من نوجوان نیستم!

محسن شهمیرزادی: «بله رو بگو د پدر سوخته حداقل دوقلو یه خونه دوبلکسه تو جردن، عروسی و نازی والا بیا بکن با ما بازی یالا با من بمون بی بی بیبه بی من نرو عی عی عیبه»؛ اینها بخشی از متن آهنگی است که سال‌‌های تحصیلی نسل دهه 70 در دوران ابتدایی و راهنمایی‌‌‌‌اش با آن طی شد، به همان اندازه‌ای که امروز قطعه موسیقی سخیف «جنتلمن» در میان نوجوانان رواج پیدا کرده است؛ با این تفاوت که تکنولوژی آن روزگار امکان دسترسی آسان به هرگونه موسیقی را نمی‌داد و طبعا تعداد مخاطبان را تحت تاثیر خود قرار می‌داد. برای من که اهل موسیقی هم نبودم، تجربه مواجهه با «ساسی‌مانکن» تنها در سرویس مدرسه و نوارضبط راننده‌‌‌‌اش ممکن بود. از همان سال‌ها تا امروز بدون اینکه بخواهم، هیچ‌کدام از کلمات آهنگ عروسی این خواننده از ذهنم محو نشده است، در حالی که یادآوری بخش عمده‌ای از خاطرات و اتفاقات آن دوره بسیار دشوار است. اکنون و پس از انتشار کلیپ‌‌های بازخوانی قطعه «جنتلمن»، بسیاری از انتقادات به سمت شعری رفته که دانش‌آموزان متن آن را تکرار می‌کنند، در حالی که به هیچ عنوان متوجه معنای آن نیستند. عباراتی چون «ای وقتشه بدی لبه رو بِیبی/ بدو بدو بگیر کمرو هی قر/ بیا بیا قرش بده سکسی» نه فقط بی‌معنا و پر از ابتذال است، که در دنیای نوجوانانه عملا معنایی ندارد و همین مساله نگرانی‌های بسیاری را برانگیخته است، چرا که نسل جدید را با عباراتی آشنا می‌کند که فرسنگ‌ها از دنیای نوجوانان دور است. این نگرانی‌ها اگرچه معتبر و محترم است اما نمی‌توان چندان روی آنها متوقف ماند، چرا که اصل ثابتی در فلسفه موسیقی وجود دارد و آن تقدم موسیقی بر کلام است. ممکن نیست ابتدا مخاطب با کلام ارتباط برقرار کند و بعد موسیقی، چرا که ابتدا موسیقی توسط احساس ادراک شده و بر شنونده تاثیر می‌گذارد، سپس عقل متن شعر و کلام خواننده را درک می‌کند. نوجوان هم بیش از آنکه به دنبال عقلانیت و تعالی(!) با شعر موسیقی باشد، در پی ارضای نیازهای نوجوانانه خود با موسیقی است؛ نیازی سرشار از انرژی، تحرک، نوعی رهاشدگی و اندکی هم موضع متفاوت از وضع موجود.  امروز تکنولوژی انتقال فایل و پخش موسیقی در کنار شبکه‌های اجتماعی نظیر اینستاگرام توانسته موسیقی‌ها و خوانندگان مبتذل را بیش از پیش مطرح کند و الا نیاز نوجوانان به خوراک روحی تغییری نکرده است. شاید اگر همین تکنولوژی‌ها در یک دهه پیش هم وجود داشت، تفاوتی در اقبال به ساسی‌‌مانکن‌ها مشاهده نمی‌شد. بخش زیادی از این توجه به این گونه موسیقایی و خوانندگان پرایرادش این است که نسل نوجوان در سبد تولید آثار هنری مغفول واقع شده و تنها موسیقی‌‌های نزدیک به ذائقه این نسل توسط خوانندگانی چون «تتلو» و «ساسی‌مانکن» در خارج از کشور یا «ماکان‌بند» و «آرش و مسیح» در داخل کشور تولید می‌شود. اگر بیشترین مخاطب موسیقی‌‌های مبتذل، نوجوانان هستند، به این دلیل است که هیچ‌گاه موسیقی‌‌های به اصطلاح «تینیجری» در بازار موسیقی ایران اهمیت نداشته است. این در حالی است که نه‌تنها از لحاظ فرهنگی، نوجوانی مهم‌‌‌‌‌ترین دوره زندگی به حساب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید، بلکه از جنبه تجاری، این نسل بیشترین ظرفیت را برای سرمایه‌‌گذاری هنری و کسب سود ناشی از آن دارند.  این چالش صرفا به حوزه موسیقی محدود نمی‌شود. صنعت سینما، نشر، سریال‌سازی، انیمیشن، تئاتر و برنامه‌‌های تلویزیونی هر کدام دچار خلائی بزرگ در تولید محصولاتی مناسب مخاطب نوجوان هستند. در سال‌‌های اخیر کمتر محصولی را می‌توان یافت که مختص مخاطب نوجوان بوده باشد، در حالی که «هری‌پاتر»، «نارنیا»، «نیروی اهریمنی» و... تنها بخشی از کارنامه سینمای جهان در خلق آثار موفق و پرفروش با مخاطب نوجوان است. در این میان «قصه‌‌های مجید» در ایران جزو معدود سوابق تولید اثر هنری با مخاطب نوجوان به حساب می‌‌‌‌‌‌‌‌آید که همچنان در ذهن‌ها باقی مانده است. اگرچه قصه‌‌های مجید در نوع خود کم‌نظیر بود اما ماندگاری آن بیشتر به خلأ سریال‌‌های مشابهی در این زمینه باز می‌گردد. یگانه اتفاق مبارک برای نسل نوجوان ایجاد شبکه «امید» در تلویزیون است که بنا داشت به تولید برنامه برای مخاطبان این نسل اقدام کند. این شبکه اما به دلیل خلأ محصولات هنری نوجوانانه چندان نتوانست موفق عمل کند و در بسیاری اوقات مجبور شد به محصولات مناسب برای مخاطب بزرگسال یا نمونه‌‌های غربی و کره‌ای متوسل شود.  عدم تولید محصول برای مخاطب نوجوان نیاز آنها به این محصولات را کور نمی‌کند، بلکه این نسل انتخاب‌های متفاوتی را پیش رو دارد؛ از سویی امکان استفاده از محصولات غربی با جهان‌بینی مختص به خود را دارد که استفاده بی‌رویه و بدون دانش رسانه‌ای از این محصولات همان «تربیت رعیت برای غرب» به‌حساب می‌آید و از سوی دیگر امکان حرکت به سمت محصولاتی با مخاطب بزرگسال که نمونه آن در استفاده از موسیقی مبتذل رقم خورده، است. نوجوانان یکی از جدی‌ترین مخاطبان سریال‌های هالیوودی هستند که عدم دانش رسانه‌ای و تجربه پایین آنها آسیب‌های بسیاری را برای‌شان در پی داشته است. تمام این موارد منتج به یک گزاره خواهد شد؛ بحران هویت برای نسل نوجوان ایرانی که تلاش می‌کند خیلی زود از وضعیت موجود خود فرار کند، چرا که تعریفی مشخص از نوجوانی، دغدغه‌ها و نیازهای این سن برای او وجود ندارد و در هیچ‌کدام از محصولات هنری مورد توجه قرار نمی‌گیرد. می‌توان حکم داد که کلیپ «جنتلمن»، از همان ابتدا برای مخاطبان نوجوان تولید شده است. می‌توان مطمئن شد که ویدئوموزیک این کلیپ حکایت از برنامه‌ای از پیش تعیین‌شده برای ساختارشکنی در مدارس ایرانی دارد. حتی می‌توان گروه 3 نفره‌ای را مأمور کرد از چند و چون ماجرا خبر بیاورند و عوامل انتشار هماهنگ ویدئوهای بازخوانی این موزیک همراه با رقص دانش‌آموزان را به محکمه بکشانند. مسأله می‌تواند مقوله خطیر نفوذ باشد یا عمل ناآگاهانه چند مدیر مدرسه... اما هیچ‌کدام از این دلایل نمی‌تواند جای صورت ‌مسأله اصلی را پر کند؛ اینکه چرا نوجوانان در عصر کنونی  به این موسیقی‌های سخیف تمایل نشان می‌دهند در حالی‌ که همه معتقدند این آثار برای آنها نیست؟