برنامه آمریکا در منطقه چیست؟

«احتمال درگیری در منطقه خلیج فارس یک سناریوی بسیار ضعیف است ولی به دلیل اهمیت غیر قابل تصور آن، نمی‌توان آن را به کلی نادیده گرفت. به خصوص با حاکمیت افراطی‌ترین گروه‌های صهیونیست در مناصب کلیدی در آمریکا و رژیم اسرائیل که لزوما نگاهشان از جنگ افروزی، نگاه تحکیم هژمونی آمریکا یا سود و زیان تجاری نیست بلکه ریشه در افکاری موهوم در برپایی برخی آتش افروزی‌ها دارد!». این پاراگراف، بخشی از یادداشت منتشره نگارنده در ستون سرمقاله مردم‌سالاری در ۸ دی ماه ۱۳۹۷ با عنوان خروج‌ها و تحرکات منطقه‌ای آمریکا و نکته‌ای برای دکتر ظریف، می‌باشد.
امروز در اردیبهشت ۱۳۹۸ می‌بینیم که ساختارهای تحقق سناریوی درگیری آمریکا در منطقه در حال تکمیل است اما همچنان قید ضعیف، صفت همراه این سناریو می‌باشد. نکته کانونی و اساسی در این تحلیل این است که بین سناریوی درگیری و حمله نظامی باید تفاوت جدی قائل شد. آمریکا به هیچوجه طرحی برای حمله نظامی به تمامیت ارضی ایران ندارد چرا که دستآورد آن برای آمریکا و سایر کشورهای منطقه و به خصوص رژیم اسرائیل چیزی جز خسارت محض نخواهد بود. چند دلیل را در این ارتباط می‌توان ذکر کرد. اول اینکه این لشکر کشی تدریجی آمریکا به منطقه خلیج فارس، به دلیل نداشتن هر گونه مجوزی برای حملات نظامی از سوی کنگره آمریکا و نیز سازمان ملل است؛ بالطبع این تحرکات، محدود به خود آمریکا شده است و در این ماجراجویی گستاخانه، هیچ کشور غربی نه در بخش قشون کشی مشارکت کرده است و نه حتی در حوزه حمایت‌های سیاسی و تبلیغی وارد میدان شده‌اند.
دوم اینکه آنچه آمریکا را در این خصوص متوقف کرده است، درک توانایی‌های بازدارنده کم نظیر و بعضا بی نظیر در سپاه پاسداران و ارتش جمهوری اسلامی ایران در برابر هرگونه فکر حمله نظامی به تمامیت کشور بزرگ ایران است. اضافه کنید به این درک، واهمه جدی از توانمندی‌های غیر متعارف ناشناخته‌ای که آمریکا در محاسبات خود به شدت آنها را در نظر گرفته است. یک مثال از این توانمندی‌ها، شکار و پائین کشیدن هواپیمای بدون سرنشین فوق مدرن جاسوسی لاکهید مارتین آرکیو ۱۷۰ سنتینل  آمریکا بصورت کاملا سالم توسط نیروهای رزمی سپاه در سال ۱۳۹۰ می‌باشد که پس از چند سال، از ساخت این نوع هواپیمای بدون سرنشین فوق مدرن در ایران، پرده‌برداری شد. هم خود آمریکائی‌ها و هم سایر ابرقدرت‌های نظامی دنیا، بخوبی پیام این توانمندی بی‌نظیر نیروهای رزمی سپاه پاسداران را در دست‌یابی به فن‌آوری‌های غیر متعارف فوق پیشرفته دریافت کرده‌اند.
 تکیه گاه مردمی نظام و دولت جمهوری اسلامی ایران در پهنه سرزمینی یکی از بزرگترین و مهمترین کشورهای دنیا هم به لحاظ ژئو پولیتیک و هم از نقطه نظر ژئو استراتژیک جای تردید را برای حتی سفیهان نمی‌گذارد که ایران، کشوری نیست که بتوان فکر حمله نظامی به آن را کرد مگر در رویا پردازی و خواب‌های آشفته و پریشان. با اینحال، برای آمریکای امروزی که در آن، صهیونیست‌هایی افراطی مانند جان بولتون، لگام امنیت ملی این کشور را در دستان خود گرفته‌اند، نمی‌توان کاملا مطمئن بود برنامه ای برای درگیری در این منطقه نداشته باشند. آمریکا در اواخر دوران دفاع مقدس، پس از تشدید تقویت نیروهای نظامی خود در منطقه، اقدام به سرنگونی هواپیمای مسافربری در سال ۱۳۶۶ و زدن چندین سکوی حفاری نفت ایران در آب‌های خلیج فارس در سال بعد از آن بود. آمریکا پس از سرنگونی هواپیمای بزرگ مسافربری ایران، به این توجیه دروغ اکتفا کرد که در رادارها، نیروهای مستقر در ناوگان دریایی آمریکا در خلیج فارس غیر نظامی بودن این هواپیما را تشخیص ندادند و با ادعای برخورد چند مین با ادوات جنگی آنها در منطقه، دو سکوی نفتی بی دفاع ایران را به تلافی، مورد حمله نظامی قرار دادند و در هر صورت پس از درگیری به شرح فوق، آن را خاتمه یافته تلقی و عنوان می‌کردند. حضور نیروهای آمریکا در سوریه نیز با همین استراتژی صورت گرفته است چرا که گزینه درگیری‌های محدود، گزینه مطلوب آمریکا در حضور نظامی در کشور سوریه طی سال‌های اخیر بوده است.


قرائن و شواهد زیادی گویای این است که آمریکا به غیر از گزینه تقویت فشار روانی بر روی دولت و مردم ایران  برای تحمیل خواسته‌های نامشروعش، گزینه امکان درگیری‌های محدود کنترل و مدیریت شده را در فکر خام خود می‌پروراند. حوادث مربوط به تخریب چند کشتی نفت‌کش بزرگ در فجیره در روز دوشنبه این هفته را می‌بایست در این چارچوب تحلیلی تفسیر کرد.
کلام پایانی، اینکه با آنکه در آمریکا، رئیس جمهور به عنوان فرمانده کل قوا حرف آخر را می‌زند اما آمریکای امروز به رهبری ترامپ، دارد ساز دیگری را کوک می‌کند. سناریوی ضعیف درگیری در منطقه به شرحی که گذشت، از تراوشات مغز مشعشع! ترامپ نمی‌باشد بلکه از ناحیه کینه توزی‌ها و ماجراجویی‌های اشخاصی مانند بولتون و پمپئو همچنین به دلیل حضور پر رنگ صهیونیست‌هایی در مناصب و جایگاه‌های هدایت آمریکا می‌باشد که مستند به مبانی باطل اعتقادی خود ساخته، جنگ افروزی در این منطقه را به نفع منافع صهیونست‌های یهودی می‌دانند، بی‌آنکه در آن حساب‌های معمول در محاسبات مربوط به هزینه-فایده را گیرند.