از کره شمالی تا ایران، از مکزیک تا کانادا از ونزوئلا تا چین، از کنگره تا فلسطین ترامپ، یک برد لازم دارد

دوران ترامپ، از ابتدا دوران آشوب و نبود انسجام بوده است. در سیاست داخلی یا خارجی، در رویکرد نسبت به کشورهای مختلف و گروه‌های مختلف داخل کشور، کمتر از دوران دیگر روسای جمهور می‌توان در این دوران روند یا الگویی مشخص پیدا کرد که حاکی از حرکتی برنامه‌ریزی‌شده به سمت یک هدف مشخص باشد. حتی با اقداماتی مانند توقف انتشار داده‌ها جنگ در افغانستان، ترامپ تعمداً به دنبال این است که روندهای کارش به سادگی قابل‌بررسی نباشند؛ اما حتی در چنین دولتی نیز گاهی خطوط اتصال رفتارهای مقامات ترامپ و شخص او قابل‌شناسایی هستند و می‌توان از روی آن‌ها به برداشتی درباره تصویر بزرگتر رسید. در روزهای گذشته شاهد وضعیتی هستیم که در آن، با نگاه به رفتار این روزهای کاخ سفید ترامپ در صحنه‌های مختلف می‌توان به وجود یک خواست جدی پی برد: ترامپ، یک برد لازم دارد.
کافی است به چند صحنه تقابل دولت ترامپ در روزهای اخیر و در جبهه‌های مختلف دقت کنیم:
مذاکرات ایالات متحده با کره شمالی به مانعی اساسی برخورد کرده است. آخرین نشست بین رهبران با شکست، یک روز زودتر از موعد به پایان رسیده است و در این فاصله، کره شمالی از دیدار با پوتین تا آزمایش موشکی و بلکه آزمایش موشک‌های پوتین پیش رفته تا هم نارضایتی‌اش از روند تعامل با آمریکا را نشان دهد و هم گزینه‌های دیگر را آماده کند. ترامپ که زمانی در واکنش به کلمات سخنرانی‌ها مواضع تند و سخت می‌گرفت، در مقابل پرخاش‌های کیم جانگ اون، موضعی گرفته که برخلاف سابقه‌اش، نرم و دوستانه است و همچنان به دنبال حفظ احتمال توافق با کره.
در ونزوئلا، خوان گوایدو، رئیس‌جمهور خودخوانده، مشخصاً هنوز فاصله بسیاری با جلب حمایت کافی از نظامیان دارد. او برای کسب قدرت در مقابل نیکولاس مادورویی که هنوز به عنوان رئیس‌جمهور، دادگاه و نیروهای نظامی و انتظامی را در کنار خود دارد، ابزار چندانی ندارد و اگر آمریکا، آن طور که به نظر می‌رسد ترجیح ترامپ است، به ونزوئلا لشکرکشی نکند، او فعلاً در جایگاه رهبر مخالفان کاری جز جلب حمایت مردم و حفظ موقعیت خود ندارد؛ اما ناگهان می‌بینیم که با همان تعداد محدود نظامیانی که در کنار گوایدو قرار گرفته‌اند، برای کنارزدن مادورو اقدام می‌کند، اقدامی که آشکارا عجولانه است. همان طور که می‌شد حدس زد، موفق هم نمی‌شود.


در مقابل کانادا و مکزیک و در بحث روابط تجاری، ترامپ که نفتا را مثل باقی توافقات به‌ارث‌رسیده‌اش، بر هم زد، یواس‌ام‌سی‌اِی را با این دو کشور به دست آورد و به راهروهای کپیتول هیل فرستاد. وقتی این توافق به کنگره ارسال شده بود، ترامپ تا حد زیادی کار را در دست نانسی پلوسی، رئیس مجلس، رها کرد؛ اما حالا چند روزی که فشار برای گذراندن این توافق از رای را بیشتر کرده است و در آخرین اقدام، همین هفته بزرگترین چهره دولتش یعنی مایک پنس، معاون اول رئیس‌جمهور را برای رایزنی در این باره راهی کرده است. اگر کنگره به اندازه کافی در این توافق دست ببرد، بازی ترامپ خراب می‌شود؛ اما فعلاً همین کار هم انجام نمی‌شود و کار، کش آمده است.
آخر هفته گذشته بنا بود دعوای تجاری با چین حل شود اما ترامپ دوباره و ناگهان بازی را دوباره تغییر داد. او بار دیگر اهرم فشاری علیه چین به کار برد تا به روایت کارشناسان چین بر سر دوراهی کوتاه‌آمدن یا ادامه تقابل قرار بگیرد، با این امید آشکار که چین محاسبات تجاری را به وجهه سیاسی اولویت دهد و گزینه اول را انتخاب کند. اگر چنین شود، ترامپ خواهد توانست ادعا کند که در مقابل چین، «پیروز» شده است.
حتی در مسئله فلسطین، ترامپ تصمیم دارد پس از پایان ماه رمضان و البته حالا که انتخابات اسرائیل گذشته، طرح معامله قرنش را کلید بزند.
بالاخره در مقابل ایران، پروژه دستگاه سیاست خارجی آمریکا «فشار حداکثری» بر این کشور بود. به یک روایت با هدف کوتاه‌آمدن ایران و تن‌دادنش به مذاکره‌ای جایگزین برجام، مثل باقی توافق‌های آمریکا و به یک روایت دیگر با هدف اینکه شدت فشار باعث شود کار ایران به تغییر رژیم بکشد و حتی به یک روایت، با هدف تضعیف ایران برای جنگ. هدف دقیقاً مشخص نیست اما تمام تصمیمات آمریکا در راستای افزایش فشار و محدودکردن ایران بود. ۱۲ بند، خواسته از ایران برای کاهش فشار مطرح شده بود که اغلب موضوعاتی بنیادین بودند. ترامپ اما ناگهان در یک سخنرانی اعلام می‌کند فقط یک توافق می‌خواهد که در آن ایران بمب نداشته باشد و منتظر تماس ایران است. حتی یک شماره تلفن هم در اختیار سوئیس قرار می‌دهد تا هر زمان ایران تصمیم گرفت، تماس برقرار شود.
این آخری، البته در صحنه روابط خارجی ریشه‌هایی دارد اما به عقیده نگارنده، بخش مهمی از انگیزه ترامپ برای چنین اقدامی با دیگر اقدامات ذکر شده مشترک است.
ترامپ گزارش مالر را شاید بهتر از آنچه انتظار داشت دریافت کرده اما همه تلاش‌هایش برای جاانداختن روایت مطلوب، تنها بدنه حامی‌اش را قانع کرده که از اساس هم باوری به ماجرای تحقیقات نداشتند. از زمان تشکیل کنگره جدید او هیچ موفقیت تقنینی قابل‌توجه نداشته است. کنگره از یک طرف دادستان کل او را هدف فشارهای گسترده قرار داده و از طرفی خزانه‌داری‌اش را برای دریافت گزارش‌های مالی او هدف گرفته است. تصمیم برای استیضاح او همچنان از صورت جلسه دمکرات‌ها پاک نشده است و سایه جو بایدن هم سنگینی می‌کند. در صحنه سیاست خارجی، چندین هندوانه‌ای که او با یک دست برداشت یکی‌یکی در آستانه افتادن هستند و ترامپ، ظرفیتی برای یک شکست دیگر ندارد. در واقع، او به شدت نیازمند یک پیروزی است تا ورق صحنه ریاست‌جمهوری‌اش را که از آخر ۲۰۱۸ به این شکل درآمده، برگرداند. در عین حال، چیزی هم در چشم‌انداز نمی‌بیند. توافق عمرانی شاید روشن‌ترین نقطه امیدش است اما برای همان هم به رای و همکاری دمکرات‌هایی احتیاج دارد که در حال جنگ با آن‌هاست.
ترامپ به دنبال این است که یکی از پرونده‌های باز متعدد روی میزش را با موفقیت ببندد. از یک نگاه ممکن است این فرصتی برای کسب امتیاز فوری به نظر بیاید اما در عمل به نظر می‌رسد بیشتر طرف‌های مقابل ترامپ که عاملیت دارند، از چین تا دمکرات‌های کنگره، ترجیح می‌دهند در چنین شرایطی در مقابل ترامپ ساعت را برای چرخیدن آزاد بگذارند، تا زمانی که به ضرر ترامپ بچرخد. ساعت، فعلاً برنامه دیگری ندارد.