روزنامه فرهیختگان
1398/02/31
دوباره فاکس، دوباره پیام انفعال
«با همه اتفاقاتی که روی میدهد، من کسی نیستم که بخواهد به جنگ دیگری برود.» این جدیدترین موضع رئیسجمهور آمریکا درباره جمهوی اسلامی ایران و جنگ با آن است. ترامپ برای جمعبندی خود یک استدلال روشن دارد؛ «اقتصادمان آسیب میبیند و از آن مهمتر، مردم ما کشته میشوند.» این شاید صریحترین و واقعیترین موضع رئیسجمهوری ایالات متحده در قبال ایران باشد. ترامپ البته یک اظهارنظر روشن دیگر هم دارد که تا حد زیادی تکلیف را در داخل مشخص میکند؛ «من ترجیح میدهم اگر بخواهم حملهای هم کنم، اقتصادی باشد... . اگر بتوانم همه چیز را از لحاظ اقتصادی حل کنم، این همان راهی است که من میخواهم.»ترامپ در چه شرایطی فرمان را برگرداند؟
صحبتهای ترامپ اگرچه تنها چند ساعت بعد از حمله راکتی به اطراف سفارت آمریکا در بغداد در فاکسنیوز منتشر شد و احتمالا ارتباطی معنادار با این موضوع داشت، اما به نظر میرسد ماجرا قدری جدیتر از اینها بوده و ریشه در رفتار ایران داشته باشد.
رویکرد ایران بهطور محسوسی در هفتههای گذشته تغییر کرده و این تغییر تنها محدود به ادبیات مسئولان دولت در مواجهه با آمریکا و اروپا و مثلا بسنده کردن به خطونشانهای دیپلماتیک مرسوم نبوده. تغییر رویکرد حالا به تغییر رفتار ایران کشیده و بروز عینی آن نیز توقف پایبندی ایران به برخی محدودیتهای پذیرفتهشده در برجام و تعیین ضربالاجل 60 روزه برای فروش نفت و امکان دریافت پول آن بود؛ دو اقدامی که واکنشهای اروپاییها و آمریکاییها به آن نشان میداد پیامش به خوبی منتقل شده و طرف مقابل پالسی را که باید دریافت میکرد، به بهترین نحو دریافت کرده است.
این درست نقطه مقابل رویهای بود که تا پیش از این در دستور کار قرار داشت و هر سطحی از فشار آمریکا علیه کشور صرفا با موضعگیریهای دیپلماتیک و رفتوآمدها با این مقام و آن مسئول اروپایی مواجه میشد و هیچگاه پاسخ مستقیم و عملی قاطعی در اینباره داده نمیشد؛ رویهای که نتیجه عملی آن صرفا تشدید فشارها و منفعل شدن بیش از پیش ایران بود.
آینده پروژه ترسفروشی
مهمترین پیامد موضعگیری ترامپ در داخل را باید تخته شدن دکان پروژه ترسفروشی دانست؛ پروژهای که روزی با دموکرات خوب جمهوریخواه بد، روزی دیگر با جو بایدن خوب ترامپ بد، و روزی دیگر هم با ترامپ خوب، جان بولتون بد سعی در سر کار گذاشتن افکار عمومی با توهم جنگ داشت و طبق معمول از این مسیر برای شب انتخابات هم خوابها دیده بود. به نظر میرسد این پروژه حالا با موضع صریح ترامپ بدجور به بنبست خورده و در فضای سیاسی دیگر کارآیی نخواهد داشت.
بخش قابلتوجهی از این جریان که دنبالههای آن تا سطوح بالای دولت هم امتداد دارد، همواره گوشه چشمی به انتخابات 2020 آمریکا داشته و به جای تمرکز بر اقتصاد و تلاش برای مقاوم کردن آن و بالا زدن آستینها برای رفع مشکلات کشور در این حوزه، دست به دعا برداشته تا دموکرات دیگری به کاخ سفید راه یابد، بلکه شاید فرجی حاصل شود. نسخه طیفهای بیرون دولت این جریان در مقطع بالا گرفتن چالشها میان دو کشور نیز همواره عقبنشینی بوده و دعوت به مذاکره با ترامپ در شرایط فعلی هم در همین بستر فهم میشود.
این جریان بدنه اجتماعی خود و افکار عمومی را روزی از تحریم، روزی از رقیب و روزی دیگر از دیوارکشی و... ترسانده و هر بار توانسته با این ترسفروشی بر خر مراد سوار شود. ابزار ترسفروشی اما حالا لااقل برای بازی- جنگ مذاکره دیگر کار نمیکند و آنها باید برای ایده تکراری خود طرحی جدید دراندازند. در غیر این صورت به خطر افتادن جایگاه آنها در دو انتخابات پیشرو، نتیجه قطعی برداشته شدن گزینه جنگ از روی میز خواهد بود؛ گزینهای که البته از اول هم سرکاری بودنش گوشزد شده بود، اما کو گوش شنوا!
اینک ترامپ خود، جنگ اقتصادی را اولویت نخست آمریکا اعلام کرده و بر هشدارهای منتقدان ترسفروشان، صحه گذاشته؛ هشدارهایی که از ابتدا ناظر به ماهیت جنگ علیه ایران و ابعاد اقتصادی آن داده شده بود. حالا شاید دیگر وقت آن باشد تا پرداختن به اقتصاد درونزا و نه متکی به وعدهووعیدهای چشمآبیها بهطور واقعی در دستور کار قرار گیرد.