محمدرضا ستاری آیا بهار عربی دوم در راه است؟

تحولات خاورمیانه از شمال آفریقا تا دل منطقه، حاکی شواهدی است که هر آن ممکن است با موج دوم خیزش‌های اجتماعی و سپس پیامدهای سیاسی آن مواجه باشیم. در کمتر از چند هفته، سلسله وقایعی که این بار باز هم از شمال آفریقا کلید خورد، به صورت دومینو‌وار در حال درنوردیدن ساختار دولت‌های ملی است. در همین رابطه در سودان، عمر البشیر پس از حدود سی‌سال ناکامی در عرصه‌های داخلی و خارجی این ‏بار با موج شدید اعتراضات داخلی روبه‏روست؛ جایی که پس از گذشت چندماه نه‏تنها از موج اعتراضات کاسته نشده، بلکه اکنون با کشته‏شدن شماری از معترضان و دستگیری گسترده مخالفان، هرآن بر آتش تنش‌ها در سودان افزوده می‌شود.
همزمان در لیبی و در حالی که قرار بود جریان‌های وفاق ملی در طرابلس و ارتش ملی در بنغاری طی نشستی بر سر یک آشتی ملی توافق کنند، هجوم نیروهای ارتش ملی به رهبری خلیفه حفتر به سمت طرابلس، دامنه درگیری‌ها در این کشور را افزایش داده و هر لحظه لیبی را برای تبدیل شدن کامل به یک سومالی دوم نزدیک‌تر می‌کند. در الجزایر نیز عبدالعزیز بوتفلیقه پس از حدود دو دهه زمامداری، با اعتراضات گسترده مردمی ناچار به کناره‌گیری از قدرت شد.
این امر در حالی صورت گرفته که پس از کناره‌گیری بوتفلیقه و رئیس دستگاه امنیتی الجزایر، اعتراضات مردمی همچنان ادامه دارد و مردم خواستار کناررفتن بن صالحی هستند که به‏عنوان رئیس‌جمهوری موقت قرار است مقدمات انتخابات ریاست‌جمهوری را فراهم کند.
در یمن نیز پس از چهارسال از حمله نیروهای ائتلاف عربی به رهبری عربستان، علاوه بر کشته‏شدن هزاران غیرنظامی، میلیون‌ها آواره و تخریب تقریباً تمامی زیرساخت‌های این فقیرترین کشور عربی، اوضاع میدانی و شرایط ثبات در این کشور همچنان در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. در سوی مقابل، سوریه هرچند طی سال گذشته با دو تحول مهم یعنی بازپس‌گیری حدود 70 درصد از خاک این کشور توسط دولت و تسخیر آخرین پایگاه داعش مواجه بود، اما این کشور علاوه بر اشغال شدن بخشی از خاکش توسط بازیگران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای، معادلاتش به‏گونه‌ای رقم می‌خورد که دورنمای مدیریت بحران در این کشور با توجه به پیچیدگی‌های داخلی و خارجی مشخص نمی‌کند که چه فرجامی را در پی خواهد داشت.


هرچند تمامی این روندها، گویای تغییر شرایط و نظم فعلی در منطقه است که احتمال دارد زایمان شرایط جدید دردناک‌تر از هر زمان دیگری صورت بگیرد، اما میان خاورمیانه‌ای که هست، ممکن است باشد و باید باشد، همچنان تشخیص میان امر واقع و امر واقعی دشوار است. اگر نظم جهانی دولت- ملت‌های کنونی را بر پایه پیمان صلح وستفالی در 1648 میلادی فرض کنیم، آنچه از دل آن بیرون می‌آید این است که خاورمیانه هرچند در ظاهر در مرزهای ملی خود با این نظم همراه است، اما مناسبات جاری و پیوندهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آن به‏هیچ‏عنوان همخوانی با یک نظم جهانی و حتی منطقه‌ای ندارد.
به گفته هنری کسینجر، در هیچ کجای جهان، مسئله نظم به بغرنجی خاورمیانه نیست. چه از منظر سامان‌دهی نظم منطقه‌ای و چه از نظر تضمین سازگاری این نظم با صلح و پایداری جهانی. با توجه به این جنبه‌ها، اقدام آمریکا برای به رسمیت شناختن حاکمیت اسرائیل بر بلند‌ی‌های جولان و متعاقب آن طرح معامله قرنی که گفته می‌شود قرار است مسئله میان اعراب و اسرائیل را حل و فصل کند، خود بیانگر تضادی است که در اردوگاه غرب برای به دست گرفتن ابتکار عمل مناسبات خاورمیانه جریان دارد. اروپایی که همچنان برای تداوم سایکس-پیکو تلاش می‌کند و آمریکایی که اکنون نزدیک به دو دهه است که طرح خاورمیانه جدید را یکی از اجزای اصلی دکترین امنیت ملی خود قرار داده است. پیوند این مسائل با یکدیگر در یک سطح از تحلیل نشان می‌دهد که گویا برای نبرد منافع، همچنان زمین خاورمیانه جایگاه ویژه‌ای برای جنگ‌های نیابتی میان قدرت‌های بزرگ دارد و دست گذاشتن آمریکا بر روی فلسطین و اعمال راهبردهایی که با تمامی موازین حقوق بین‌الملل در سرزمین‌های اشغالی سازگاری ندارد، بیانگر این نکته خواهد بود که هنوز تناقض میان دو مفهوم متناقض از نظم جهانی در خاورمیانه در دل مسئله فلسطین و اسرائیل نهفته است. بنابراین سلسله‌ وقایعی و تحولاتی که پی‏درپی در منطقه در حال رقم‏خوردن بوده و همزمان شده است، شاید بیانگر تغییراتی اساسی در منطقه باشد، اما همچنان سرنوشت نهایی آن هنوز برای کسی معلوم نیست. به خصوص در شرایطی که به تعبیر آنتونیو گرامشی، امر قدیم در خاورمیانه در حال احتضار و امر جدید امکان تولد ندارد.
سایر اخبار این روزنامه