اسلام سیاسی و اسلام اجتماعی تضاد یا تکمیل؟

یک اسلام بیشتر نداریم. اما بحث بر سر خوانش‌هاست و این که در هر خوانش، تمرکز بر کدام بُعد از این واقعیت واحد، بیشتر است. پس دوگانه‌انگاری واقعی میان این اسلام و آن اسلام، از سنخ دوقطبی‌های کاذب است؛ هرچند می‌توان بنا به اعتبار و برای صورت‌بندی، این وجوه مختلف را از لحاظ نظری تفکیک کرد.
شک نباید کرد که برآمدن اسلام سیاسی در ایران یا به تعبیر بهتر، به جلوه آمدن ابعاد مغفول سیاسی اسلام با پیروزی انقلاب اسلامی، خود مرهون نگرش عمیق اجتماعی به اسلام در دوران مبارزه است؛ این که دین در ساحت عمومی زندگی نیز حرف تازه فراوان برای گفتن دارد. وقتی هم که پای یک نگرش یا گفتمان به حوزه عمومی رسید، محال است بدون تعیین نسبت با قدرت سیاسی بتواند کاری از پیش ببرد.
از سویی، سال‌ها تمرکز بر امور اجتماعی همچون تأسیس و اداره نهادهای اجتماعی از مدرسه و مرکز بهداشتی ـ درمانی و هیئت و صندوق قرض‌الحسنه گرفته تا انواع مددکاری اجتماعی در کمک‌رسانی به مردم گرفتار در فقر یا آسیب‌دیده در حوادث طبیعی سیل و زلزله و... دست انقلابیان مسلمان را برای مطالبه قدرت باز کرد. از سوی دیگر، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، شاهد توسعه و تعمیق نگرش اجتماعی به اسلام بوده‌ایم. به‌خصوص که حاکمیت اسلام، بسیاری از موانع را برای فعالیت‌های گسترده اجتماعی از بستر دین کنار زده و فرصت‌های بسیاری برای آن فراهم ساخته است.
در واقع اسلام اجتماعی را باید خاستگاه و پایگاه اسلام سیاسی دانست، همچنان که اسلام اجتماعی نیز زیر چتر و در پناه اسلام سیاسی رشد کرده است. به این ترتیب، رابطه یا حتی رقابت بین این دو خوانش از اسلام را نباید بازی با حاصل جمع صفر پنداشت. بلکه می‌توان در اندیشه هم‌افزایی بیشتر آن ها بود؛ هم برای آن که به اسلام ناب نزدیک‌تر شوند و هم برای آن که فایده حضور و عمل این دو خوانش برای مردم بیشتر شود که «و أما ما ینفع الناس فیمکث فی الأرض». آن چه به مردم سود رساند، پایدار و ماندگار خواهد شد.