روزنامه ایران
1398/01/24
تکثیر رنج کمکی به آسیبدیدگان نمیکند
مهسا رمضانی
خبرنگار
این روزها، شبکههای اجتماعی مملو از تصاویر و کلیپهایی است که رنج مردم را در جریان سیل اخیر در استانهای لرستان، خوزستان و گلستان پیوسته به تصویر میکشند. فارغ از اینکه میدانیم انتشار این تصاویر از سر همدردی و تلاش برای اطلاعرسانی است اما باید پرسید که این حد از بازنمایی رنج و درد چقدر میتواند کمککننده و یاریرسان آسیبدیدگان این حادثه باشد؟ برای بررسی این امر به سراغ عباس کاظمی، پژوهشگر مطالعات فرهنگی و عضو هیأت علمی پژوهشکده مطالعات اجتماعی و فرهنگی رفتیم. او نقدی جدی بر عملکرد رسانههای اجتماعی در بازنمایی از سیل و سیلزدگان دارد و معتقد است شبکههای اجتماعی به هیجانات دامن میزنند و وقتی این هیجانات مدیریت نمیشود به پرخاشگر شدن جامعه منتهی میشود.
جناب دکتر کاظمی، شما از جمله استادان مطالعات فرهنگی هستید که همواره تأکید داشتهاید که باید در کنار انسانها برای سایر پدیدههای اطراف نیز هویت قائل شد، میخواهیم بدانیم چقدر میتوان برای طبیعت هویت قائل شد؟ و به اعتقاد شما، «ظلم به طبیعت» چقدر میتواند به خودمان بازگردد؟
در دهههای اخیر در «مطالعات زندگی اشیا و حیوانات» پارادایمی تحت عنوان «هستیشناسی مسطح» مطرح شده است. در این پارادایم، وقتی از توسعه و پیشرفت سخن به میان میآید، مقصود صرفاً نابرابری در زندگی انسانها نیست بلکه نابرابری در کل هستی اعم از حیوانات، جانداران و طبیعت را دربر میگیرد.
واقعیت این است که توسعه در همه جای جهان و به تبع آن در جامعه ما، پیوسته با نادیده گرفتن مطلق طبیعت همراه بوده است. از این رو، تا اندازه زیادی اتفاقاتی همچون سیل را میتوان واکنش طبیعت در برابر برنامههای غیرمنطقی توسعه قلمداد کرد. برای مثال، تخریب خانههایی که در بستر رودخانهها ساخته شدهاند یا سدسازیهای نابجا و... از جمله این اقدامات است. همه اینها ناشی از دستکاری ما انسانها است.
ما برای از دست رفتن انسانها سوگمند هستیم اما فراموش کردیم که پیش از این باید در غم طبیعت و جانداران دیگر سوگمند باشیم. هیچگاه در خصوص گونههای جانوری که در طول سالها از بین بردهایم، نیندیشیدهایم و تنها بهدنبال تسخیر و کنترل بیشتر طبیعت بودهایم این در حالی است که وقتی انسانی جان یا مال خود را از دست میدهد آه و فغان سر میدهیم (نمونه این آه و فغان را در حادثه سیل اخیر در شبکههای اجتماعی دیدیم) بدون اینکه متوجه ویرانی و تخریبی باشیم که پیش از آن به طبیعت تحمیل کردهایم.
من با این خوانش کاملاً اومانیستی مشکل دارم؛ اینکه انسانها در رأس باشند و سایر اجزای طبیعت در حاشیه. واقعیت این است که طبیعت عاملیت دارد و نقش و رنگ خود را به شکلبندی بعدی زندگی ما میزند چنانکه در سیل اخیر ما آن را دیدیم.
من مجموعه انسانی و نه صرفاً حکومت را در خسارات این حادثه طبیعی مقصر میدانم حتی قربانیان را. ممکن است که در برداشت عامه این گونه دیده شود که حکومت مقصر است اما باید پذیرفت که همه ما مسئولیم چه آنان که قانون را دور میزنند، چه کسانی که کوشیدهاند تا قوانین را دستکاری کنند و... نتیجه این اقدامات وضعیتی است که امروز با آن مواجه هستیم و از آن جمله میتوان به کم آبی، سیل، ریزگردها و... اشاره کرد.
«ظلم به طبیعت» چقدر و چطور در فرهنگ ما ریشه پیدا کرده است؟ به اعتقاد شما، ما چقدر خودآگاهی اقلیمی داریم؟
ریشه این ظلم به نابالغ بودن جامعه برمیگردد، «بلوغ اجتماعی» را میتوان در دو صورت دید؛ اگر معنای محدود عقلانیت و بلوغ را آنچنان که در دوره مدرن شکل گرفته، در نظر بگیریم، به این نتیجه خواهیم رسید که ریشه بحرانها «فقدان عقلانیت» و «دوری از مدرنیته» است. اما اگر عمیقتر نگاه کنیم، درمییابیم که انسانها در عصر مدرن نه تنها بالغتر نشدهاند که خودخواهتر نیز شدهاند. نوع خاصی از عقلانیت غالب شده که هدفمند، ابزاری، سودگرا و منفعتطلب است. ما به بلوغ جدیدی نیاز داریم که در آن «انسانسروری» جای خود را به «هستیشناسی» بدهد که کل طبیعت در آن نقش داشته باشند.
میتوان امیدوار بود که بتدریج بشر به سمت عقلانیتی حرکت کند که سهم طبیعت را هم به رسمیت بشناسد؛ به این معنا ما به یک بلوغ دیگری نیاز داریم که بر اساس آن، انسان تنها نوعی نیست که در این جهان سهم دارد و باید سهم نیروها و موجودات دیگر را بپردازد. این استدلالی است که امروز در سطح جهان مطرح میشود. اما ما با این تلقی فاصله بسیار داریم و در جامعه ما این تلقی بیشتر به یک شعار فانتزی میماند که دغدغه طبقه متوسط به بالا است و هنوز وارد خودآگاهی عموم جامعه نشده است. در واقع ما موجودات بشدت خودخواهی هستیم و صرفاً برای بقای نوعخودمان تلاش میکنیم. از این رو، باید پارادایم و نوع نگاهمان به جهان به طور کلی عوض شود.
چقدر این رفتار ما را پارادوکسیکال میبینید؛ یعنی در عین حال که صرفاً برای بقای نوعخود تلاش میکنیم همزمان شرایط را برای زیست خود در بلند مدت هم ناممکن میکنیم؟
بله، میتوان از این داستان «خوانشی دیالکتیکی» داشت؛ به این معنا که ما تلاش میکنیم تا زندگی را برای خودمان سهلتر کنیم اما در عین حال، به همان میزان و در همان فرآیند، طبیعت را تخریب کرده و منابع را خرج میکنیم. معنای این امر آن است که خود ما در سالهای آینده در رنج بیشتری خواهیم بود و فرزندانمان منابع کمتری خواهند داشت. مگر اینکه ما رویهها را اصلاح کنیم تا رفاه و بهزیستی ما مساوی و برابر با تخریب طبیعت نباشد و این موضوعی است که در حال حاضر با آن فاصله بسیار داریم.
از طریق چه مکانیسمهایی میتوان توجه به طبیعت را در دستور کار قرار داد چنانکه در جهانبینی و فرهنگ مردم ما نهادینه شود؟
به اعتقاد من باید احترام به طبیعت در کنار احترام به همنوع در جهانبینی ما موضوعیت پیدا کند. آموزش و پرورش یکی از نهادهایی است که میتواند این جهانبینی را در افراد ایجاد کند. همچنین رسانهها در این فضا نقش بسزایی را ایفا میکنند. در کنار این دو، نهادهای دینی میتوانند نقش قابلتوجهی ایفا کنند.
به نقش «رسانهها» در ایجاد این جهانبینی اشاره کردید، در جریان سیل اخیر نحوه اطلاعرسانی رسانهها اعم از «شبکههای اجتماعی» و «رسانههای رسمی» را از دیدگاه مطالعات فرهنگی چگونه ارزیابی میکنید؟
به اعتقاد من، عملکرد رسانهها بویژه رسانههای مجازی چندان رضایتبخش نبود. کمتر دیدیم رسانهها به این مسأله بپردازند که چرا سیل ایجاد شد؟ چقدر محصول عمل انسانی ما بود؟ کجاها ما مقصر بودیم؟ اغلب رسانهها بر به تصویر کشیدن رنج مردم متمرکز شده بودند و هنوز هم همین رویکرد را دارند.
در دنیای امروز ما با پدیدهای تحت عنوان «رسانهای شدن امور» مواجه هستیم، این مفهوم به ما میگوید که تحول اجتماعی، فرهنگی و حتی زیستمحیطی در عالم وجود ندارد، مگر آنکه حول رسانه خود را معنا کند.
واقعیت این است که این سیل بدون رسانه، سیل نبود چنانکه گویا اتفاقی رخ نداده بود. همه آنچه در جریان سیل رخ داد اعم از کمکها یا حتی کنسل کردن سفرها و... را رسانهها شکل دادند. رسانهها، نه صرفاً رادیو و تلویزیون، امروزه به معنای وسیع کلمه تولیدکننده معنا هستند که شیوهای از عمل را تشویق یا تقبیح میکنند، معنا میسازند و مشخص میکنند که چه کسانی در رنج هستند و چه کسانی نیستند.
میخواهم بگویم کاری که رسانهها در جریان سیل اخیر انجام دادند، به تعبیری «تشدید رنج» بود. تا پیش از این رسانهها خبر میدادند که مثلاً در گلستان سیل آمد و چند نفر کشته و تعدادی مصدوم شدند. اما امروزه رسانهها کاری بیش از خبر انجام میدهند و احساسات و عواطفشان را وارد فضای اجتماعی میکنند. در دنیای رسانهای شده امروز، ما شکل دیگری از زندگی را تجربه میکنیم.
در کانون این احساساتی شدن جامعه «رنج» نهفته است، رسانهها بویژه رسانههای مجازی میکوشند تا هر چه بیشتر رنج را ترویج کنند، برای اینکه شاید بتوانند منابع بیشتری را به سمت مناطق سیلزده یا زلزلهزده سوق دهند. در این فضا، این پرسش مطرح میشود که چقدر به نمایش گذاشتن رنجِ دیگران، اخلاقی است؟ و به تصویر کشیدن رنج تا چه اندازه رنج را تشدید و تکثیر میکند؟ و خط قرمز رسانهها در به تصویر کشیدن این خشونت عریان تا کجا است؟ و پرسش دیگر اینکه چقدر تکثیر رنج نتیجه بخش بوده و توانسته آلام مناطق آسیب دیده را تسلی ببخشد؟ به تعبیری به میزانی که رنج را تشدید میکنیم آیا اثرگذاری میبینیم یا خیر؟ اینها پرسشهای مهمی است که اهالی رسانه باید به آنها بپردازند.
اگر چه گاهی اوقات آشکار شدن برخی رویدادها ابتدا از طریق «شبکههای اجتماعی» صورت میگیرد و بعد رسانههای بزرگ و رسمی به آن میپردازند اما همواره حضور شبکههای اجتماعی مثبت نیست؛ در عمل، آنها به آشفتهتر شدن اوضاع دامن میزنند.
برخی کارشناسان رسانه بر این باورند که شبکههای اجتماعی در مواقع بحران حتی کارکردی بیش از رسانههای رسمی دارند. اما دلیل اینکه شما عملکرد رسانههای اجتماعی در مواقع بحران را مثبت ارزیابی نمیکنید، چیست؟
طبیعی است که معتقد باشیم شبکههای اجتماعی نقش مفیدی در بسیج عمومی در حوادث داشتهاند؛ من این را انکار نمیکنم اما کمتر ما جنبههای آسیبزننده آنان را در علوماجتماعی بحث کردهایم. وقتی سیل یا زلزله میآید، گویا همه مردمی که در شبکههای اجتماعی وجود دارند به انتشار اخبار و عکسها «نگاهی مناسکی» دارند و میکوشند تا در این تجربه و تکثیر رنج سهیم باشند و چنانچه در این تکثیر رنج سهیم نشوند گویی که نسبت به جامعه خود بیتفاوت بودهاند. غالباً تکثیر این محتواها در شبکههای اجتماعی کمکی به کاستن آلام مردم آسیبدیده نمیکند. بنابراین این تصور که از طریق شبکههای اجتماعی کاری کارستان انجام میدهیم، زیر سؤال میرود و آنها بیشتر به تشدید این رنج در جامعه دامن میزنند.
از طرف دیگر، آنها به مردم اطلاعات نادرست میدهند و با دادن این اطلاعات نادرست، «خشم اجتماعی» را تحریک میکنند. در شبکههای اجتماعی کلیپهایی منتشر میشود که نشان میدهد صرفاً مردم در این بحران وارد عمل شدهاند. واقعیت این است که باید این تصور را کنار گذاشت که دولت باید بحران را در این سطح وسیع به تنهایی مدیریت کند، بنابراین این خیلی طبیعی است که بتوانیم از مردم کمک بگیریم.
برخی چنین میاندیشند که جامعهای که دچار بحران است، اخلاقیتر میشود، مردم مهربانتر میشوند، کمک میکنند، شبکههای اجتماعی احساساتشان را بروز میدهند اما کمتر به این نکته توجه میشود که جامعه پرخاشگرتر، عصبیتر و غیر اخلاقیتر شده است. واقعیت این است که در پس این نمایش فضیلت اخلاقی، رذیلتهای اخلاقی نهفته است. خصوصاً در جریان سیل اخیر بسیار با این مسأله مواجه شدیم. برای مثال، پرخاشهای اجتماعی به خاطر داشتن توقعات نابجا در زمینه خدمترسانی. به همین خاطر است که معتقدم شبکههای اجتماعی بیشتر به آشفتهتر شدن اوضاع دامن میزنند.
در این فضا، چه مسئولیتی را برای رسانههای رسمی قائل هستید و به اعتقاد شما، آنها چقدر میتوانند در شرایط بحرانی جامعه را تلطیف کنند؟
مردم باید بدانند که شبکههای اجتماعی به همان میزانی که آگاهیرسانی میکنند، به همان میزان هم اخبار کاذب تولید و منتشر میکنند. خیلی وقتها مصاحبهها و تحلیلهای بیمورد صورت میگیرد. اینجا است که باید رسانههای رسمی مداخله کرده و نقش خود را ایفا کنند.
نمیخواهم بگویم سوءمدیریت نداریم یا سدسازیها و جادهسازیها استاندارد بوده است، واقعیت این است که سیاستهای توسعه ما آنچنان که در ابتدای بحث اشاره کردم، ضد طبیعت بوده است. بحث من کتمان این فجایع انسانی نیست؛ بلکه بحث این است که این فجایع انسانی در همه جوامع کمابیش رخ میدهد اما معمولاً در این زمان مقایسههای متفاوتی از جوامع مختلف میشود که این مقایسهها خیلی وقتها آغشته به خطا است. به همین خاطر معتقدم رسانههای رسمی و حرفهایتر یکسری اطلاعات صحیح را در جامعه منتقل کنند که بتوان از مردم در فضای هیجانی که رسانههای اجتماعی ایجاد میکنند، به شکل صحیحتری بهره گرفت. اینجا است که باید دولت و سازمانهای مردم نهاد مداخله کنند.
جامعه ما بخوبی هیجانی میشود اما این هیجان مدیریت نمیشود و به پرخاشگری منجر میشود و حلقه مفقوده ما مدیریت این هیجانها است. در این فضا، کارگروههای بحران، رسانهها، جامعهشناسان و روانشناسان میتوانند نقش بسزایی داشته باشند.
جامعه ما بدرستی سازمانیابی نشده است، البته که حکومتها در این سازمانیابیها مقصر هستند چون اجازه لازم داده نشده که جامعه خود را پیدا کند و NGOها در جایگاه خودشان قرار بگیرند. این در حالی است که اساساً بار مصائب عمومی اجتماعی باید بر دوش جامعه باشد و دولت فقط نقش هماهنگکننده را ایفا کند و خود مردم در شرایط بحران وارد عمل شوند؛ چراکه دولت در شرایط بحران عظیم نمیتواند جامعه را مدیریت کند و جامعه هم آمادگی لازم را ندارد.
شبکههای اجتماعی کار خود را در این مرحله انجام میدهند یعنی موجی از هیجانات و عواطف را بسیج میکنند و جامعه را در شرایطی قرار میدهند که آمادگی لازم را برای مشارکت دارد اما چون جامعه تجربه سازمانیافتگی ندارد امکان فعالیت سازمانمند بدون حمایت دولت را ندارد از اینرو شکلی از مشارکت در جامعه پدید میآید که مبتنی بر آشفتگی و موازی کاری است.
پربازدیدترینهای روزنامه ها
پس از انتشار تصاویر ماهواره ای از میزان خسارت ها به پایگاه نواتیم، دیروز نیز تصاویر ماهوارهای پایگاه رامون ارتش صهیونیستی منتشر شد که نشان می دهد علاوه بر آشیانه ها، مراکز تجهیزات نظامی نیز توسط موشک های بالستیک ایران هدف قرار گرفته است (خراسان) امیر واحدی: اینبار با بمبافکن su ۲۴ پاسخ ویرانگر میدهیم / سردار حاجیزاده: صد در صد میزنیم (جوان) اخبار ویژه (کيهان)
سایر اخبار این روزنامه
راهپیمایی نمازگزاران جمعه در حمایت از سپاه
اولویت های سال 98
عاشق نبودم سراغ گل نبشتهها نمیرفتم
صدایی برخاسته از دل فرهنگ ایرانی
غیرت
برای چند هزار بشکه نفت به مردم خسارت نمیزنیم
بازارسرمایه به کدام سو میرود
شکار افشاگر بزرگ
پایان عمر حکومت بشیر
بسیج ملی برای رفع دغدغه ملی
آسانژ و تأثیر آن در روزنامهنگاری تحقیقی
خروج نام 14 عضو طالبان از فهرست سیاه سازمان ملل
اعتماد عمومی ترمیم شده است
تکثیر رنج کمکی به آسیبدیدگان نمیکند
واکنش ایران به تحولات سودان