روایت آیت‌الله از روابط ایران و عربستان در دهه ۷۰

در آستانه نوروز 1394، روزنامه «مردم‌سالاری» در گفت‌وگویی تفصیلی با آیت‌الله‌هاشمی‌رفسنجانی، مسایل مختلفی را مورد بررسی قرار داد. یکی از این مسایل، روابط ایران و عربستان بود که از همان زمان به سمت تنش پیش می‌رفت. آیت‌‌الله‌هاشمی، در آن گفت‌و‌گو روایات جالبی از ترمیم روابط ایران و عربستان در دهه ۱۳۷۰ بیان کرد و خطراتی از آن روزها بر زبان آورد که نمایانگر تفاوتهایی بود که در دوران کنونی با دوران ریاست جمهوری آقای‌هاشمی‌در روابط ایران و عربستان وجود داشت. پس از رحلت آیت‌الله‌هاشمی، فیلمی‌‌از حضور ایشان در باغ فدک هم در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده که آیت‌الله در گفت‌و‌گو با «مردم‌سالاری» درباره آن موضوع نیز سخن گفته است. بازخوانی بخش‌هایی از آن گفت‌و‌گو که نشان‌دهنده دیدگاه‌های آیت‌الله‌هاشمی‌درباره روابط با عربستان سعودی است خالی از لطف نیست. حضرتعالی به عنوان یک شخصیت بین‌المللی شناخته می‌شوید. بسیاری از کارشناسان حوزه بین‌الملل معتقدند که می‌توان از پتانسیل و تجربه شما در عرصه دیپلماسی بیشتر استفاده کرد. یکی از مسایل مهم کشور در عرصه دیپلماسی در شرایط کنونی، روابط ایران و عربستان است که طی سال‌های اخیر دچار چالش‌هایی شده است. در دوره ریاست جمهوری حضرتعالی و همچنین ریاست جمهوری جناب آقای خاتمی‌‌روابط نسبتا مطلوبی میان ما و عربستان شکل‌ گرفته بود، ولی در حال حاضر شاهد هستیم که با توجه به مسایلی چون حمایت عربستان از داعش، سنگ‌اندازی عربستان در مذاکرات هسته‌ای، کارشکنی در قیمت نفت و اخیرا عدم صدور روادید برای برخی زایران ایرانی، این رابطه به سردی گراییده است. لطفا در مورد روابط ایران و عربستان در دوره ریاست جمهوری خود توضیح دهید و اینکه چگونه این روابط بهبود یافت؟ با توجه به سوابقی که حضرتعالی در تعامل با کشور عربستان داشته‌اید، چه راهکارهایی را برای بهبود روابط دو کشور پیشنهاد می‌کنید؟ بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. بعد از انقلاب اسلامی‌برای اعراب از این منظر که نظام جمهوری اسلامی‌برای مردم منطقه که وضعیتشان شبیه مردم ایران بود، الهام‌بخش شود، سوءتفاهماتی ایجاد شد. به همین دلیل آنها علیه انقلاب اسلامی‌موضع گرفتند ولی امام(ره) سعی کردند شرایط را آرام کنند. حتی ایشان گروهی را که به کعبه تجاوز کرده و در آنجا کارهای بی‌حساب انجام داده بودند محکوم کردند و نشان دادند که شرایط آنگونه که تندروها می‌خواهند، نیست؛ بلکه ما می‌خواهیم در درجه اول با مسلمان‌ها کار کنیم. اما کار به جنگ با عراق رسید. به هر حال در جنگ، اعراب منطقه حامی‌عراق بودند و تا پایان جنگ به آن‌ها کمک‌های مالی می‌کردند که البته هنوز هم نتوانسته‌اند پولشان را از عراق پس بگیرند. بعد از جنگ دست عراق خالی بود. اتفاق بعدی پیش آمد که عراق به کویت حمله کرد و عرب‌ها فهمیدند که وضعیت ما آن‌گونه که آنها بی‌دلیل می‌ترسیدند، نیست. در همان سال‌ها حوادث خونین مکه پیش آمد که بسیار دلخراش بود. اما از تعطیلی چند ساله حج ناراحت شدند، چون به هر حال حج در کنار نماز و روزه و... از فروغ مهم دین است و گفتند که درست نیست شرایط اینگونه باشد و انقلاب اسلامی‌باید حج را توسعه بدهد. بنابراین از ما خواستند که هر کاری که می‌توانیم بکنیم تا مسایل حل شود. به دلیل تندروی‌هایی که وجود داشت، تا پایان جنگ نتوانستیم مسایل را حل کنیم، ولی بعد از جنگ من مسئول شدم و راه حل هم کاملا برایم روشن بود. در اولین اجلاس سران در سنگال، مذاکره‌ای با «امیر عبدالله...» داشتم که در آن زمان ولیعهد بود و من رئیس‌ جمهور بودم. با او صحبت و ذهن ایشان را قدری باز کردم و گفتم: «اشتباه کردید؛ انقلاب اسلامی‌می‌توانست مایه عزت ما باشد. صدام مایه ذلت همه ما شد و مشکلاتی را برای ما درست کرد که شما هم از او حمایت کردید. ولی چون هدف ما وحدت اسلامی‌است، نمی‌خواهیم اختلافات ادامه پیدا کند. می‌خواهیم با شما و دیگران با برادری اسلامی‌کار کنیم و ثابت می‌کنیم که حرف‌مان صادقانه است.» از این حرف خیلی تکان خورد. بعدها کمک کرد که میزبانی اجلاس سران کشورهای اسلامی‌را به ما بدهند، چون عمدتا مانع این امر بودند. به هر حال چون میزبانی دور بعد را به کشور دیگری داده بودند، عربستان کمک کرد تا میزبانی دو دوره بعد را به ایران بدهند و این موضوع تصویب شد. این اولین قدم در زمینه بهبود روابط با عربستان بود. درباره مسئله مکه هم صحبت کردیم و حل شد و بنا شد که زوار ما بتوانند به زیارت خانه خدا بروند. هر چند مراسم برائت از مشرکین مشکل جدی بود که آن هم با تلاش دکتر ولایتی بر طرف شد تا برائت به شکلی که برای آن‌ها مشکلی ایجاد نکند و آن‌ها نترسند، انجام شود و هنوز هم این موضوع ادامه دارد. درست است که کم شده است، ولی اصل مراسم برائت از مشرکین که ما می‌خواهیم، مانده است. اوج موفقیت در موضوع میزبانی اجلاس سران کشورهای اسلامی‌بود. نوبت پاکستان برای میزبانی اجلاس سران کشورهای اسلامی‌نبود، ولی به مناسبت سالگرد استقلال پاکستان میزبانی اجلاس سران کشورهای اسلامی‌را در آن سال به آن‌ها دادند. در اصل، هدف از دادن میزبانی اجلاس به پاکستان این بود که ایران را از میزبانی محروم کنند؛ می‌خواستند با این کار میزبانی ایران را که سال‌ بعد از آن قرار بود باشد، بگیرند و بعد بگویند که پاکستان میزبان بوده و لازم نیست بلافاصله در سال بعد هم اجلاس برگزار شود. ما در حاشیه اجلاس با «امیر عبدالله...» قرار ملاقات گذاشتیم. این بار قرار بود او به اتاق من بیاید. اواخر جلسه بود که شخصی آمد و به آقای ولایتی گفت که امیر در اتاقش منتظر شماست. دیدیم که این موضع عجیبی است، چون قرار را برعکس کردند. در نهایت گفتیم برویم و ما از تواضع ضرر نمی‌کنیم؛ چون هدف داریم، به سمت اتاق «امیر عبدالله...» و همراهانش از اتاق بیرون آمدند و از دور سلام کردند و تعبیرات جالبی هم داشتند. گفتند «ما آماده‌ایم که بیایم اتاق شما» من گفتم «فرقی نمی‌کند، به هر حال جایی می‌نشینیم. ما این جا مهمان هستیم.» به اتاق ما رفتیم و مدت کوتاهی هم حرف زدیم، ولی همان رفتار ما کار خودش را کرده بود. اولین صحبتی که کردیم. درباره میزبانی ایران بود ما گفتیم «دیدیم که آقای سعود فیصل بیانیه‌ای را صادر کرده‌اند و میزبانی ما را منتفی اعلام کرده‌اند. این یعنی چه؟ این مصوبه سنگال بود.» ایشان گفتند: «من از این موضوع خبر ندارم.» به همراهانش گفت: «زنگ بزنید به «سعود» بگویید که بیانیه را پس بگیرد.» اولین مسئله حل شد. جلسه تمام شد و قرار بود به میهمانی ناهار نخست وزیر پاکستان برویم. مهمان‌ها منتظر ماشین‌ها بودند. ماشین من رسید و «امیر عبدالله» بدون محافظ سوار ماشین من شد. ما محافظ داشتیم، ولی او بدون محافظ سوار ماشین من شد. همه تعجب کردند که در کشوری مثل پاکستان با آن شرایط، او چنین کاری کرد. حتی خبرنگاران این موضوع را منتشر کردند. آمریکایی‌ها تعجب کرده‌ و عکس‌العمل‌هایی نشان داده‌ بودند. با هم وارد مراسم شدیم. خود این حرکت‌ حضار را دچار حال جدیدی کرد، چون فکر می‌کردند که ما مخالفیم و می‌خواستند از این شرایط استفاده کنند. از آن به بعد دیگر روابط ما خیلی صمیمی‌شد و قرارها و جلساتی گذاشتیم. در سفری که به مکه داشتیم، آن‌ها در پذایریی خیلی افراط کردند و این را به رخ همه می‌کشیدند. حتی نمی‌گذاشتند که ما تنهایی به طواف خانه خدا و صحن صفا و مروه برویم. پلیس‌هاشان را اطراف ما می‌گذاشتند. من می‌گفتم «چرا این کار را می‌کنید؟ این برای ما بد است.» گفتند: ما می‌دانیم که الان خیلی‌ها روی شما حساس‌اند و ما وظیفه خودمان می‌دانیم که از شما مراقبت کنیم. آن وقت خانواده آن‌ها در قصرالضیافه آمدند و با ما ارتباط خانوادگی برقرار کردند. به هر حال مسائل زیادتری حل شد و جلوتر رفتیم. مسئله بقیع را حل کردیم که اصلا حاضر نبودند این کار را بکنند و برایشان گران بود. در سفر بعدی در بقیع را باز کردند و همه خانواده‌ها را راه دادند، در حالی که اصلا نمی‌گذاشتند کسی وارد آن قسمتی که بارگاه بوده است و الان خراب شده و به صورت دایره‌ای مانده است، بشود. ما خانوادگی برای زیارت دور قبرها و روی شن‌ها نشستیم و از آن عکس‌برداری و فیلم‌برداری شد. به هر حال این چیزها برای وهابی‌ها خیلی سنگین بود، اما حوصله کردند. مردم در قبرستان گریه کردند و روضه خواندند. از این اتفاقات خیلی زیاد بود. روابط خانوادگی در این بین خیلی موثر بود، چون آن‌ها روی روابط عاطفی خیلی حساب می‌کنند. بعد از آن مسئله نفت را مطرح کردیم. در این زمینه هم آن‌ها یک استدلال داشتند عربستان معمولا نمی‌گذاشت قیمت نفت بالا برود و چون اعضای «اوپک» اکثرا با آن‌ها بودند، زورشان می‌رسید. ما در آن زمان نیاز به ذخایر ارزی داشتیم و این منظر دچار کمبود بودیم، ولی آن‌ها ذخیره‌ ارزی داشتند. خیلی اصرار کردیم، منتهی بحث‌شان این بود که «اگر ما الان قیمت نفت را بالا ببریم، آن‌ها فورا جایگزین نفت را درست می‌کنند و دیگر نفت ارزشی ندارد و ما خیلی خسارت می‌بینیم و ذخیره‌ ارزی‌مان که باید قرن‌ها بماند، تمام می‌شود.» من با ادله‌ای، ثابت کردم که این‌ را به شما اشتباه گفته‌اند و شما را فریب داده‌اند، چنین چیزی نیست و اصلا منبع جایگزینی در دسترس کسی نیست که بتوانند جایگزین کنند. اصلا نفت جایگزینی ندارد. به علاوه نفت زیر مجموعه‌ای از صنایع دارد. زندگی مردم با کالاهای پتروشیمی‌می‌چرخد. به شما اشتباه گفته‌اند و دارید سرمایه مسلمانان را به باد می‌دهید. گفت با مشاورانم در میان می‌گذارم وقتی به اجلاس سران کشورهای اسلامی‌در تهران آمدند، پذیرفتند و این موضوع هم حل شد. در سفری که من به مکه داشتم، خطیب جمعه‌شان «آقای حذیفی» که قاری مهمشان و اکثر نوارهای قرائت در آن جا مال اوست، بخشی از خطبه‌اش را به انقلاب ما و امام زمان(عج) اختصاص داده. ما به نشانه اعتراض بلند شدیم و بیرون از محل نماز در اتاقی نشستیم. «عبدالله» فهمیده بود و وقتی به هتل رفتیم، زنگ زد و قبل از هر چیز گفت «وا اسفا، واخجلتا» خیلی از این چیزها گفت و گفت «من شیخ را تنبیه می‌کنم.» من گفتم «شما بگذرید، به هر حال او بد کرده است.» او گفت «نه؛ او به مهمان من توهین کرده است و من نمی‌توانم از او بگذرم» بعدها او را از خطبه خواندن کنار گذاشتند، سال‌ها نبود و اخیرا مدتی است که برگشته است. به هر حال در آن مقطع مسایلمان‌ با عربستان حل شده بود و مشکلی نداشتیم. حتی ایشان از من نصیحت می‌خواست. من نصیحت کردم و به او گفتم «شما می‌دانید سالانه صدها هزار شیعه به عربستان می‌آیند و وقتی بقیع را این گونه می‌بینند و بارگاه امام حسین(ع) و امام رضا(ع) را هم می‌بینند، دلشان از شما پرخون می‌شود. شما می‌خواهید بی‌دلیل برای خودتان دشمن درست کنید؟! این چه کاری است؟ بگذارید ما خودمان سنگ‌های خوب بیاوریم. لااقل دور ساختمان اصلی را بالا می‌آوریم و سایه‌بان می‌گذاریم تا شیعه بنشینند و شما هم نظارت کنید. این‌ها دلشان با شما گرم می‌شود و این خودش وسیله اتحاد است. پذیرفت و گفت که ما خودمان این کار را انجام می‌دهیم که گویا بعدها با مخالفت شدید وهابی‌ها مواجه شدند. جریان فدک هم در سفر بعدی شما اتفاق افتاد؟ از این موارد خیلی داریم. تقریبا هر جای عربستان را که می‌خواستم ببینم،‌ بدون هیچ محدودیتی مرا می‌بردند. در دو، سه سفر اتفاق افتاد که من گفتم: می‌خواهیم «فدک» و «خیبر» و اینها را ببینیم. این‌ها برای ما خیلی مهم هستند. ما را با شکوه زیاد ابتدا به خیبر بردند و وارد شهرداری شدیم. چون شهر کوچکی است، مدیران شهر در مقابل ما جمع شدند و ما مقداری صحبت کردیم. روحانی بزرگ شهر بلند شد و خوش آمد گفت و مطالبی را در رثای حضرت علی‌(ع) خواند که ما به زحمت می‌خواندیم! آن داستانی که علی(ع) در جنگ مریض بودند، ابوبکر و عمر به عنوان فرماندهان جنگ شکست خوردند و پیامبر(ص) فرمودند که فردا کسی را به جنگ می‌فرستم که خدا او را دوست دارد، کرار است و اهل فرار نیست. این برای آن‌ها اهانت و برای حضرت علی(ع) مایه فخر بود. آن روحانی حرف‌های بزرگی زد. متن خطبه هست و ما آن را پخش کردیم. خیبر جای خیلی دینی است. دره‌ای بسیار زیبا که کوههای بلندی در دو طرف آن قرار دارد، آب‌هایی که در طول زمستان در کوه‌ها جمع می‌شوند، از چشمه‌هایی به نام علی می‌جوشند. زمین این قدر صاف است که آب‌هایی که از چشمه بیرون می‌آید، به دو طرف می‌رود. نمی‌دانم چطور، اما با آنکه آن جا دره است، زمین را صاف کرده‌اند. حتی دیدیم که ماهی هم در آب بود. می‌خواستیم به فدک برویم و آنها هم موافقت کرده بودند، ولی گفتند که اگر می‌خواهید بروید، خیلی کوهستانی است و شما نمی‌توانید بروید به زحمت می‌افتید. باید بروید از راه اصلی بروید. یعنی از شرق در آن سفر نتوانستیم برویم ولی در سفر بعدی گفتیم که طلب ما را بدهید! ما را فدک بردند، خیلی هم خوب بردند؛ عجیب بود من چیزهای عجیب و غریبی را در فدک متوجه شدم. شب قبل از سفر به فدک میهمان آیت‌الله العمری در حسینیه شیعیان مدینه بودیم و او گفت: «شنیده‌ام که می‌خواهید به فدک بروید. ‌آنجا چیزی ندارد و بیابان است و وقتی به آن جا می‌روید، به شما می‌گویند. این بیابان فدک است. می‌روید می‌بینید چیزی نیست. من همین جا برای شما توضیح می‌دهم.» من گفتم: ما با این‌ها قرار گذاشته‌ایم و عقب‌نشینی خوب نیست. آنها آماده شده‌اند و می‌رویم. واقعا عجیب بود که آقای «العمری» نمی‌دانست و فدک را نمی‌شناخت. آن قدر فدک مظلوم و غریب بود. خیلی عجیب بود. هیچ توجیهی ندارد. از بزرگراه‌شان به طرف مرکز کشور رفتیم و بعد از طی مسافتی به سمت چپ منحرف شدیم و وارد بیابان شدیم. یک دفعه دیدیم که سر یک سه راهی، یک تابلوی بزرگ سر راهمان است اسم شهر «الحائط» بود. روی تابلو نوشته بود فدک «ترحب‌بکم به الحائط خوش آمدید.» ما دیدیم حتی نام فدک هم روی تابلو نوشته شده است. ولی اینها نمی‌دانستند و نرفته بودند یک شهر تمیز نیمه کوهستانی بود که درختان بلندی هم داشت. در کل شکل خوبی داشت. ما از کمر‌بندی شهر رفتیم، چون فدک بیرون از شهر است. فدک به طرز عجیب و غریبی مرا گرفت. یکی از وهابیانی را که پیرمرد باز نشسته وزارت ارشادشان بود و همیشه همراه این‌ها بوده است، راهنمای ما قرار دادند. یک عالم سنی بود. این شخص با من مصاحبه‌ای کرده بود و ما آن مصاحبه را پخش کردیم. جلوی خبرنگار همین صدا و سیمای خودمان ایستاد و سوالاتی از او پرسیدیم و او جواب داد و خیلی تاریخی شد. سوالات درباره مسجد حضرت زهرا(س)، چاه و چشمه‌های فدک پرسیدیم که هذا مسجد الفاطمه(س)، هذا عیون‌الفاطمه و هذه بستان‌الفاطمه. این‌ها همه را دیدند. وقتی که ما برای صرف ناهار رفته بودیم مردم آنجا جمع شدند و به ما گفتند که شما به حاجی‌هایتان بگویید که بیایند و در اینجا سرمایه‌گذاری کنند. من گفتم که اگر ایرانی‌ها اجازه داشته باشند به این جا بیایند، همیشه اینجا پر از ایرانی خواهد بود و ساختمان‌های این شهر تکمیل می‌شود. به هر حال فضا به این جا رسیده بود. حتی خودشان به ما گفتند که شما می‌توانید بعضی زوار که مایلند را به اینجا بیاورید. هر چند این اتفاق نیفتاد. ما گفتیم که می‌خواهیم جنوب عربستان را ببینیم که دریای سرخ در آنجا بود ما را به جنوب بردند. یک جای دینی و شبیه شمال ماست. درختان و کوه‌ها و طبیعت زیبایی دارد. می‌گفتند در آنجا هم آثاری از حضرت علی(ع) است که وقتی به یمن سفر می‌کرده توقف‌هایی را در این قسمت داشته است.   ادامه در صفحه 8