات، سریال «برادرجان» ساخته محمدرضا آهنج و نوشته سعید نعمت‌الله این شب‌ها از شبکه سه پخش می‌شود و مورد توجه مخاطبان نیز قرار گرفته است. شخصیت‌های جذاب، بازی‌های نسبتا قوی و داستان پرکشش و البته قدیمی عواملی هستند که در موفقیت این مجموعه نقش داشته است. دیالوگ‌های این سریال مثل کارهای قبلی نعمت‌الله، موزون، سخت و همراه با ضرب‌المثل است. بعد از گذشت 10 سال از اولین کار نعمت‌الله یعنی «رستگاران» دیگر امضای او پای سریال‌هایش برجسته است و حتی وقتی صدای سریال‌های او را بشنوی هم متوجه می‌شوی که فیلمنامه‌اش از سعید نعمت‌الله است. در تاریخ سینما و تلویزیون ایران، چهره‌های محدودی وجود داشته‌اند که در فیلمنامه‌نویسی به زبان و اتمسفر خاص خودشان دست پیدا کنند. مرحوم علی حاتمی، مسعود کیمیایی، بهرام بیضایی و حسن فتحی را می‌توان در این گروه قرار داد. با نوشتن نزدیک به 10 سریال و دو فیلم سینمایی حالا می‌توان سعید نعمت‌الله را هم به این گروه اضافه کرد. او زبان خاص خودش را دارد و حتی شخصیت‌هایی که می‌سازد هم فارغ از اینکه در جامعه نمونه واقعی آن هست یا نه از دنیای ذهنی‌اش می‌آیند و از یک کارخانه شخصیت‌سازی. نعمت‌الله به‌جز «رستگاران» که اولین حضورش در تلویزیون بود، در «زیر هشت»، «دیوار»، «مدینه» و «میکائیل» با سیروس مقدم همکاری داشت. جالب است که تمام این همکاری‌ها قریب به اتفاق مورد توجه جدی مردم قرار گرفت. نعمت‌الله با کارگردانان زیادی کار نکرده است. در سریال‌های «عقیق»، «زیر پای مادر» و «پشت بام تهران» با بهرنگ توفیقی کار کرده و «جراحت» و «شیدایی» را هم برای محمدمهدی عسگرپور نوشته که در زمان پخشش در فهرست پربیننده‌های تلویزیون قرار گرفت. جواد افشار با «مادرانه» و محمدرضا آهنج با «برادرجان» کارگردان‌هایی هستند که تجربه یک کار مشترک را با نعمت‌الله دارند.   سعید نعمت‌الله چه می‌گوید؟ پیدا و متقاعد‌کردن سعید نعمت‌الله برای گفت‌وگو در روزهای عادی کار بسیار سختی است چه برسد به اینکه این روزها همزمان در دو پروژه هم حضور دارد. سوالات مشخصی از او درباره شیوه‌های نوشتن فیلمنامه و دیالوگ‌نویسی داشتیم. با مرور کوتاه بر گفت‌وگوهای گذشته‌اش با رسانه‌ها، پاسخ برخی از سوالات خود را یافتیم. او در گفت‌وگوی سال 96 خود با «جام جم» درباره لحن خاصش در دیالوگ‌نویسی سریال «زیر پای مادر» و سوالی درمورد تصنعی‌بودن دیالوگ‌های این مجموعه گفته بود: «من جزء فیلمنامه‌نویس‌هایی هستم که برای دیالوگ‌های مجموعه‌هایم وقت می‌گذارم و فکر می‌کنم. شما یک دیالوگ از مجموعه‌های رمضانی سال گذشته یادتان هست؟ مطمئنم که نیست. دیالوگ‌نویسی، صنعت کلمات است. باید بلد باشی از کلمه‌ای خاص در موقعی استفاده کنی که مخاطب انتظارش را ندارد. دیالوگ‌های من به معنای احترام به مخاطبم هستند و به همین دلیل است مجموعه‌هایی که نوشته‌ام همیشه پربیننده شده‌اند. این نوع دیالوگ گویی لحن خاص من است و همیشه به آن پایبند خواهم ماند. اصولا درباره اعتقاداتم آدم نصیحت‌پذیری نیستم و کار خودم را انجام می‌دهم.» نعمت‌الله درباره مونولوگ‌گویی شخصیت‌هایش هم این‌گونه پاسخ می‌دهد: «مونولوگ مربوط به جامعه امروز ماست که در آن هرکسی می‌خواهد حرف خودش را بگوید. با این حال درخصوص زیر پای مادر، استثنائا چنین نظری ندارم. روزی که طرح اولیه این مجموعه را به بهرنگ توفیقی دادم، به او گفتم این قصه برای من یک فیلمنامه نیست، بلکه رمان است. گاهی در قصه‌ام یک دانای کل وجود دارد و حتی نریشن‌هایی را هم در ابتدای قسمت‌ها می‌بینیم. ذات این سریال رمان است و به همین دلیل ریتم و لحن متفاوتی با مجموعه‌های دیگرم دارد.» یکی از نقدهای مطرح به فیلمنامه‌های سعید نعمت‌الله این است که همه آدم‌های سریال‌هایش شبیه به هم حرف می‌زنند. درحالی‌که این آدم‌ها، خصوصیات، تحصیلات، جایگاه اجتماعی و لحن متفاوتی از هم دارند. نعمت‌الله بارها اعلام کرده این نقد را قبول ندارد. او جواب داده است: «من این حرف را قبول ندارم. فقط برخی از آدم‌های مجموعه در دسته‌بندی‌هایی شبیه به هم قرار می‌گیرند، بنابراین می‌توانند شباهت‌های بیانی داشته باشند. همان‌طور که گفتم من آدم‌هایم را در دسته‌بندی‌های مختلفی قرار می‌دهم. یک سری شباهت‌ها بین برخی شخصیت‌ها منطقی است و باید این شباهت وجود داشته باشد. احتمالا شما تا به حال به دروازه غار نرفته‌اید. یک‌بار بروید و حرف‌زدن آدم‌ها را ببینید. در ضمن سوال دیگری هم دارم. آیا مهم است که شخصیت‌های مجموعه‌ها درست مثل ما سخن بگویند؟ نه، نیست. تلویزیون، سینما و تئاتر همه باید دچار عنصر غلو باشند و اگر این‌طور نباشد، پس تکلیف لحن نمایشی چه می‌شود؟ اگر غلو را عنصری زننده بدانیم که نمایش هملت دیگر در هیچ کجای دنیا اجرا نمی‌شود. هملت همچنان هملت است و در سریال‌های خارجی هم می‌بینیم که دیالوگ‌های همه مجموعه‌ها شبیه به هم نیستند. اگر کسی دیالوگ نمی‌نویسد، این قضیه به معنای بد‌ بودن دیالوگ‌نویسی نیست. او بلد نیست.»   دیالوگ باید منطبق بر فضای سریال باشد مقصودی با اینکه «خجالت نکش» را ساخته، اما همچنان پایگاه اصلی‌اش نوشتن است. او در کارنامه کاری‌اش نوشتن فیلم‌هایی مانند «شیدا»، «مهر مادری» و «من سالوادور نیستم» را دارد و به خاطر نوشتن «لیلی با من است» در سال 74 برنده جایزه سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه شد. با او درباره تفاوت‌های دیالوگ‌نویسی در ژانرهای تاریخی و شهری هم‌صحبت شدیم.

این شب‌ها سریال تاریخی از شبکه یک پخش می‌شود که شخصیت‌هایش مانند زمان معاصر حرف می‌زنند. سوال من این است که به‌طور اصولی آیا سریال‌های تاریخی همچنان باید وفادار باشند به آن لحن و گویشی که در دوره خودشان داشتند یا نه؟ دیالوگ‌نویسی این مجموعه‌ها باید قاعده‌ای داشته باشد یا به مرور زمان این قاعده متفاوت می‌شود؟ ببینید من تجربه خودم را می‌گویم از کاری که در سریال «جلال الدین» درمورد مولانا انجام دادم و سعی کردم بنا به شرایط روز متفاوت باشد. گویش و متنی که می‌خواستم استفاده کنم و از آن الهام بگیرم، متن نوشته‌های خود مولانا به‌خصوص در «فیه‌مافیه» بود. یعنی مبنایم بر این بود اما این قاعده قطعی نیست چون یک زمان هست مثل «کفش‌های میرزا نوروز» که با یک فیلم سینمایی مفرح مواجهیم و لزومی به انجام این کار نیست. ممکن است هر دو وجه آن باشد مثلا در فیلمی جایی آدم‌ها امروزی و محاوره‌ای صحبت کنند و در همان فیلم در بخش‌هایی دیگر از آن، کسانی در رده‌های پادشاه و وزرا یک مقدار کتابی صحبت کنند. پس قاعده خط‌کشی شده و قطعی وجود ندارد. ما دیالوگ‌ها را برای این تاریخی می‌نویسیم و سعی می‌کنیم زبان تاریخی به آن بدهیم که مخاطب‌مان را به فضای تاریخی ببرد. یعنی علاوه‌بر گریم و صحنه و موسیقی سعی می‌کنیم دیالوگ هم ابزاری شود برای اینکه حس تاریخی را در بیننده ایجاد کند. این قاعده‌ای است که استفاده می‌کنند، ولی نقد هم می‌شود. ممکن است برخی سریال تاریخی بسازند که امروزی صحبت کنند که البته من فکر می‌کنم کمتر بیننده با آن ارتباط برقرار می‌کند، ولی باز هم بستگی دارد به خیلی از عوامل دیگر که چگونه عمل می‌شود.



یعنی به خودی خودش ایراد محسوب می‌شود؟ به اعتقاد من زمانی ایراد محسوب می‌شود که دیالوگ نتواند باورپذیر باشد. نتواند در فضاسازی به ما کمک کند و زبان اثر را به لکنت وادارد و مانعی شود برای ارتباط بیننده با اثر. می‌خواهم بگویم آنچه برای ما مهم است اینکه بتوان در فضاسازی به آن عواملی کمک کنیم که فضا را ایجاد می‌کنند. به نظرم دیالوگ‌های تاریخی کمک می‌کند به فضاهای تاریخی و بیننده احساس می‌کند در فضای تاریخی قرار گرفته است. دیالوگ‌ها وقتی امروزی می‌شوند این فضای تاریخی را مخدوش می‌کنند و ممکن است این ارتباط را ایجاد نکنند.

آقای مقصودی! ما در یک دهه اخیر در تلویزیون‌مان یک سری کارها را دیدیم که قصه و بستر آن در روزگار معاصرمان می‌گذرد، ولی شخصیت‌هایش مثل آدم‌های دهه 40 یا 50 تهران صحبت می‌کنند. این مجموعه‌ها اوایل خیلی طرفدار و جذابیت داشت برای مخاطب. اما از جایی به بعد مخاطبانش کم شد و گروه‌هایی هم بودند که آن را پس می‌زدند و می‌گفتند فلان شخصیت که پرایدسوار است چرا باید مثل دهه‌های قبل صحبت کند و نوع گویش آن هم مثل داش‌مشتی‌های دهه 40 و 50 باشد؟ ببینید این را مرحوم علی حاتمی باب کرد و در مجموعه کارهایش یک شاخصه پیدا کرد، ولی در فضاسازی فیلم‌هایش هم این ابداع را داشت، یعنی فقط این نبود که دیالوگ‌هایش این‌گونه باشد و فضا را که نگاه می‌کردید به‌نحوی بود که آدم احساس می‌کرد این دیالوگ در آن فضا می‌نشیند و لکنت ندارد. البته فقط من در یکی از کارهای ایشان دیدم که معاصر بود؛ آن‌ هم فیلم «مادر» بود که دیالوگ‌هایش به زمان معاصرش تعلق داشت و موزون بود. کل فضای فیلم مادر یک فیلم ویژه‌ای است که اگر دیالوگ را کاری نداشته باشیم، کل فضا در جهان ویژه‌ای تهیه شده و دیالوگ‌هایش هم ویژه بود. اما بعدها ما در فیلم‌ها می‌بینیم این نوع دیالوگ‌نویسی که از کارهای علی حاتمی گرته‌برداری شده بود یا تحت تاثیر علی حاتمی و کیمیایی نوشته می‌شد‌، دیگر می‌افتاد به ورطه غیرواقعی و نمی‌چسبید و بیننده باورش نمی‌کرد. این اتفاق، باورپذیری بیننده را مورد خدشه قرار می‌دهد.

حتی اگر وجه ادبی آن قوی باشد؟ بله، یک زمان هست شما فیلمی رئالیستی دارید. مثلا این فیلم‌هایی که این اواخر می‌سازند و خیلی اجتماعی است؛ از این‌گونه کارها نمی‌شود در آن کرد. یعنی اگر این کار را کنید اصطلاحا نمی‌خورد یعنی بین اعضای اثر هماهنگی وجود ندارد. تاثیر و فضا جایی مانند آدم‌ها و خیابان را نشان می‌دهد، جایی که شما دارید در آن زندگی می‌کنید، اما آدم‌ها وقتی با هم حرف می‌زنند احساس می‌کنید اینها غریبه‌اند و آشنا نیستند و مثل ما حرف نمی‌زنند. پیش خود می‌گویید اینها کجا هستند که دارند این‌گونه صحبت می‌کنند که به اعتقاد من اینجا دیالوگ به فضا نمی‌خورد. بر خلاف کارهای علی حاتمی که به همراه شخصیت، دیالوگش هم هماهنگ بود، ولی اینجا این هماهنگی وجود ندارد و به‌نظر من خوب نیست.   سریال‌هایی برای شنیدن محمد‌رضا گوهری، فیلمنامه‌هایی مانند «یک تکه نان» (کمال تبریزی)، «خیلی دور خیلی نزدیک» (رضا میرکریمی)، «اقلیما» ( محمد‌مهدی عسگرپور)، «فرزند خاک» (محمدعلی باشه‌آهنگر)، «یک حبه قند» (رضا میرکریمی) و «ملکه» (محمدعلی باشه‌آهنگر) را نوشته است. حال و هوای این فیلم‌ها نزدیک به هم است و طرفداران جدی سینما دیالوگ‌هایی از این فیلم‌ها را هم حفظ کرده‌اند. با گوهری درباره انواع دیالوگ‌نویسی حرف زدیم.

در چند سال اخیر سریال‌هایی را دیدیم که فارغ از تم داستان و زمان تاریخی‌شان، دیالوگ‌های ثابتی داشتند که خاستگاه‌شان مشخص نبود و از لحاظ شخصیت‌پردازی هم شاید نتوانیم منطق موجهی برای آن قائل شویم. می‌خواستم نظر شما را بدانم که دیالوگ‌نویسی در سینما و سریال آیا اصولی دارد؟ مگر ما نباید براساس شخصیت، این دیالوگ‌ها را بنویسیم؟ به‌صورت کلی ما چه شیوه‌هایی در دیالوگ‌نویسی داریم؟ بالاخره خیلی ساده و مدرسه‌ای دیالوگ‌ها به سه دسته روایی و سینمایی و نمایشی تقسیم می‌شوند. شما در ادبیات داستانی بیشتر دیالوگ روایی به کار می‌برید که در فضای تئاتر بیشتر نمایشی هستند. در سینما هم بیشتر سینمایی‌اند و تفاوت‌شان این است که شما برای درک دیالوگ روایی خیلی احتیاجی به مفهوم و تصویر خاصی نداری. در دیالوگ‌های نمایشی، تصویر و کنش کاراکتر به کمک دیالوگ می‌آید یعنی دیالوگ وظیفه اصلی انتقال مفهوم را برعهده ندارد. در دیالوگ‌های سینمایی دقیقا برعکس است یعنی تصویر حرف اول را می‌زند و دیالوگ است که به کمک آن می‌آید. خصوصیات دیالوگ سینمایی همین است که به کمک تصویر بیاید. البته این تقسیم‌بندی‌ به‌طور کلی است. حالا آنچه ما در سریال‌های تلویزیونی می‌بینیم؛ وقتی قرار است سریال‌ها دیالوگ نمایشی داشته باشند، یا حداقل وقتی بار اصلی انتقال مفهوم برعهده دیالوگ است، حداقل تصویر هم به کمک آن بیاید یعنی اینها همدیگر را کامل کنند. منتها عمدتا ما در تلویزیون بیشتر دیالوگ روایی می‌شنویم و شما نیازی نیست تصویر را ببینید. یعنی مثلا شما اگر در آشپزخانه باشید و تلویزیون هم روشن باشد کاملا می‌فهمید که چه اتفاقی در آن سریال رخ می‌دهد و چیزی را هم از دست نمی‌دهید. چون عموما دیالوگ‌ها روایی نوشته می‌شوند یعنی تمامی بار انتقال مفاهیم را دیالوگ برعهده می‌گیرد و تصویر هم بخشی از کار است. البته اینکه می‌گویم همیشگی نیست و به هر حال سریال‌های خوبی هم داریم که دیالوگ‌های نمایشی دارند، ولی بیشتر این‌طور است.  به هر حال طبیعی است که دیالوگ باید متناسب با شخصیت، شغل، افکار، تحصیلات، موقعیت تاریخی و اجتماعی باشد، ولی می‌گویم وقتی ما هنوز در ابتدای راه هستیم آن مسائل که دیگر جای خود دارد و ضعف‌هایی هم داریم که مشهود است.

اگر مجموعه‌ای باشد که تمام شخصیت‌هایش شبیه هم صحبت کنند به‌نظر شما جزء نقص فیلمنامه نیست؟ اگر بخواهیم مثال خاصی نزنیم قاعدتا یک نقص است مگر اینکه نویسنده یک قصد خاصی داشته باشد یا یک تصور در ذهنش باشد که بخواهد آن را پیاده کند که این هم موارد خاص است و من هم در سریال‌های خوب شاهدش نبودم. طبیعی است که شخصیت‌ها با توجه به موقعیتی که در آن قرار گرفتند باید لحن متفاوتی داشته باشند.

لحن متفاوت یا زبان متفاوت؟ ما زبان را در مرحله خاص‌تر درنظر می‌گیریم، حداقل انتظار این است که لحن متفاوت داشته باشند. زبان در مرحله بعدی است ولی حداقل باید لحن متفاوت با همدیگر داشته باشند چون شخصیتی متفاوت دارند. یک آدم مسن‌تر نسبت به یک آدم جوان‌تر براساس آن تجاربش می‌تواند لحن متفاوت‌تری داشته باشد. به نظر می‌آید حداقل انتظار این است که باید متفاوت باشند، اینکه همه یک جور حرف بزنند، غلط است مگر اینکه نویسنده یک فضای خاصی داشته باشد یا چیز متفاوتی را بخواهد منتقل کند که آن باید خودش بیاید توضیح دهد که چرا دارد این کار را می‌کند.

مثلا حاتمی یا کیمیایی یک سبک خاص دیالوگ‌نویسی دارند. می‌شود نویسنده بگوید برای خودم یک سبکی دارم و فارغ از دوره‌های زمانی که دارد درموردش می‌نویسد، این سبک را ادامه دهد و از آن عدول نکند؟ اینها در سینما اتفاق می‌افتد، ولی جایش در تلویزیون نیست. در سینما بالاخره چون استایل و فرمت هنری متفاوتی برای خودش دارد این خالق اثر یک جور متفاوتی می‌تواند فکر کند، خب عالم سینما فرق دارد. در سینما شاید با تحلیل‌هایی یا با بینشی بشود چنین نتیجه‌گیری‌ای کرد و یک چنین استایلی را انتخاب کرد ولی به نظرم برای دیالوگ‌نویسی در تلویزیون این را نمی‌توان پیاده کرد چون تلویزیون مخاطبش متفاوت است و برای سریال‌های تلویزیونی انتخاب چنین پیش‌فرضی غلط است ولی در سینما جا دارد، بالاخره آن(سینما) برای خودش می‌خواهد دنیای خاصی را خلق کند و وجه هنری متفاوتی دارد. یک فیلمساز که می‌خواهد اثری را خلق کند الزاما نباید متناسب با واقعیت باشد. فیلمساز در سینما می‌خواهد دنیای خاص خودش را خلق کند و طبیعتا فیلمش هم مخاطب خاص خودش را دارد. در سینما می‌توان با چنین نگرشی فیلم ساخت و ممکن است منتقدهای خودش را داشته باشد، ولی تلویزیون به‌خاطر اینکه مخاطب عام‌تری دارد، خیلی نمی‌توان چنین کاری را ساخت.