روزنامه جوان
1398/01/24
«نه» بزرگ مردم به اسطورهکشی
سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: «غلامرضا تختی» فیلمی که در جشنواره فجر سال پیش به دلیل قوت تکنیکی و فنی در برخی سکانسها چشمها را به خود خیره کرده بود و جزو فیلمهای قابلاعتنا و مهم تلقی میشد، در یکی از بهترین فصلهای اکران سینمای ایران با بیرغبتی عمومی سینمادوستان روبهرو شد و در حال تجربه شکست سختی در اکران است.شاید هیچکس فکرش را هم نمیکرد که فیلم غلامرضا تختی در اکران نوروزی در انتهای جدول فروش قرار بگیرد و غالب سینماروها تمایلی برای تماشای آن نشان ندهند. هرچند غلامرضا تختی به لحاظ قابلیتهای سینمایی فیلم خوبی از کار درآمدهاست، اما شکست آن در گیشه را شاید به نوعی بتوان شکست تفکری قلمداد کرد که میانگارد تغییر باورهای مردم درباره اسطورههایشان کار سادهای است. به عبارت دیگر بیرغبتی مردم برای دیدن فیلم بهرام توکلی را میتوان یک «نه» بزرگ به همه کسانی قلمداد کرد که اسطورههای بزرگ آنها را به چالش میکشند.
تختی پس از نیم قرن از مرگ مشکوکش همچنان برای همه ایرانیها اسطورهای بلامنازع است و حتی بسیاری از ورزشکارانی که در مقاطع مختلف کوشیدهاند به انحای مختلف از او تقلید کنند هم به گرد پای او نرسیدهاند و این تفاوت فاحش با ضریب بالا قابلتأمل و البته بررسی است. اینکه چرا هیچکس در ذهن و قلب مردم، تختی نمیشود، میتواند به این دلیل باشد که مردم با حیات تختی کار دارند و از آن حیات میگیرند نه با خودکشی او. تختی به دلیل نوع سلوک و سیره زندگانیاش در قلبها جای گرفتهاست. البته قطرههایی از منش پهلوانانه تختی در فیلم بهرام توکلی بروز و ظهور یافتهاست، اما وقتی قرار باشد شما قهرمان خود را در پایان فیلم به مسلخی ببرید که ناتوانی و شکست فرجام آن باشد، در واقع قهرمان خود را به دست خود ذبح کردهاید و گویی این پیام را از پیش به ملتی که او را اسطوره میدانند، مخابره کردهاید که به تماشای فیلم شما نروند؛ چراکه قرار است قهرمان شما را در آن سر ببرند.
شاید اگر نویسنده و کارگردان فیلم از عمق باور و اعتقاد مردم ایران به اسطورهای، چون غلامرضا تختی آگاهی داشتند، هرگز برای ساخت فیلمی درباره او با پایان بندی چنین تلخ و ضد قهرمان پا پیش نمیگذاشتند. جالب است که سینمای غرب همواره آدمهای معمولی را از گوشه و کنار جامعه خود بیرون میکشد و از آنها قهرمانانی بیمانند برای ملتهای خود خلق میکند، اما در ایران حکایت دیگری رقم میخورد. البته در حسن نیت عوامل تولید فیلم غلامرضا تختی خدشهای وارد نیست، اما نتیجه تلاش آنها چیزی نبوده که مردم حتی رغبت تماشای آن را داشته باشند.
اگر فیلمساز و نویسنده به جای سکانس افتتاحیه و اختتامیه فیلم که روی خودکشی تأکید شده سکانس قهرمانانه، تماشایی و خیرهکننده المپیک ملبورن را به عنوان پایانبندی فیلم قرار میدادند، قطعاً غلامرضا تختی یک فیلم ضد قهرمان از کار درنمی آمد. آن سکانس رؤیایی و شاهکاری که قد و قامت سینمای ایران را دهها بار ارتقا میدهد باید به گونهای در فیلم جای میگرفت که نقطه ثقل داستانی فیلم باشد. شاید انگاره فیلمساز این بوده که با طرح موضوع خودکشی تختی حرف تازهای برای مردم ارائه میدهد و به همین دلیل روی آن تأکید کردهاست، اما اگر او به این آگاهی دست پیدا میکرد که همان فردای مرگ جهان پهلوان، روزنامههای رسمی کشور خبر مرگ او را با تیتر بزرگ خودکشی روایت کردهاند و روزنامهفروشان دورهگرد تیتر «تختی خودکشی کرد» را با صدای بلند در میادین شهر فریاد زدهاند، به احتمال زیاد خودکشی احتمالی تختی را به حاشیه میبرد یا اساساً آن را مطرح نمیکرد؛ چراکه درمییافت که مردم از همان روز اول علاقهای به قبول این باور درباره اسطوره شان نداشتهاند و هرگز نخواستهاند آن را باور کنند و حالا و پس از گذشت نیم قرن چرا باید به این باور برسند؟
اینکه منتقدان و کارشناسان سینما برخلاف مردم فیلم غلامرضا تختی را پسندیدند و مردم پیش از تماشا آن را پس زدند، ناشی از این است که دستکم در برخی موارد محتوای آثار برای مردم بیش از ساختار سینمایی آن دارای اهمیت و اولویت است. آنانکه نقد محتوا را برنمیتابند دستکم در این یک مورد شاید لازم باشد، تجدیدنظر کنند.
پیام دیگری که وضعیت فروش فیلم غلامرضا تختی میتواند داشته باشد، این است که سینمای ایران مانند جامعه به قهرمان نیاز دارد. امریکاییها دستکم در فیلمهایشان برای مردم قهرمان خلق میکنند و آنها را به خلسه خیال میبرند، اما در ایران این معادله کاملاً معکوس است. جامعه ایران همواره پر از قهرمانان بینام و نشان یا نشانداری بوده که سینمای ایران حتی رغبتی برای نزدیکشدن به آن نشان ندادهاست. سینمای ایران اساساً سینمایی ضد قهرمان است. با قهرمانان سرناسازگاری دارد. این قهرمان کشی سنت دیرینه سینمای ایران است. سینمایی که همواره اسیر تفکرات شبه روشنفکران بوده و همواره کوشیده به مردم تلقین کند که قهرمان خوب قهرمان مرده است! این نگاه از تفکری میآید که آرمانگرایی را رویکردی ایدئولوژیک قلمداد میکند و برای همین هیچ آرمانی را برای بشریت برنمی تابد.
بهرام توکلی و سعید ملکان در واقع دچار این اشتباه راهبردی در ساخت غلامرضا تختی شدند و ضربه اصلی را از همانجایی خوردند که احتمالاً وارد بازی شبهروشنفکرانه سینمای ایران شدند. جهان پهلوان تختی اگر در فیلم غلامرضا تختی تا پایان همان پهلوان راستین ذهن مردم بود روا بود، در جشنواره فجر عنوان بهترین فیلم را از آن خود کند؛ چراکه قابلیتهای سینمایی فیلم در فیلمبرداری، طراحی صحنه و جلوههای ویژه رایانهای سینمای ایران را با ارتقای کیفی بالایی روبهرو کرد وای کاش تلاشهای فنی و تکنیکی به حقی که صرف فیلم شده چاشنی یک فیلمنامه خوب میشد و آن را تبدیل به یک اثر ماندگار و البته مردمپسند میکرد. شاید ذکر این بیت از شعر معروف سهراب سپهری برای حسن ختام این نوشته تا حدودی حق مطلب را ادا کند که گفت: «به سراغ من اگر میآیی نرم و آهسته بیا...»
سایر اخبار این روزنامه
بطحایی: همه مدارس مناطق سیلزده تجهیز میشود
لزوم مقابله جهانی با یکجانبهگرایی امریکا
«نه» بزرگ مردم به اسطورهکشی
کودتا بازی ژنرالها علیه ژنرال البشیر
چنگال انگلیسی بر گلوی افشاگر جنایات امریکا
ناتوی عربی ناقصالخلقه شد
عملیات پادسمپاد علیه المپیادیها
قوه قضائیه مطبهای فاقد کارتخوان را پلمب میکند
مردم: ما همه سپاهی هستیم
نبرد تن به تن خوزستانیها با هجمه سیل